پ
«آماده‌ام پاشنه کفش‌هایم را بکشم»
کد خبر: ۱۰۳۳۶۷
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۸

 کامبیز دیرباز بعد از مهناز افشار به‌عنوان سخنگوی جدید پویش بدسرپرست تنهاتر است معرفی شده است. اعضای پویش می‌گویند در دوره جدید فعالیت‌های خود می‌خواهند نظام خانواده را مخاطب قرار دهند و آموزش و فرهنگ‌سازی عمومی را آغاز کنند و آنها امیدوار هستند پدر و مادرهای زیادی تحت تاثیر کامبیز دیرباز دست از شکنجه و خشونت علیه بچه‌ها بردارند و با کودکان خود مهربان‌تر باشند.

 در سینما و تلویزیون نقش‌هایی را انتخاب کرده که قشرهای مختلفی از مردم دوستش داشته‌اند، مجید سوزوکی اخراجی‌ها شخصیت محبوب بچه‌های لب خط و افراد زیادی از جامعه بود، خلیل کبابی مردی بود که پدر و مادرهای دهه پنجاهی که خودشان را نسل سوخته می‌دانند همه آمال و آرزوهایشان را در قصه زندگی‌اش بازخوانی ‌کردند و اسد سریال نابرده رنج با سادگی‌ها و معرفت بی‌نظیرش برای خیلی‌ها خاطره ساخت.

همه این انتخاب‌های عاقلانه، زندگی بی حاشیه، عشق به خانواده و فرزند، حضور مؤثر در موقعیت‌های اجتماعی از کامبیز دیرباز یک هنرمند مردمی و محبوب ساخته است اما اعضای پویش «بدسرپرست تنهاتر است» دلایل دیگری هم برای انتخاب او به عنوان دومین سخنگوی پویش بدسرپرست داشته‌اند؛ آن‌ها می‌گویند در دوره جدید فعالیت‌های خود می‌خواهند نظام خانواده را مخاطب قرار دهند و آموزش و فرهنگ‌سازی عمومی را آغاز کنند و در این مسیر به شخصیتی محبوب احتیاج داشتند که در میان قشرها و طبقه‌های مختلف مردم حرفش برو باشد. آن‌ها امیدوار هستند پدر و مادرهای زیادی تحت تاثیر کامبیز دیرباز دست از شکنجه و خشونت علیه بچه‌ها بردارند و با کودکان خود مهربان‌تر باشند.

اینکه در دوره جدید این پویش چه فعالیت‌هایی خواهد داشت؛ کامبیز دیرباز به عنوان سخنگو چه وظایفی را بر عهده گرفته است و اصلا دلیل اینکه به این تیم پیوسته موضوع گفت‌وگوی خبرآنلاین با دیرباز است که در ادامه می‌خوانید.

چطور شد که تصمیم گرفتید به عنوان سخنگو به پویش بدسرپرست تنهاتر است بپیوندید؟

اخبار تلخ و دردناکی که در سال‌های اخیر از کودک‌آزاری‌های متعدد منتشر می‌شد قلب هر انسانی را به درد می‌آورد، من‌ بعد از ماجرای آنتا، اهورا، رقیه و محمدطاها قفسه سینه‌ام تنگ شده بود و می‌دانم که خیلی‌های دیگر هم حال من را داشتند، آخرین مواردی که اتفاق افتاد؛ ماجرای کودکان ماهشهری و نگار بود که نامادری و پدر شکنجه‌شان داده بودند. واقعا احساس کردم نفس در سینه‌ام حبس شده. من یک پدر هستم، همه زندگی‌ام به یک تار موی دخترم بند است، با خنده‌اش دنیا مال من می‌شود و تحمل یک زخم کوچک روی دستش را ندارم، چطور پدری می‌تواند با دخترش این‌طور وحشیانه رفتار کند؟ برای من این سؤال بزرگ بی‌جواب مانده بود که آیا نمی‌شود کودکان را از سرپرست بی‌صلاحیت پیش از اینکه اتفاقی برایشان بیفتد جدا کرد؟

پس معضل کودک‌آزاری برای شما دغدغه شده بود؟

برای چه کسی دغدغه نشده؟ اخبار تلخ و دردناک این سال‌ها روح و روان همه ما را آزرده کرده، بله برایم دغدغه بود و الان خیلی بیشتر هم دغدغه شده اما در عین حال همواره از فعالیت‌های اجتماعی به شکل اینکه حالا به واسطه محبتی که مردم به من دارند، سفیر جایی بشوم و یک حضور تشریفاتی بی‌خاصیت داشته باشم به‌شدت گریزان بودم.

چرا؟

چون معتقدم آدم یا نباید جایی برود و مسئولیتی را قبول کند یا اگر هست باید حضور مؤثر داشته باشد. ضمن اینکه جامعه نسبت به حضور سلبریتی ها در موضوعات مختلف اجتماعی و یا حتی سیاسی دافعه‌ای پیدا کرده و این به نظرم خوشایند نبود. خیلی نمی‌خواهم وارد این بحث شوم چون معتقدم همکاران من به نیت خالصانه و با هدف اصلاح و کمک وارد حیطه‌های اجتماعی می‌شوند...

اما به هر حال در عین اینکه گریزان بودید، پذیرفتید به عنوان سخنگو همراه تیم «بدسرپرست تنهاتر است» باشید؟

پذیرفتم چون حوزه فعالیت تیم بدسرپرست خیلی متفاوت است، اول اینکه «سخنگوی پویش بدسرپرست تنهاتر است» یک عنوان تشریفاتی صرف نیست ما قرار است وارد کارهای اجرایی بشویم، به قول قدیمی‌ها آستین‌هایم را بالا زده‌ام و آماده‌ام پاشته کفش‌هایم را هم بکشم. دوم اینکه این پویش رفاقت خودش را به جامعه ثابت کرده، دو سال پیش که دوستان روزنامه‌نگار من با دست‌خالی و بی‌هیچ پشتوانه‌ای این پویش را آغاز کردند؛ آگاهی عمومی نسبت به مفهوم بدسرپرستی مثل الان نبود، کمتر کسی می‌دانست لایحه‌ای در حمایت از حقوق کودکان از این مجلس به مجلس دیگر می‌رود و نتیجه نمی‌گیرد، بچه‌ها خیلی کارکردند تا بتوانند در جامعه این مفهوم را جا بیندازند که کودک بدسرپرست خیلی بیشتر از کودک بی‌سرپرست نیاز به حمایت و مراقبت دارد.

لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان اگر به یک مطالبه جدی اجتماعی تبدیل نمی‌شد ممکن بود ۱۰ سال دیگر هم خاک بخورد، سوم اینکه این کمپین اصلا ورود و خروج مالی ندارد ما کمک مالی جمع نمی‌کنیم. هدف ما ساختن دنیایی بهتر برای کودکان است، قرار نیست ماهی دست کسی بدهیم، می‌خواهیم کمک کنیم همه با هم ماهیگیری را یاد بگیریم.

در کنار همه این دلایل که به نظرم هر کدام جداگانه جای بحث دارد، چیزی که در این کمپین وجود داشت و من را امیدوار می‌کرد، وحدت و یکدلی جامعه هنری و جامعه رسانه‌ای برای حل یک معضل اجتماعی بود. پویش بدسرپرست تنهاتر است امروز به اهداف فاز اول و دوم خود یعنی تبیین مفهوم بدسرپرستی در جامعه و اصلاح قوانین از طریق پیگیری لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان رسیده و این اتفاق نمی‌افتاد اگر دوستان من در خانه سینما در سال 95 که این پویش شکل گرفت، به میدان نمی‌آمدند و جامعه هنری را برای پیوستن به این کمپین ترغیب نمی‌کردند.

برای خودتان سؤال نشد که چرا از میان ۴۵۰ هنرمندی که حامی این پویش هستند چرا شما به عنوان سخنگو انتخاب‌شده‌اید؟

اتفاقا اولین سؤالی که از دوستانم کردم همین بود...

و پاسخی که شنیدید؟

بچه‌ها گفتند در فاز جدید فعالیت‌های پویش، نیاز به فردی دارند که در میان اقشار مختلف جامعه محبوبیت داشته باشد. به قول خودشان حرفش برو باشد، به گواهی آمار موجود اغلب خشونت‌ها از طرف پدرها اتفاق می‌افتد و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه با خانواده‌های آسیب‌پذیر و آسیب‌دیده وارد گفت‌وگو شویم، دوستان بعد از چند جلسه بررسی همه‌ جوانب در اتاق فکر کمپین به اسم من رسیدند.

قرار است شما به عنوان سخنگو چه‌کار کنید؟

فرهنگ‌سازی و آموزش عمومی و پیگیری وظایف نهادهایی مثل آموزش‌وپرورش، صداوسیما و اورژانس اجتماعی بر اساس آنچه در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان تصویب شده برنامه ما در دوره جدید است.

خودتان بهتر می‌دانید که فرهنگ‌سازی و آموزش عمومی کار یک سال و دو سال نیست.

ما هم ادعا نکردیم یک‌شبه می‌خواهیم همه‌چیز را اصلاح کنیم، خودمان هم خوب می‌دانیم تازه اول راهیم. همان روز که لایحه در مجلس تصویب شد با دوستانم در پویش صحبت می‌کردیم و همه بر این باور بودیم که کار اصلی ما شروع شده است. تازه می‌خواهیم با تکیه بر قانون وارد مراحل اجرایی شویم تا آنجا که می‌توانیم کمک کنیم خانواده‌ها خشم خودشان را کنترل کنند و با بچه‌ها رفتار بهتری داشته باشند و آنجا که آموزش و گفت‌وگو نتیجه‌ای ندارد از قانون کمک بگیریم.

یعنی قصد دارید وارد فضای ارتباط بین فردی شوید و با خانواده‌ها گفت‌وگو کنید؟

بله مگر چاره دیگری هم هست؟ اگر با خانواده‌های آسیب‌پذیر گفت‌وگو نکنیم که همین‌طور باید شاهد اخبار تلخ کودک‌آزاری باشیم، این را هم بگویم که من روی کمک دوستانم در صداوسیما حساب کرده‌ام، خیلی هم حساب کرده‌ام. ما باید از برنامه‌سازان و مدیران صداوسیما بخواهیم برنامه‌هایی را به آموزش کودکان و آشنایی آن‌ها با حقوقشان اختصاص دهد، ما باید از بهزیستی بخواهیم اورژانس اجتماعی را تقویت کند؛ می‌دانید ما در پویش خودمان هر هفته ما چند گزارش داریم که با اورژانس اجتماعی برای اطلاع از کودک‌آزاری تماس گرفتند و پیگیری نشده؟! مدرسه باید محیط امن برای کودک باشد، ما روی کمک و حضور مؤثر معلمان عزیز خیلی حساب کردیم. به خدا غیرممکن نیست اگر همه کمک کنیم اگر همه احساس مسئولیت کنیم اگر بی‌تفاوت نباشیم. اگر نگوییم بچه خودش است به ما چه ارتباط دارد...

کار سختی را شروع کردید که ممکن است در دراز مدت نتیجه بگیرید، چقدر احتمال دارد که میان راه خسته شوید و رها کنید؟

فکرهایم را کردم و بعد آمدم. به این هم فکر کردم که ممکن است خسته شوم اما از خدا خواسته‌ام به من انرژی و توان بدهد که رها نکنم به‌خصوص که در همین مدت کمی که به تیم پیوستم، چیزهایی دیدم که انگیزه‌ام را چند برابر کرد.

چه چیزهایی؟

در یکی از این مراکز حمایت از کودکان کار بچه‌هایی را با اندام نحیف دیدم که بدون استثنا هر شب با کابل و شیلنگ کتک می‌خورند، یکی‌شان می‌گفت هر شب ساعت 12 شب باید یک مسیر طولانی را برود تا برای پدرش تریاک بگیرد و بیاورد. یکی از مسئولان مدرسه‌ای مختص کودکان کار می‌گفت اینجا بچه‌هایی داریم که خانواده از مدرسه برای اینکه بچه چند ساعت در روز بیاید درس بخواند رسما باج می‌گیرند.

در یک مرکز نگهداری از دختران، دختربچه‌ای هفت- هشت‌ساله دیدم که از خانواده جدا شده بود، خیلی برای مادربزرگش بی‌تابی می‌کرد و از حرف‌هایش مشخص بود که اصلا هم در خانه شکنجه جسمی و عاطفی نمی‌شده از مددکار مجموعه پرسیدم چرا این بچه را از خانواده جدا کردید گفتند آن خانم مادربزرگ واقعی بچه نیست و درواقع او را خریده و از بچه به عنوان وسیله‌ای برای نقل‌وانتقال مواد مخدر استفاده می‌کرده است. با دیدن این صحنه‌ها متوجه شدم عمق فاجعه خیلی بیشتر از این‌هاست و اگر کاری نکنیم اصلا بعید نیست جامعه چند سال دیگر از این حجم آسیب منفجر شود.

موضوع کودکان کار و خیابان که تبدیل به یک معضل اجتماعی فراگیر شده ...

که اکثر آن‌ها هم چه مهاجر باشند چه ایرانی، کودکان بدسرپرست هستند. چرا ما تکلیفمان با بچه‌های کار روشن نیست؟ یکی می‌گوید اجناسشان را بخریم، یکی می‌گوید نخریم اگر بخریم بیشتر توسط خانواده استثمار می‌شوند اما با آنها رفتار خوبی داشته باشیم. برخی هم که اصلا کاری به این کارها ندارند، می‌خواهند خشم خود را از زمین و زمان سر این بچه‌ها در خیابان خالی کنند.

برای اینکه جامعه برای مواجهه با این کودکان آموزش ندیده است... تا به حال نشده یک کارشناسی بیاید مثلا در همین تلویزیون و به مردم بگوید چه باید بکنند.

هم جامعه آموزش ندیده هم چون آسیب‌های این بچه‌ها با هم متفاوت است نمی‌توان یک نسخه ثابت برای همه پیچید؛ من پسر بچه‌ای ۱۱ ساله را دیده‌ام پدر خانواده را رها کرده و رفته، مادر بیمار است و سه تا خواهر و برادر کوچک‌تر هم دارد و نان‌آور خانه است. با همین جوراب فروختن سر چهارراه خرج خانه را می‌دهد، خب ما هم از او خرید نکنیم چه باید بکند؟ در عین حال دختربچه‌ای را هم دیدم که سر چهارراه کار می‌کند شب دودستی پول‌هایش را تحویل پدر معتاد می‌دهد، بارها هم مورد تعرض جنسی قرارگرفته و مدرسه هم نمی‌گذارند برود. متأسفانه با فراوانی انواع آسیب روبه‌رو هستیم و نسخه واحد جواب نمی‌دهد.

و تازه این‌ها آسیب‌های عریان جامعه است که می‌بینیم و آسیب‌های پنهانی هم وجود دارد.

آسیب‌های عریانی که انگار قصد کرده‌ایم آن‌ها را نبینیم؛ تا چند سال پیش با پدیده کودکان کار روبه‌رو بودیم که سراغ آدم می‌آمدند و به اصرار چیزی را به ما می‌فروختند اما به هر حال با افراد جامعه ارتباط می‌گرفتند، با ما حرف می‌زدند. الان با پدیده کودکان زباله گرد روبه‌رو هستیم، بچه‌های آدم گریز که کلامی با شما حرف نمی‌زنند و تا کمر در سطل‌های زباله فرورفته‌اند این‌ها اگر یک روزی تصمیم بگیرند انتقام محرومیت‌هایشان را از جامعه بگیرند چه بلایی سر تک‌تک ما می‌آید؟ آن‌وقت می‌توانیم ادعا کنیم بچه‌های ما در امان هستند؟ این بچه‌ها یک روزی این همه بی‌تفاوتی و خشونت را در جامعه بازتولید می‌کنند و این هشدار را باید جدی گرفت.

درباره بازتولید خشونت در جامعه صحبت کردید، بسیاری از بزه‌کاران اجتماعی و کودک‌آزاران به این نکته اعتراف کرده‌اند که خود نیز در کودکی قربانی خشونت شده‌اند.

و این چرخه خشونت تا وقتی‌که سه اصل آگاهی، آموزش و پیشگیری را جدی نگیریم ادامه خواهد داشت. به آمار کودک‌آزاری چند سال اخیر و اتفاقاتی که افتاده مراجعه کنید متوجه می‌شوید چقدر خشونت پنهان و آسیب درون خانه‌ها هست که جان و روان بچه‌ها را به خطر می‌اندازد و متأسفانه ما هنوز نتوانسته‌ایم در حوزه پیشگیری عملکرد موفقی داشته باشیم. محمدطاها دو سال پیش با یک ضربه پس‌گردنی پدر از دنیا رفت، حتماً قصه‌اش را می‌دانید، از سر لجبازی لیوان شیر را از دست نامادری گرفت و پرتاب کرد پدر به قصد تنبیه یک پس‌گردنی به بچه زد، سرش خورد به پایه مبل و از دنیا رفت. بماند که نامادری در دادگاه گفت بچه هر وقت از پیش مادر واقعی اش برمی گشته لجبازی می‌کرده. اینجاست که می‌گویم رادیو و تلویزیون می‌تواند اثرگذار باشد ما باید با خانواده‌ها حرف بزنیم، پدر و مادر عزیز لطفا دست روی بچه بلند نکنید، لطفا بچه‌ها را شکنجه عاطفی ندهید، خانم و آقای عزیز اگر می‌خواهی از همسر سابق ات انتقام بگیری بچه را وسیله نکن.

پدر علی یک لحظه دچار جنون شد بچه را از پل کابلی وسط شهر مشهد پرتاب کرد پایین و کشت. این بچه داشت با مادرش زندگی می‌کرد، پدر رفت حضانتش را گرفت بعد نتوانست او را تحمل کند چون بهانه‌گیری می‌کرد؛ زد بچه را کشت. اگر دادگاه پیش از سپردن کودک به پدر صلاحیت و سلامت او را بررسی می‌کرد آیا این اتفاق می‌افتاد؟ مادر سارای چهارساله بچه را با قرص برنج کشت که بتواند دوباره ازدواج کند، این زن حتماً سلامت روانی نداشته و چه کسی باید این صلاحیت را بررسی کند؟

شما چطور می‌خواهید با پدر و مادر فرزندکش وارد گفت‌وگو شوید و اصلا چقدر امیدوار هستید که بتوانید نتیجه بگیرید؟

اول اینکه این پدر و مادرهای فرزندکش هیچ‌کدام از مریخ نیامده‌اند؛ همه تا قبل از این اتفاق داشتند مثل ما زندگی می‌کردند و هیچ‌کس از مشکلات روحی آن‌ها خبر نداشت، دوم اینکه متأسفانه جامعه امروز ما به دلایل مختلف شرایط را برای بروز خشونت و بزه‌کاری فراهم کرده پس محتمل است که هرکدام از ما یک روزی پدر محمدطاها یا مادر سارا شویم. هیچ استثنایی هم وجود ندارد، اگر نتوانیم خشم خودمان را کنترل کنیم اگر برای درمان اختلالات روانی خود اقدام نکنیم اصلا بعید نیست. اینجاست که می‌گویم با خانواده‌ها باید حرف زد. جامعه ما به یک روان درمانگری اساسی نیاز دارد. البته که گفت‌وگو و آموزش برخی از خانواده‌های آزارگر هم فایده ندارد و اینجا باید قانون وارد عمل شود. من و شما هم باید بدانیم حق نداریم تماشاگر خاموش کودک‌آزاری باشیم، حق نداریم بی‌تفاوت و منفعل رفتار کنیم. اگر هرکسی محیط اطراف خودش را مراقبت کند که هیچ کودکی آسیب نبیند، دیگر این اخبار تلخ را نخواهیم شنید.

به عنوان آخرین سؤال، واکنش عمومی و اطرافیان نسبت به مسئولیت اجتماعی جدید شما چگونه بود؟

دوستانم که در پویش گفتند همه از این انتخاب استقبال کردند، واکنش اطرافیان خودم هم متفاوت بود، برخی هم گفتند ریشه همه این آسیب‌ها فقر است و تا بحران فقر حل نشود هیچ مشکلی حل نمی‌شود. خب من هم در همین جامعه زندگی می‌کنم و می‌دانم فقر و اعتیاد ریشه همین این آسیب‌هاست ولی چه می‌شود کرد، بحران فقر را که من نمی‌توانم حل کنم، نه تخصصش را دارم نه امکاناتش را اما می‌توانم و وظیفه دارم برای اصلاح جامعه‌ام و ساختن دنیایی امن برای کودکان سرزمینم تلاش کنم.

برچسب ها: دیرباز ، افشار ، شکنجه ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰