داستان زندگي قلمزن معروف اصفهاني به روايت خودش
کد خبر: ۱۰۳۵۴۰
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۱

نصف جهان: جاي دوري نيست. همين حوالي. در همين شهر. کمي که چرخ بزني، خود را مقابل خانهشان ميبيني. دوگلدان بزرگ دم در خانه گذاشتهاند که ورود را مشکل ميکند و بايد از در پارکينگ وارد شوي. همين که به سالن خانهشان رسيدي، گردشي به سمت چپ، تو را به جايي ميرساند که دوراهي است. سمت چپ، ويلچر قرمزرنگي قرار داده شده. ويلچرش شمايل قشنگي دارد. شايد مخصوص اهالي هنر است. آدم دلش ميخواهد سوار شود و يک دور با آن بزند. سمت راست اما ورودي اتاقي است. همين مقابلت، ابتدا کپسول بزرگ اکسيژن را مي بيني و بعد تختي که استاد را از پشت سر به تو نشان ميدهد.

روبه روي تخت پنجرهاي است که هم درختهاي خيابان را نشان ميدهد و هم ايوان اتاق و حياط باصفاي خانه را با يک تاب. وارد ميشوي. استاد روي تخت نشسته است. موهايش يکدست سفيد شده و چين و چروک‏ها صورتش را پوشانده ‏اند. انگار کسي باظرافت تمام اينها را قلم زده. دقيقاً مطابق انتظارمان دلش همچنان جوان است. به اندازه‏اي که مجموع چندبيماري نيز او را از پاي نيانداخته است. روي ديوار پشت سرش عکس بزرگي از او که در پارک است و در حالي که لبخند ميزند به يکي از دوچرخههاي فرهنگسازي ترافيک تکيه داده به چشم ميخورد.

ديوار مقابل تخت مزين است به تمثال قلمزني شده استاد که يکي از شاگردانش هديه داده و دو تابلوي شعر هم روي ديواري جا خوش کرده که تخت کنار آن قرار دارد. يکي را استاد شيرازي نوشته با خط شکسته. مصرع «اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي» بيشتر از همه خودنمايي ميکند. ميگويد: «تا به حال از آثارم عکس نگرفتهام؛ ديگران گرفتهاند و براي خودم هم آوردهاند. حق هم همين است. کسي را ديدهاي دائم از خودش عکس بگيرد؟ آثار يک هنرمند، تجلي خودش هستند. البته نه آن خود معروف؛ خود متصل به خدا.»

از آغاز تا امروز

علي ظريفي اصفهاني فرزند حسين بن غلامعلي، هنرمند تواناي معاصر در روز 2 ارديبهشت 1315شمسي در محله مسجد جامع اصفهان متولد شد. ايشان به علت علاقه پدرش به قلمزني اين شغل را انتخاب کرد.آنچنان شاد و سرزنده از آن دوران تعريف مي کند که انگار دقيقاً برگشته به همان سال ها: «از سن چهار تا هفت سالگي نزد استاد مرحوم تقي پژوتن در کاروانسراي حاجي علي کار مي کردم. کاروانسرايي که در آن بودم يک کاروانسرا در سطح عالي مملکت بود يعني آنجا يک دانشگاه هنر بود که اکثر هنرمندان بزرگ اصفهان در زمينه نقاشي، قلمزني و ميناکاري در آنجا کار مي کردند. از سن هفت سالگي تا ده سالگي نزد استادي ديگر کار مي کردم: حسين عرب. با پايان يافتن جنگ جهاني دوم و رفتن متفقين از ايران و گروههايي که در اصفهان بودند بازار کارهاي هنري هم از رونق افتاد. مدام براي خودم در شيوه هاي مختلف قلمزني، کار مي کردم و همه شيوه ها را امتحان کردم تا جايي که وقتي براي اولين بار موفق به برجسته کاري روي ظرف به صورت نازک شدم اساتيد آن زمان مي گفتند که قطعه برجسته را جداگانه ساخته و آن را به بدنه لحيم کرده است، در حالي که در آن زمان لحيم مس وجود نداشت.»

از داستان آفرينش سبک «حرکت فلز روي فلز» مي گويد: «ميخواستم کاري روي فلز انجام دهم که به هرکسي ميگفتم، ميگفت نميشود، چون مولکولهايي در اين فلز است که اگر بخواهي مثل خمير حرکتش بدهي و از اينجا به آنجا ببري خشک ميشود و ميريزد. من به خودم گفتم بايد اين کار را انجام بدهم. اهل کوه و کوير بودم. يک روز در کوه مقابل غاري کولهپشتيام را گذاشتم زمين و نشستم. ديدم کف غار، کنار دهانه آن بيآنکه سنگ حرکت کرده باشد روي آن کندهشده و حرکت کرده. سرم را بالا آوردم تا بگويم خدايا خوب شد که آمدم اينجا و اين را ديدم که نگاهم افتاد به لبه غار آن بالا. ديدم يک آثاري هم در سقف وجود دارد. يک چشمه آب آن بالابود که ميآمد پايين و از دهانه غار به پايين ميريخت. سمتي که سرعتش زياد بود آنطرف ميريخت و هرچه سرعت کمتر ميشد، ميآمد اينطرفتر. برداشت من اين بود که آب، روي سنگ را حرکت داده و آورده بود اينجا. من با خودم فکر کردم وقتي آبي به اين نرمي توانسته سنگي به اين سختي را حرکت دهد آنوقت من انسان نميتوانم با ابزارم فلز را از روي فلز حرکت دهم و ببرم يک جاي ديگر قرار دهم؟ گفتم، ميتوانم و نشستم و اين کار را کردم.»

دست‏هايش اگرچه آثاري زيبا مي‏آفرينند اما اين روزها ديگر پينه بسته‏اند و شايد نيازمند بازنشستگي باشند. اما آنطور که از گفته ‏هاي اين هنرمند بر‏مي آيد طي بيش از 75 سال کار مداوم ديگر هنر با ذره ذره وجودش پيوند خورده و جدايي از آن برايش امکانپذير نيست؛ استاد قلمزني که به رغم پا گذاشتن به دهه 80 زندگي و بيماري، هنوز هم با قاطعيت تمام مي گويد من خوب بشوم باز به کارگاهم برمي گردم و دست به قلم مي شوم.

ظريفي بيش از 75 سال از عمر خود را در عرصه هنر قلمزني گذرانده. او تجربه تدريس ده ساله در دانشگاه هنر را نيز داراست. کلاسهاي او اگرچه بايد با حدود 15 دانشجو برگزار ميشد اما هر جلسه در حدود 50 هنرجو به قيمت غيبت از کلاسهاي ديگر و درحاليکه ديگر نظم دانشگاه بههمخورده بود در کلاسهايش حاضر ميشدند تا بياموزند. ظريفي درنهايت، تدريس را کنار گذاشت و گفت که تدريس کار او نيست و بايد به هنر خود بپردازد و بيافريند.

اين هنرمند علاقه خاصي به گياهان و خصوصاً برگ درخت انگور داشته و طرح هاي خلاقانه زيبايي به وجود آورده و بر اشياي فلزي قلمزني کرده است. انگور در عرفان ايراني نماد عشق و تکامل يافتن انسان عارف است.

بسياري از آثار او در موزه هاي داخل و خارج کشور نگهداري مي شوند. از جمله يک گل لاله که نقوش چنگ و اسليمي به صورت مشبک بر روي آن قلمزني و اجرا شده است.


برچسب ها: قلمزن ، فلز ، معجزه ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار