کد خبر: ۱۷۶۳۴
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹

مهران موسوی خوانساری: بیایید با خودمان روراست باشیم. آسمان و زمین را به هم نبافیم و فلسفه بافی را کنار بگذاریم. بالاخره تقصیر یکی هست که تیراژ مطبوعات این سرزمین 80 میلیونی با تمدن چندهزارساله و کلی اولدروم بولدروم فرهنگی، امروز به مرز شرم آوری رسیده است. اوضاع جوری شده که گاهی تیراژ یک نشریه چاپ مرکز با توزیع سراسری آنقدر پایین است که مثلاً سهم استان پهناوری مثل اصفهان با چندین میلیون نفر جمعیت از آن نشریه به 20 نسخه هم نمی رسد و تازه چه بسا از این تعداد، چند نسخه ای هم برگشت بخورد! این یک فاجعه بزرگ فرهنگی است که باید به شکل جدی در پی علتش بود.

مشکل از کجاست؟ آیا علت بی توجهی به کالایی فرهنگی به نام مطبوعات در رگ و پوست همان نشریات نهفته است که نتوانسته اند محصول در خوری برای مخاطبانشان تدارک ببینند یا این مردم هستند که چیزی به نام مطبوعات برایشان ارج و قرب آنچنانی ندارد و حتی اگر مطبوعات بسته های فرهنگی مناسبی برای آنها مهیا کرده باشند باز هم سراغشان نمی روند؟

همراستا با یک دیدگاه محافظه کارانه، هر دو اینها مقصرند؛ هم آن نشریه که نتوانسته مخاطب جذب کند و هم مخاطبی که اصولاً مطبوعات در سبد خریدش وجود ندارد. اما از آنجا که قرار شد تعارف و محافظه کاری را کنار بگذاریم، پس باید واقعیت ها را آنطور که هست بررسی کرد و نه آنطور که می خواهیم باشد.

گذری بر تاریخ کوتاه مطبوعات این سرزمین، بیش از همه یک چیز را ثابت می کند؛ اینکه تمایل مردم به زندگی کردن با مطبوعات و باز کردن درهای خانواده به سوی روزنامه و مجله نه بر پایه یک روال مستمر و ریشه دار بلکه توأم با زیر و بم های فراوان بوده است.

اگر به دوران هایی نگاه کنید که شکل گیری ارکان جامعه، با هیجان های عمومی همراه بوده است، ...

حتماً با مطبوعاتی هم مواجه می شوید که متأثر از شرایط روز، با رشد قابل توجه تیراژ روبه رو شده اند و برعکس، در روزگاری که زندگی به روال معمول خود بازگشته و آن هیجان های زودگذر جای خود را به ثبات نسبی داده است، تیراژ مطبوعات هم افت قابل توجهی را تجربه کرده است. در میانه این اوج و حضیض اگر اتفاق هیجان انگیز اما زودگذر دیگری رخ داده باشد، باز هم نمودار تیراژ مطبوعات روبه صعود گذاشته اما در فاصله اندکی از آن رشد، سقوط تیراژ، ارمغان گذر سریع جامعه از هیجان موقت جاری بوده است.

داستان به زبان بسیار ساده تر این است: مردم، روزنامه و مجله نمی خرند مگر آنکه با اتفاق یا سلسله رویدادهایی در جامعه خود مواجه شوند که در آن صورت برای فرونشاندن عطش ناشی از درک جزئیات آن رویدادها، رو به سوی مطبوعات می آورند. در واقع مواجهه مردم با مطبوعات، نه بخاطر نفس اهمیت چیزی به نام «فرهنگ توجه مستمر و همیشگی به روزنامه ها و مجلات» بلکه بخاطر کاستی های ناشی از خلأ های لحظه ای اطلاعاتی است که در اثر معدود رخدادهای اجتماعی به وجود می آید. مردم تمایل دارند این خلأها را به شکلی پرکنند؛ حالا اگر  در این مسیر، مطبوعات مقبول تر واقع شوند، گرایش به سمت آنها بیشتر می شود، اگرنه، رسانه ها و ابزارهای اطلاع رسانی دیگر در پرکردن این فضاهای خالی اطلاعاتی پیشقدم می شوند. در روزگار امروز، این شبکه های اجتماعی و پایگاه های اینترنتی هستند که چنین وظیفه ای را برعهده گرفته اند و در روزگارانی دورتر، تلویزیون، رادیو و کمی دورتر از آن، نقل های سینه به سینه و دورهمی های خانوادگی و دوستانه نقش اول پرکردن این خلأهای اطلاعاتی بودند.

در همه این دوران های دور و نزدیک، مطبوعات به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای اطلاع رسانی همیشه حضور داشته اند اما بی توجهی به آنها، مظلومیتشان را بیشتر به چشم آورده است الا در زمان همان نوسان های اجتماعی که ذکرش رفت.

اینجا مردم، مطبوعات را جزئی از زندگی خود به حساب نمی آورند (و نمی آورده اند.) اگر در کشورهای آن سوی آب ها چرخ های زندگی معمول، بدون زنجیر مطبوعات به شکل روان نمی چرخد اما در کشور ما نشریات کارکرد زنجیرگونه پیدا نکرده اند که قادر باشند چرخ ها را به هم متصل کنند. اینجا رابطه چرخ ها با یکدیگر نه ابزارهای اطلاع رسانی کاغذی که هزار و یک چیز دیگر است و به همین علت هم چرخیدن چرخ زندگی ملت، ارتباط مستقیمی با حوزه مطبوعات پیدا نمی کند.

این یک واقعیت است و لطفاً علتش را هم گردن غلبه فرهنگ شفاهی بر فرهنگ مطالعه و گسترش شبکه های اجتماعی و از این قبیل نیاندازید که عصر این توجیه های دهان پرکن، گذشته است.

اصلاً اگر بپذیریم فرهنگ شفاهی مردم ما غالب بر فرهنگ مکتوب آنهاست و به همین دلیل هم با مطبوعات اخت نیستند، پس مشاهدات هر روزه مان در اتوبوس و تاکسی و پارک و داخل منازل را که در همه آنها موبایل و تبلت و لپ تاپ حکمرانی می کند چگونه تحلیل کنیم؟ این روزها کاربرانی که در محیط های مختلف و در شرایط متفاوت به جای صحبت کردن با یکدیگر مشغول خواندن اخبار شبکه های مجازی هستند آنقدر زیادشده اندکه کتمان کردن آن غیرعقلانی است.

اگر غلبه فرهنگ شفاهی در زندگی ما تا آن حد پررنگ است که می تواند توجیه کننده روزنامه نخواندن باشد، پس مطالعه دقیقه به دقیقه سایت ها و کانال ها و صفحات مجازی توسط میلیون ها نفر را باید چگونه توضیح داد؟ اینجا که با خط بطلان کشیده شدن بر تئوری های پیشین، فرهنگ شفاهی به کل از میان رفته و فرهنگ مطالعه جای آن را گرفته است. بنابراین مشکل را باید جای دیگری جستجو کرد.

فیلم ها یا مجموعه های ژاپنی را دیده اید؟ این فیلم ها برشی از زندگی واقعی و روزمره مردم آن دیار است. دیده اید دست هر کس یک روزنامه است؟ یا در مترو، یا سر میز صبحانه یا سر کار و یا هر جای دیگری؟ ژاپنی ها خود را ملزم کرده اند که بخشی از درآمد روزانه شان را صرف خرید و مطالعه مطبوعات کنند. از همین جهت است که تیراژ روزنامه ها در آن سرزمین از میلیون گذشته و با احتساب اینکه هر نشریه را ممکن است بیش از یک نفر بخواند، حوزه اثرگذاری مطبوعات در ژاپن و کشورهای مشابه ژاپن به شکل حسرت برانگیزی گسترده شده است. این یعنی آنکه چرخ زندگی مردم این کشورها بدون روزنامه و مجله به خوبی نمی چرخد در حالی که آنها خودشان خالق رقبای مطبوعات از جمله شبکه های مجازی و اینترنت و هزار ابزار اطلاع رسانی دیگر هستند اما با همه اینها، هنوز که هنوز است عمر روزنامه و مجله در آن سرزمین ها به آخر نرسیده است. یعنی در واقع، هم شبکه اجتماعی و اینترنت هست، هم روزنامه و مجله؛ همه اینها در کنار هم هستند و هیچ کدام هم جای دیگری را تنگ نکرده بلکه مکمل یکدیگر بوده اند آنچنانکه اگر شبکه های اجتماعی وظیفه پرکردن خواست های لحظه ای مخاطب را برعهده گرفته اند، مطبوعات با انتشار تحلیل های عمیق و استخوان دار و مصاحبه ها و گزارش های مخاطب پسند، نیازهای طولانی مدت مخاطب را پاسخ می دهند.

البته گفته می شود این توازن در آینده به سود شبکه های مجازی برهم خواهدخورد اما فعلاً که رسانه های کاغذی زنده اند و تیراژشان هم میلیونی است و ملل آن ور آب با انتفاع از رسانه هایشان گذر عمر می کنند و بعید است به این زودی ها نیز از این خلسه دلپذیر بیرون بیایند.

در ایران اما گریز عجیبی از مطبوعات حاکم است. این درست که بعضی نشریات سرزمین ما بخاطر انتشار مطالب بی محتوا و تاریخ گذشته یا نوشتارهای سراسر غرضمند حقیقتاً توانایی اقناع مخاطب را ندارند اما این را هم باید پذیرفت که نشریاتی نیز وجود دارند که تقریباً برای همه سلیقه ها می توانند چاره ساز باشند اما بدون مشتری روی کیوسک ها مانده اند و زیر نور تند خورشید به زردی گراییده اند بدون آنکه کسی سراغی از آنها بگیرد. سرنوشت محتوم اینها، یک مهر «برگشت» روی پیشانی زردشان است.

این روزنامه ها و مجله ها را که دیگر نمی شود نادیده گرفت. نمی شود هم گفت در لابه لای صفحاتشان چیزی ندارند که ارزش پول خرج کردن داشته باشد. شما خریدید و خواندید و دیدید چیزی نداشته اند؟ اصلاً قرار است از یک روزنامه یا یک مجله چه چیز عایدمان شود که دنبال بیشترش هستیم و به این بها، تن به خرید مطبوعات نمی دهیم؟ به جرأت می شود گفت شما هر سلیقه ای در هر حوزه ای داشته باشید، روزنامه و مجله برایتان هست. حتی اگر یک مطبوعه فقط بتواند بخشی از خواسته های شما را پاسخ دهد، خب راه حل ساده ای برای آن وجود دارد؛ بیشتر از یک روزنامه یا مجله بخرید تا هرکدام وظیفه پرکردن یک بخش از خلأ ذهنی شما را برعهده بگیرند. یعنی ارزش نشریاتی که سرشان به تنشان می ارزد، از یک پرس غذای سرطانزای رستوران هایی که قارچ گونه از زمین سر بیرون آورده اند کمتر است؟ یعنی اهمیت این روزنامه ها و مجله ها از یک بسته پفک که دست هر سن و جنسی دیده می شود کمتر است؟ یعنی قیمت یک روزنامه از بهای یک پرس غذای سرطانزا و یک بسته پفک بیشتر است که دست ها برای پرداخت پول آن به لرزه می افتد؟

بیایید با خودمان روراست باشیم. مشکل بی مخاطب ماندن مطبوعات در ایران نه از غلبه شبکه های مجازی است و نه از غلبه فرهنگ شفاهی و نه از «چیزی نداشتن روزنامه ها و مجله ها» و نه از قیمت زیاد(!) آنها. مشکل از خودمان است. از اینکه ما ملت بزرگ تمدن ساز، هنوز در هجای واژه «فرهنگ» لکنت داریم. البته که می گویند تاریخ به تمدن ما مدیون است. البته که می گویند از هندسه و جبر گرفته تا کشف گردش زمین به دور خورشید و انبوهی از اختراعات و اکتشافات، اول بار از ایران زمین برخاسته جوری که کل بشریت از ازل به ما مدیون بوده (!) اما اینها دلیل نمی شود که توانسته باشیم «فرهنگ» را به شکلی صحیح بخش کنیم.

همنشینی با مطبوعات یک عادت فرهنگی است. عادت به روزنامه و مجله خواندن، میوه فرهنگی است؛ یعنی وقتی درخت فرهنگ یک قوم به اعلا درجه رشد خودش رسید، میوه های متعددی می دهد که یکی از آنها، عادت (بخوانید احتیاج) به مطالعه روزمره مطبوعات است. فعلاً درخت فرهنگ ما به سن باروری نرسیده که میوه چین آن باشیم.

هروقت درب خانه تان را باز کردید و دیدید راننده ها قانون را مراعات می کنند، زباله ها در کنار کوچه و خیابان انباشته نشده، پوست تخمه و میوه سنگفرش های معابر را فرش نکرده و پیاده روها واقعاً محل عبور پیاده هاست (!) آن وقت مطمئن باشید که نقش کیوسک های مطبوعاتی هم از «نمایشگاه» به «فروشگاه» تغییر پیدا خواهد کرد.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار