کد خبر: ۴۲۹۱۷
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۴

ايرج ناظمي: سه هزار، عددي نيست وقتي پاي ميليون و ميليارد در ميان باشد. ولي بحث پول و اموال و اختلاس نيست. موضوع، انتشار يک نشريه است که بعد از هزار پيچ و خم روزگار، به شماره سه هزار خود رسيده است.

البته براي بسياري هم اين عدد، حتي در نوع شماره مطبوعاتي اش چيز مهمي نيست که اگر چنين بود، حتي صد و دويست و سيصد هم برايشان مهم بود، که نيست. بخاطر همين است که برخي به سادگي از کنار آن عبور مي کنند و اگر خيلي اهل فرهنگ و هنر باشند، لبخندي به لب مي آورند و ديگر هيچ! اما آنان که اهل فن هستند و از زجر و زخم روزگار انتشار مطبوعات خبر دارند، ارزش اين عدد را به خوبي درک مي کنند.

ولي عمدتاً کسي نمي داند و اگر هم بداند، شايد نتواند درک کند که انتشار سه هزار شماره از يک نشريه، يعني سه هزار شبانه روز فعاليت مداوم و بدون وقفه. يعني سه هزار شب به آرامش نخوابيدن. يعني سه هزار روز و روزي حداقل ده ساعت تلاش بدون وقفه براي به روز بودن. يعني پر کردن 30 هزار صفحه روزنامه از خبر و مطلب و عکس و گزارش و مصاحبه و تازه 30 هزار ساعت استرس براي اينکه مبادا يک خبر يا يک جمله و عبارت از زير چشم گذشته باشد و تريج لباس يک نفر را به چروک بياندازد.

سه هزار شماره انتشار يک روزنامه، يعني طي 30 هزار ساعت، تعداد 50 يا 60 نفر را سر پا و هماهنگ نگه داشتن و اول صبح هر روز، کيوسک هاي مطبوعاتي را در نورديدن. کنار سيگار و چيپس و پفک جا خوش کردن و دلخوش بودن به سر وقت و به موقع رسيدن.

سه هزار شماره منتشر کردن يعني اينکه سه هزار شبانه روز با زمين و زمان جنگيدن براي تأمين حقوق همان پنجاه، شصت نفر. براي تأمين هزينه چاپ، کاغذ، ليتوگرافي، صحافي، توزيع، قبض برق و آب و گاز و تلفن، اشتراک اينترنت و استهلاک کامپيوتر و هزار هزينه جورواجور پيش بيني نشده ديگر.

بيمه و دارايي به وقت خود، بازرسي و بررسي شان را دارند. بانک قسط ماهيانه اش را مي خواهد و ارشاد، اعلام وصول نشريه را و هيچکدام از اينها کاري به اين ندارند که چه رنجي کشيده اي براي همين چند صفحه اي که طول عمرش، بيشتر از يک روز نيست.

با اين اوصاف اگر ديوانه نباشيم که نيستيم، قطعاً عاشقيم، که هستيم. وگرنه مي توانستيم به جاي تحمل سختي براي کاري که قدرش مفهوم نيست، تمام ذوق و ابتکار و خلاقيت خود را در حرفه اي ديگر بريزيم تا آخر ماه، حساب سودش ميليوني باشد و دغدغه اي به جزسرمايه گذاري بعدي نداشته باشيم.

اصلاً خودمانيم، در روزگار سپري شده مردمان سالخورده، مگر براي عاشقي، قدر و قيمتي باقي مانده است که امروز بايد جلوي آينه بنشينيم و از چين و چروکي که بر گونه و پيشاني مان جا خوش کرده است، حسرت بخوريم؟

ما چقدر عاشقيم و عشقي نيست و چقدر اميدواريم و اميدي نيست!

عاشقيم ولي التفات پيش کش، اندک محبتي هم نيست. گويي وظيفه مان را انجام داده ايم. به همه بدهکاريم و همه طلبکار از ما که چرا چنان نکرده ايم و چنين نبوده ايم؟ چرا کاغذمان رنگ پس داده است؟ چرا چاپ مان سه بعدي نشده است؟ چرا توزيع مان تمام کوچه پس کوچه هاي روستاهاي دور افتاده را در بر نگرفته است؟

براي چه؟ براي اينکه چرا نتوانسته ايم خبر دو زار و ده شاهي فلان آقاي مدير پشت ميز نشين را به خوبي منعکس کنيم تا زمين و زمان بدانند که اين مثلاً نخبه کم نظير، با صرف چند صد ميليون پول مملکت چه شق القمري کرده است!

اگر به جاي 15 نسخه، در يک روز 5 نسخه روزنامه به استانداري اصفهان برسد، فلان کارمند تازه رسيده روابط عمومي شان، ابرو گره مي کند که چرا چنين شده؟ گويي ارث و ميراث خاندان پدري اش را طلبکار است!

آقاي استاندار و اذناب ايشان دوست دارند ساعت 7 و نيم صبح، چاي خود را همراه با مطالعه روزنامه صرف کنند! ولي همين آقاي استاندار، در طول چهار سال گذشته به اندازه يک فوت کردن به استکان چاي هم براي مطبوعات وقت نگذاشته اند. وقت و بي وقت خبرنگار خواسته اند تا سخن سرايي کنند از آنچه کرده اند و مي کنند ولي حوصله شنيدن يک جمله از زبان همان جماعت مطبوعاتي را هم ندارند.

شهردار اصفهان ابايي ندارد عوارضي که همين مطبوعاتي ها به خزانه شهرداري مي دهند را به جيب صدا و سيما بريزد تا ايشان را در ميان گل و بلبل به تصوير بکشند. ولي وقتي بحث حمايت از مطبوعات مي شود، براي خود 21 نفر رئيس پيدا مي کند که بايد جلوي شان سر خم کند و البته چون نمي خواهد چنين کند، بي خيال مطبوعات مي شود. عرق شرم بر پيشاني اش مي نشيند، ولي حاضر نيست بدون اجازه دست از پا خطا کند!

اداره کل فرهنگ و ارشاد هم که ظاهراً متولي مطبوعات نيست، که اگر بود، معضلات بي شمار امروز با مشکلات 20 سال گذشته قرين نبود! يک ساختار عريض و طويل به نام اداره امور مطبوعات و تبليغات درست کرده اند تا چهارتا آگهي حصر وراثت مردگان را توزيع کنند.
ساعت ها مي نشينند و بلند مي شوند، جلسه مي گذارند و چرتکه مي اندازند، مي روند و مي آيند، خسته مي شوند و مرخصي مي گيرند، به پشت ميز نشيني يک چهار پايه عاريتي، مقااام مي گويند ولي عُرضه ندارند که يک گره از کلاف سر در گم نشريات را باز کنند يا حتي حاضر باشند بفهمند که در دل يک رسانه مدار مطبوعاتي چه مي گذرد؟

وزارت ارشاد باد به غبغب مي اندازد که آمار يارانه هاي ساليانه اش را به وضوح اعلام مي کند تا همگان بدانند که از هزاران ميليارد بودجه اين مملکت، شندرغاز آن نيز به مطبوعات رسيده است. به اين مي گويد شفافيت ولي نه آنقدر شفاف که هزينه هاي جاري و مستمر يک رسانه را هم اعلام کنند. در جدول فهرست شده شان، هرگز حاضر نيستند بنويسند که مثلاً فلان نشريه در کنار گرفتن يارانه اش، براي چند نفر شغل ايجاد کرده است؟ چقدر حقوق داده است؟ چند نفر را بيمه کرده است؟ چقدر ماليات داده است؟ تمام يارانه اش را به ريال و دينار اعلام مي کنند و ساکت مي شوند در برابر سايت هاي خلق الساعه اي که يارانه هاي دريافتي را بر سر مطبوعات مي کوبند، ولي هرگز اعلام نمي کنند که چند خبرنگار و روزنامه نگار و طراح و مجري تربيت شده و چه ميزان محتواي سالم و در حمايت از دولت متبوع آنها به ثبت مکتوب رسيده است؟

تمام اينها به کنار، مصيبت از زماني آغاز مي شود که بايد براي آنچه چند سال قبل منتشر شده، به محکمه و دادگاه رفت. وقتي که تيزهوش ترين افراد هم از شام و ناهار چند روز قبل خود، چيزي به خاطر ندارند، شاکي همچنان نگران حريم حقيقي و حرمت جايگاه حقوقي خود مي ماند تا به خود ببالد از اينکه مي خواهد يک مطبوعاتي منتقد را با خاک يکسان کند!

وقتي پاي بازپرس و قاضي و وکيل و هيئت منصفه به ميان مي آيد و کيفرخواست دادستان خوانده مي شود، گويي تمام هيبت و هويت چندين و چند سال گذشته را گذاشته اند به کنار و به چند هزار شماره اي که منتشر شده پوزخند مي زنند.

بخاطر همين است که تقريباً کمتر کسي مي تواند ارزش عدد سه هزار را به خوبي درک کند. آن هم عددي که به تعداد شماره هاي منتشر شده از يک روزنامه اختصاص دارد. شايد براي برخي از همان مطبوعاتي ها هم اين عدد کوچک باشد. چرا که آنها تا دو برابر اين عدد را هم منتشر کرده اند. غافل از اينکه انتشار داريم تا انتشار و نشريه داريم تا نشريه. يکي «روزنامه» منتشر کرده است و ديگري «روزي نامه»! يکي براي سالها، تنها و بي رقيب، جارو برقي خرد و کلان آگهي ها بوده است و ديگري در برابر هر آگهي، متعهد به جبران شده است و مديون به اخلاق! يکي کاسب مطبوعاتي بوده و چند دفتر و ساختمان و باغ و ويلا و مجتمع براي خود تدارک ديده و هنوز هم به سرقت آگهي و بُر زدن پرسنل ساير نشريات مشغول است و ديگري تمام ذوق و ابتکار و خلاقيت خود را در طبق اخلاص گذاشته و عرضه مي کند. آن يکي چون پول دارد و سهم بي شمار از آنچه قبلاً جاري بوده، برايش سرمقاله مي نويسند و به اسمش منتشر مي کنند و اين يکي، شب تا به صبح نمي خوابد تا بخواند و بداند که چه بايد بنويسد.

سه هزار عدد بزرگي است. به بزرگي تمام مصائب و بي التفاتي هاي مذکور! اين عدد آنقدر بزرگ است که خوشحال باشيم از درج آن بر پيشاني روزنامه مان. اين عدد را بزرگ مي دانيم چون عاشقيم. چون بر سطر به سطر تمام آنچه در اين سه هزار شماره منتشر شده است، تمام عشق و محبت و لحظه به لحظه زندگي و عمر و جواني مان را فدا کرده ايم.

نمي دانم با خودمان چند به چند شده ايم ولي اينقدر مي دانم که اگر باز هم به همان دوران جواني ده سال گذشته برگرديم، همين مسير را از سر مي گيريم چرا که براي عاشقي خود حد و مرز و ساعت و زمان نمي شناسيم. اگر عاشق نبوديم، حتي اسنپ و تپسي هم براي مان کم خرج و پر درآمد بود ولي در عاشقي ما، سودي هم اگر باشد، براي نشريه اي است که به بودنش عادت کرده ايم و اگر يک روز نباشد، بي مايه فطير شده و ذات وجودي خود را از دست مي دهيم. حال آنکه مي دانيم نه انحطاط ما و نه عدم انتشار اين روزنامه براي برخي اصلاً مهم نيست. چرا که بودنش هم براي آنها مهم نيست و اگر بود، حداقل يک پيامک 11 توماني تقدير و تشکر، براي جواناني خرج مي کردند که از صبح تا شام، تمام همّ و غم و غصه و قصه شان، انتشار اين روزنامه است.

البته نه پيام و پيامک آنان و نه اصلاً بود و نبودشان براي ما هم مهم نيست. براي ما فهم و شعور و وجود آناني مهم است که ارزش فعاليت مطبوعاتي و هنر اطلاع رساني را درک مي کنند و با قلم و قدم، همراه مان بوده اند و يا بر دل و بر زبان، دعاگوي مان شده اند و از راهنمايي و مصاحبت و مشورت و تشويق و انتقادشان بهره برده ايم، که اگر همراهي و دلگرمي آنان نبود، دلسردي ما بيش از اينها مي نمود. مديون آنها هستيم و تا ابد قدرشان را مي دانيم که فهم و درک شان ذيقيمت و کمياب است.

■■■

سال 85 بود...! در شب ولادت آقا علي بن موسي الرضا(ع)، پرچم نصف جهان را بالا برديم. نواي روحبخش اذان که پيچيد، نخستين تيتر ما نيز هويدا شد:«يا علي گفتيم و عشق آغاز شد»!

از آن زمان تاکنون سه هزار شماره منتشر کرده ايم. سه هزار شماره طي بيش از ده سال و امروز که به اين عدد رسيده ايم، باز هم در آستانه ميلاد همان امام رئوف قرار گرفته ايم. اين تقارن را به فال نيک مي گيريم که اگر اقتداي ما و عنايت او و خداي متعال نبود، شايد به دومين شماره هم نمي رسيديم!

از همان اولين شماره، مسئوليت بزرگي که بر عهده گرفته بوديم، بر شانه هايمان سنگيني مي کرد. ولي تنها عشق به مردم بود که تحمل رنج دوران را ساده مي نمود. همان مردمي که به عشق آنان قلم به دست گرفته و قدم برداشتيم و چه زيبا دستمان را گرفتند و ياورمان شدند... و ما امروز تنها در برابر آنان شرمنده ايم. شرمنده از آن بابت که شايد نتوانسته باشيم انتظارات آنان را برآورده سازيم.

تمام سعي خود را به کار بستيم و اگر آن نشده که بايد، خواسته ايم ولي نتوانسته ايم. اما همچنان به آينده اميدواريم، به خودمان و به مردم، همان مخاطبان تيزهوش و نکته سنج مهربان و صميمي. ما اميدواريم، حتي اگر اميد، کهنه نوري باشد که در سرابي دور تابيده است.

هزاره بعدي شمارگان روزنامه نصف جهان، دوره بلوغ باورهايمان به چيزهايي است که ايمان داريم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار