صادق صندوقی از نقاشی کتابهای درسی میگوید
«صادق صندوقی» نام خوشآوایی است که برای به خاطر آوردنش باید در صندوقچه خاطرات دوران مدرسه جستجو کرد. متولد اردیبهشت سال ۱۳۲۵ در همدان است و با اینکه بازنشسته شده، دوباره از او دعوت به کار کردند و حالا در دهه هفتم زندگیاش هفتهای یک روز در ساختمان پژوهش سازمان آموزش و پرورش حضور دارد.
آلبومی از نقاشیهایی که برای کتابهای مختلف کشیده را جلویمان میگذارد، از «ژول ورن» و «هرکول پوآرو» تا «بنهور» و «سینوهه» و «گالیور». همه را او برای ما تصویرسازی کرده! وقتی «هاکلبرفین» یا «تایم سایر» را نگاه میکنم، تصویر مجسم شدهای که همه اینسالها از شخصیتها داشتهام را میبینم. صادق صندوقی این آدمها و شخصیتهای کتابها را برایمان زنده کرده و آنها به همین شکل در گوشهای از ذهنمان ثبت شدهاند. با او از روزهای اولی که نقاشی را شروع کرده صحبت کردیم تا به کارها و ایدههای مختلفی که اجرا کرده، رسیدیم.
■ قبل از مدرسه کنار دست برادرم که دوم ابتدایی بود مینشستم و مثل دستیار اتاق عملی بودم که در نقاشی او را همراهی میکرد! اما خاطرهای که از روز اول مدرسه و نقاشی دارم، این است که وقتی روز اول مدرسه رفتیم، معلم کسی را به عنوان مبصر انتخاب کرد و گفت تا زمانی که من نیستم، هرکدامتان یک نقاشی بکشید. وقتی از کلاس بیرون رفت برای خودم خرگوشی را کشیدم، بچههای دیگر هم خوششان آمد و هرکسی از من میخواست برایش نقاشی کنم، من هم خوشم آمده بود و برای چند نفری کشیدم.
مبصرمان که دو سال هم بزرگ تر بود، وقتی این کار من را دید، گفت که من تقلب میکنم و کارم اشتباه است! البته اصلاً معنی تقلب را هم نمیدانستم.او میگفت که معلم به دلیل این کار مرا تنبیه میکند! تنبیه آن زمان هم چوب و فلک بود. من هم ترسیده بودم و نگران شده بودم که معلم دعوایم میکند. خلاصه معلممان آمد و نقاشیها را جمع کرد و در هنگام تماشای آنها متوجه شد که یک نفر همه را کشیده، از مبصر پرسید و او هم مرا نشان داد! من با ترس از سرجایم بلند شدم و حتی دلم میخواست زمین دهان باز میکرد و همانجا مرا میخورد! معلم پرسید که خودم تنهایی کشیدم که گفتم بله و در ذهنم تصوری از چوب و فلک داشتم که صدای معلم را شنیدم! «بچهها برایش دست بزنید!» باور کنید اگر آن روز معلمم برخورد بدی با من کرده بود، حتماً نقاشی را کنار میگذاشتم، اما همین دست زدن بچهها و تأیید، خودش باعث شد من نقاشی را جدی بگیرم.
■ برای کشیدن چهره آدمها از کسانی که میشناختم الهام میگرفتم، «آلیس در سرزمین عجایب»، دخترم است، «هاکلبرفین» از بچههای فامیل و همینطور تا آخر،گاهی ردپای همسایهها را هم میتوان در نقاشیهایم پیدا کرد.
■ در ابتدا در بخش مجلات رشد بودم، اما خودم دوست داشتم کار مانایی انجام دهم و به همین دلیل به بخش کتابهای درسی رفتم. سال ۶۵ هم اولین کاری که انجام دادم چهره امیرکبیر و شیخ فضلا... نوری برای کتاب دوره راهنمایی بود. از اول دبستان تا آخر دبیرستان در کتابهای مختلف مدرسه طرحهایی را کشیدهام. در آن زمان دو نفر بودیم و طرحها را میکشیدیم و حتی مثلاً برای کتاب علوم هم ما نقاشی میکردیم در آن زمان حتی در وضعیت موشکباران هم کارمیکردیم!
■ نقاشی «اصحاب فیل» را کشیدم که خیلی کار سختی بود، چون کسی اصلاً شکل ظاهری «ابابیل» را نمیدانست و حتی از کارشناسها هم که میپرسیدیم، آنها هم نمیدانستند. به همین دلیل خیلی کار سختی بود، به هر حال خیلی از این کارها پیش از آن تصویر نشده بود و کاملاً شخصیتها را باید از صفر میساختیم.
■ در این سالها بیشتر از پنج بار جنگ خندق را کار کردهام، دو بار مراسم غدیرخم را کشیدهام و علاوه بر کار آموزش پرورش، کارهای آزاد زیادی داشتم و برای بیشتر از دو هزار کتاب تصویر کشیدهام، از جمله کتابهای «ژولورن»، رمانهای ایرانی و خارجی مختلف.
■ انتشارات حفظی از انتشاراتی بود که موارد حاشیهای آموزش و پرورش را منتشر میکرد. در آن زمان من با آنها همکاری میکردم کارتهای «هزارآفرین» و «صدآفرین» که خیلیها یادشان است را همین انتشارات منتشر کرده بود. در آن زمان میدیدم که کارتهای خیلی سادهای با یک جمله تشویقی به بچهها میدادند، این کارتها هیچ رنگ و لعابی نداشت. ایدهام را به همین انتشارات گفتم که اگر این کارتها رنگی شوند و طرح داشته باشند، برای بچهها هم جذابیت بیشتری دارد که قبول کردند، من هم طرحها را کشیدم و بعد از انتشار خیلی مورد توجه قرار گرفتند. بعد از آن تا سالها این کارتها چاپ میشدند و برای بچهها استفاده میکردند. البته چندین مدل آفرین، صدآفرین، هزار و سیصد آفرین را طراحی کرده بودم.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰