نصف جهان: «محمد» که در نجاری فعالیت میکند،
چهارشنبه شب هفته گذشته در شهرک گلستان محدوده بهارستان توسط دو مرد گروگان گرفته
میشود، اما بعد از گذشت ساعتی توسط پلیس آزاد میشود.
این پسر که ۲۹ سال دارد در گفتگو با ایلنا درباره این ماجرا اظهار کرد: «حوالی ساعت 20و40دقیقه چهارشنبه شب به منزل دوستم رفتم و هنگام بازگشت از منزل او در شهرک گلستان محدوده بهارستان در انتهای خیابان که محدوده تاریکی بود و در جلوی یک مهدکودک که هیچچراغی نداشت از پشت سرم صدای پای یک نفر را شنیدم.» وی ادامه داد: «وقتی به پشت سر بازگشتم یک آدم درشت هیکل با شوکر مرا زد و با کمک فرد دیگری که به او جناب سروان میگفت و لباس نظامی بر تن داشت مرا در داخل یک خودروی پراید نوکمدادی انداختند.»
محمد با بیان اینکه مدام از آنها میپرسیدم که به چه علت مرا دستگیر کردهاید، گفت: «آن دو مرد به من گفتند سرم را بین دو صندلی قرار دهم و چیزی نگویم. سپس مرا به منطقه متروکهای برده و از داخل صندوق عقب یک تکه ابر آوردند و در داخل دهانم قرار دادند و با چسب بستند. چشمانم را نیز با یک تکه دستمال و چسب بستند و به صورت خوابیده روی صندلی عقب ماشین افتادم و هر جا که نزدیک به چراغ قرمز میشدیم کفی ماشین را رویم میکشیدند.» وی افزود: «بعد از دو ساعت من را از داخل ماشین پیاده کردند و به ساختمانی بردند و مدام میگفتند در سلول را باز کن سپس به من کمی آب دادند و روی یک صندلی نشستم. یکی از آنها از من خواست تا دستم را روی میزی بگذارم تا کمی استراحت کنم اما به محض اینکه دستانم روی میز گذاشتم، دستانم را با چسب بستند و خودم را نیز با طناب و چسب بستند.»
محمد در ادامه گفت: «همانطور که دستان و بدنم را با طناب میبستند یکی از آنها مرا تهدید میکرد و میگفت الان سرهنگ میآید. بعد از ساعتی، من صدای چرخش کلید و قفل شدن در را شنیدم و پس از آن نیز صدای روشن شدن خودرو آمد و مطمئن شدم که آن دو نفر رفتند. بعد از مدتی که دیگر خبری نشد؛ خودم را به میز نزدیک کردم و سرم را پایین آورده و چسبهایی را که با آن دستانم را بسته بودند جویدم تا باز شد بعدهم خودم را به آشپزخانه رساندم و چاقویی را که روی اُپن آشپزخانه بود برداشتم و طنابها را پاره کردم. به سمت پنجره رفتم و قصد داشتم از آنجا فرار کنم که متأسفانه به دلیل اینکه از چسب 5سانتی استفاده کرده بودند نتوانستم از آنجا خارج شوم؛ به روی بالکن رفتم و در آنجا مردی را دیدم که از خیابان عبور میکرد و از او کمک خواستم و او به پلیس خبر داد و پس از آن مأموران به آنجا آمدند و من را آزاد کردند.»
افسر این پرونده نیز در این باره گفت: «به احتمال زیاد این فرد را اشتباه گرفتهاند چون به گفته خود این فرد آدمرباها مدام تکرار میکردند که دعا کن تو را اشتباه گرفته باشیم و گرنه بیچارهات میکنند.» او ادامه داد: «از این منزل مقداری مدارک و لوازم که متعلق به آدمرباها بود؛ کشف و ضبط شد که از طریق این مدارک منزلی در خانیآباد متعلق به این افراد را شناسایی کردیم و به آنجا رفتیم که در آنجا نیز نبودند.» به گفته وی پلیس در حال پیگیری این پرونده است.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰