خوش آمدید به فروشگاه دستفروش معروف شهر ما
کد خبر: ۸۲۳۳۶
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۱

نصف جهان: چهارباغ گردهایی که مسیرشان به خیابان شیخ بهایی می خورد، حتماً پیرزن دستفروشی را که سالیان سال است برای امرار معاش بساطش را نبش بن بست چسبیده به مجتمع جم مقابل پاساژگاندی روی حصیری پهن می کند دیده اند. زن 75 ساله ای که از 50 سالگی این بن بست باریک کنار مجتمع را به عنوان محل کارش انتخاب کرده و آنجا مشغول فروختن لباس است و حالا بعد از گذر این همه سال، مشتریان ثابت خودش را هم دارد.

تمایلی ندارد اسمی از او برده و یا عکسی گرفته شود. می گوید بخاطر آبروی نوه هایش است: «نوه هایم دم بخت هستند و بعضی از آنها به خانه بخت رفته اند. چون سه تا از پسرانم دستفروشی می کنند، می ترسم آشنایی کسی روزنامه را ببیند و شأن شان پایین بیاید؛ بگویند خانوادگی دستفروشی می کنند

«ماه بی بی»، نام مستعاری است که خودمان برای او انتخاب می کنیم. 25 سال است که بساطش همینجاست. از آن زمان که اجناسش به چند کیسه می رسید تا الان که به یک کیسه رسیده است. به قولی سرقفلی این بن بست را دارد. نا گفته نماند که همسایه های اطراف در این کار از هیچ کمکی دریغ نکرده اند تا جایی که از شهرداری خواستند چون این بن بست در ملکیت پاساژ است، مانع کسب و کار ماه بی بی نشوند. می گوید: «نامه ای نوشتند و همه پایش را امضا کردند که من مزاحمتی برایشان ندارم و بگذارند کار کنم

در خنک های بهار، پتویی دور خودش پیچیده و روی صندلی کنار بساطش نشسته است. مادر است و تفسیر فداکاری. قبل از همه دغدغه هایش، از بچه هایش می گوید: «40سال پیش از همسرم جدا شدم و با چهار پسر و یک دخترم زندگی سختی شروع کردیم.» می خندد و ادامه می دهد: «هرچند با وجود شوهرم هم اوضاع زندگیمان خوب نبود چون کار نمی کرد

با تمام کم و کاستی ها فرزندانش را بزرگ کرد. امروز که 40 سال از آن روزهای سخت می گذرد، ماه بی بی، دختری دارد که از همسرش جدا شده و از بیماری اعصاب در رنج است و حتی یک بار دست به خودکشی زده است. او با ماه بی بی زندگی می کند و مخارج درمانی دختر بر عهده مادر است. و اما پسرها هم ساکن اصفهان هستند و سختی های زندگی شان، همجنس زندگی مادرشان است. شغلشان هم مثل شغل مادر است.

لابه لای صحبت هایش خانمی میانسال برای خرید می آید و او را در آغوش می گیرد. ماه بی بی می گوید: «مشتری هایی دارم که بسیار مهربان هستند و به من لطف دارند. خدا خیرشان بدهد؛ هوایم را هم تا حدودی دارند

چشم های ماه بی بی حکایت سال های سخت را روایت می کند. «بعد از اینکه سه ماه درگیر بیماری اعصاب بودم و دکترم می گفت یک سکته خفیف هم کردم، نمی توانستم کار کنم. به کمیته امداد رفتم برای گرفتن وام چون این مدت که کار نمی کردم بدهی هایم زیاد شده بود اما کمیته امداد به بهانه سن بالا با درخواست وام من مخالفت کرد و تنها همیاری این کمیته با من واریز 53 هزار تومان در هر ماه به حسابم است

از جیب های جلیقه اش قبض های آب و برق را بیرون می آورد و می گوید: «برای پرداخت فقط یکی از این قبض ها، تمام واریزی کمیته به علاوه مبلغی از خودم را باید کنار بگذارم تا بتوانم آن را پرداخت کنم.» آنچه کمیته امداد برای گذران زندگی ماه بی بی پرداخت می کند، دردهایش را تسکین نمی دهد از سختی هایش کم نمی کند. بیشتر از قبض هایش، دست های خسته و رنجورش توجه را جلب می کند دست هایی که روزگار سخت جوانی را گذرانده و حالا به روزهای سخت تر پیری رسیده است.

دور از انتظار نیست که کار کردن در این شرایط سخت، برای زنی به سن و سال ماه بی بی که بیمه و بازنشستگی ندارد و هزینه های درمان دخترش هم زیاد است یکی از دغدغه های اصلی باشد. موانع او برای امرار معاش کم نیست؛ حتی از مردمی که مدام چانه می زنند هم گلایه می کند:«سود اجناس بسیار کم است و کفاف زندگیم را نمی دهد همان اندک سود را هم تخفیف می خواهند.» این گلایه را می کند اما وقتی زنی می خواست برای شلوار 13هزار تومانی 1000 تومان تخفیف بگیرد، بدون هیچ مخالفتی قبول کرد.

با وجود این، کسانی که در حق او مهربانی می کنند هم کم نیستند. مغازه دار ترمه فروشی که 14 سال است او را می شناسد می گوید: «مسیرش طولانی است. ظهر ها همینجا چیزی می خورد و برای استراحت و خواب، آبدارخانه مجتمع را در اختیارش می گذاریم.» یا مغازه دارهای دیگری که اجناس ماه بی بی را هر شب بعد از اتمام کار به مغازه خود می برند که باری از دوشش کم کنند تا او مجبور نباشد هر روز آنها را با خود تا محل زندگی اش که خیابان زینبیه است ببرد و بیاورد.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار