کد خبر: ۹۲۰۳۲
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۹

 اخبار اختلاس چنان پرتکرار و مسلسل‌وار بر سر مردمان آوار می شود که انگار دیگر نه تعجبی را برمی‌انگیزاند و نه حتی نفرت و بیزاری نسبت به دست اندازی و دست درازی به اموال عمومی چندان جدی ‌است!

بخشی از جماعت حیران میان سیل اخبار ناگوار، به این باور رسیده اند که موقعیت و جاه، فرصتی یگانه و بی تکرار برای رسیدن به مال شخص مسئول و خاندان و خادمان خاص درگاه یا بارگاهش است. به ‌راستی چرا بی تفاوتی نسبت به اموال عمومی و حیف و میل آن، زشتی و بدنامی تلقی نشده و بر وجدان عمومی سنگینی نمی‌کند و تعبیر به زرنگی و بار خود را بستن می شود؟

در ادامه به بخشي از مسائلي كه سبب بروز اين مشكل شده است مي‌پردازيم.

پيشينه يك منكر

شاید گمان کنید که پول دولت را با مال خود یکی دانستن مختص چد سال اخیر است و در گذشته، همه مسائل عالی و گل و بلبل بوده، ولی باید عرض کنم به هيچ وجه این گونه نبوده و کافی است تنها به تاریخ معاصر ایران و نه عقب تر ـ که گاه با تخیل و تخاصم هم آمیخته است ـ نگاهی بیفکنیم تا بدانیم مال ملت را مال کافر انگاشتن رسمی دیرینه بوده است.

در دوره پادشاهی رضاشاه، تیمورتاش وزیر دربار و معتمد درجه اول شاه به جرم اختلاس و رشوه خواری زندانی و مقتول شد و امیر لشکرها از مال عشایر و اشراف هراسان قاجار، هر یک به ملاک و ثروتمند تبدیل شدند. در ابتدای پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی که کشور هنوز عایدی چندانی از محل نفت نداشت و بیشتر متکی به کمک‌های ایالات متحده در قالب اصل چهار ترومن بود، چنان در مقادیر اهدایی حیف ومیل می شد و پولی که باید صرف بهداشت و دمپختک مردمان فلک زده و تراخمی و قحطی زده ایران می‌شد، توسط اولیاي امور و دولتمردان لوطی خور می شد که آمریکایی ها اعلام کردند تنها به شرط روی کار آمدن یک نظامی مقتدر مثل حاجیعلی رزم آرا، حاضر به تداوم کمک ها هستند. کار فساد و رشوه‌خواری چنان در دولت اقبال و شریف امامی بالا گرفت که علی امینی با شعار مبارزه با فساد به قدرت رسید و قانون معروف از کجا آورده ای را به تصویب رساند و چندی هم امیرلشکرهای قدرتمندی مثل ضرغام را به زندان افکند اما عمر دولتش کفاف نداد تا کار را به سرانجام برساند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و حاکم شدن روایت پرشدت مذهبی بر حکومت، همگان فکر می‌کردند برای همیشه بساط دزدی وحیف و میل برچیده می‌شود و تا پایان جنگ هم آن چنان فضایی حاکم بود که کمتر کسی به فکر چپاول اموال عمومی می افتاد و البته درآمدهای نفتی قابل مقایسه با امروز نبود و بخش بیشتر آن هزینه جنگ می شد.

البته در آن دوران حیف و میل بیت المال به راه های گوناگونی چون برگزاری مراسم کم ثمر و تومار و پوستر صورت می‌گرفت، اما میل در حد بسیار نازلی بود. محسن مخملباف کارگردان خارج‌نشین که در آن روزها توبه نصوح و گورکن می‌ساخت و امروز مسائل مختلف اجتماعي و فلسفه را روانه پرده می‌کند، روایت کرده که خود همسر نخست‌وزیر وقت را با لباس کهنه و کفش پاره مشاهده کرده و برای یک لحظه هم خیال نکرده که پای ریا در میان است، زيرا بيشتر ملت آن گونه ارزش‌ها را باور داشتند. اما با پایان جنگ و وفور درآمدهای نفتی، حاج‌آقاهای دکتر شده هم احساس کردند بادها خبر از تغییر فصل ها آورده و می شود به‌ جای پیراهن های گشاد روی شلوار، کت و شلوارهای شکیل پوشید و خانم بچه‌ها را با پاترول و راننده اداره به گردش برد. آرام آرام چنان حاج آقادکترها با یقه سفیدها و رندان ایرانی پیوند خوردند که امروز خود و فرزندان‌شان بیت المال و سفره انقلاب را کمترین سهم خود می‌دانند.

فرصت محدود

تجربه نشان داده که فرصت‌ها در ایران محدود و گاه تکرار نشدنی هستند. میان عرش و فرش گاه تار مویی فاصله است. شخص می‌تواند فاصله امیر و ذلیل بودن را در نصف روز طی کند. کافی ‌است نگاهی به وضعیت رؤسای جمهور بعد از جنگ بیندازیم تا حقیقت ماجرا را درک کنیم و در وجه منفی قضیه هم سعید مرتضوی که حالا پس از دوران تك‌تازي باید پشت میله‌ها روزها را بشمرد، وقتی همای سعادت بر شانه کسی می‌نشیند، در این فکر است که فرصت محدودی که به‌واسطه وفاداری و ابراز ارادت یا بخت و اقبال و بلبشوی اداری به دست آورده را غنیمت بشمرد و بار خود و فرزندان را ببندد.

یعقوب لیث صفاری پادشاه سیستان چون در جنگی شکست خورده و اسیر شده بود در میان گروهی از لشکریان غالب به بند کشیده شده بود، لشکریان مقداری گوشت در دیگ آب جوش انداخته بودند تا پخته شود و شام خود و یعقوب کنند. سگی رهگذر سر در دیگ کرد و پوزش سوخت و قلاده دیگ به گردنش افتاد و گریخت. یعقوب لبخندی زد وگفت صبح آشپزخانه مرا هزار شتر می‌کشیدند و شب سگی با خود می‌برد. مشاهده می‌کنید که در بازه‌هاي مختلف تاریخ ما هم فرصت محدود بوده و جناب یعقوب هم اگر زودتر می‌دانست در سويیس براي خود جايگاهي دست و پا می کرد!

مادی‌گرایی وحشتناک

کسانی که از بی ارزشی پول و متاع دنیا دم می زنند، یا نادان هستند یا با سخن گفتن از بی ارزشی پول، پول درمی آورند. مگر می‌شود در یک دنیای بنا شده بر ماده، مادیات بی ارزش باشد؟ اما نکته این است که در یک جامعه سالم، پول در حد ملزومات یک زندگی شرافتمندانه مورد نظر و نیاز است و یک راه برای تعالی و آرامش انسان نه این که به قله‌ای رفیع به عنوان هدف زندگی تبدیل شود. اما در جامعه ایرانی، پول معیار تمام ارزش‌ها شده و زندگی می‌کنیم که پول دربیاوریم. همه ارزش‌های متعالی و معنوی با معیار «منفعتي در آن هست یا نه» سنجیده می شوند و حتی طبیعی‌ترین حقوق انسانی مثل عشق، ازدواج، اتومبیل معمول و سقف در یک جامعه پول پرست به مادیات و اطوارهای نوکیسگی گره خورده است. وقتی فرد مشاهده می‌کند برای سرکشیدن جام جوانی و کمال مسرت در کنار خوبرویان و شاسی بلندها نیاز به پول دارد، سعی می‌کند به هر طریقی آن را به چنگ بیاورد؛ این که مال خودش باشد یا دیگران یا بیت المال البته چندان موضوع مهمی نیست.

ناپایداری دنیا و عشق و حال

در فرهنگ ایرانی بر ناپایداری دنیا و دم را غنیمت شمردن و لذت بردن تأکید و اشارات بسیار وجود دارد. خیام و حافظ دو سخنور شهیر پارسی به دفعات و به هنرمندی و شیرین زبانی بر لذت بردن و بی فردایی اشارت کرده اند؛ البته نقش تفکر صوفیانه را هم نمی‌توان نادیده گرفت که جنبه بی خیالی آن تداوم یافته و بی اعتنایی به دنیایش از یادها رفته و البته برخی معتقدند آن بی اعتنایی به دنیا از سر نایاب بودن متاع هایی چون خوبرو و زر و حکومت بوده و این جماعت چون دسترسی نداشته اند، سیمای بی‌تفاوت به خود می گرفته اند؛ اما فرزندان آنان نصیحت زندگی در لحظه و لذت بی کران از هر نوعش را پیش چشم قرار داده و معتقدند، دنیا بی ارزش است و باید سریع پولدار شد و به لذت رسید. وقتی چنین دیدگاهی با پول فراواني و بی نظارت نفت هم توامان می شود که دیگر کمال مطلوب حاصل است.

بی عدالتی محض در ساختارهای اداری

شايد همه ما اقوام و دوستانی در ساختار اداری داریم که از بی عدالتی محض در چارچوب همان سیستم معیوب حکایت ها دارند. دو کارمند با مدارک مشابه و توانایی یکسان در دو اداره گاه حقوق و مزایایی بسیار متفاوت دارند و شاید به همین دلیل باشد که در یک نظرسنجی، 90 درصد فرزندان فرهنگیان اعلام کرده بودند، دوست ندارند شغل والدین‌شان را ادامه دهند! وقتی پاداش خدمت صادقانه تاکسی زرد بعد بازنشستگی و البته روی زرد از تنگی معیشت است، چه انگیزه ای برای پاکدستی می‌ماند؟اگر به‌راستی آفتاب سحرگاهان ارمغان گل‌هایی بود که شب را تاب آورده بودند و نه آن هایی که محبوب باغبان هستند، شاید می‌شد انتظار رفتار متفاوتی را داشت.

دولت غاصب

برخي مسائل مردم را در یک مسیر بدبینی و رقابت و پنهانکاری با حکومت ها قرار داده است. در زمان های گذشته، هم دیوار خانه ها را بلندتر می ساختند تا تمکن و زیبایی اهل منزل از نگاه حریص گزمگان و اهالی ارگ در امان بماند. مردم می پندارند دولت خدماتی نمی‌دهد یا ناقص و گران می دهد و البته پول نفتی که متعلق به ماست حیف و میل و خرج هزار و یک عطینا می‌کند و البته پول خدمات خودش مثل آب و برق و عوض کردن کارت ملی و... را هم چند برابر حساب می کند. پس برداشتن مقداری از پول دولت مثل برداشتن از حق خودمان است که دولت غصب کرده، پس نوش جان‌مان!

فرهنگ قبیله و غارت

تا پیش از شکل‌گیری دولت مدرن در ایران، کشور عرصه زیست قبایل با سرکرده هایشان بود که مدام در حال نزاع بر سر منابع با یکدیگر بودند و سلسله‌های پادشاهی ایران هم قبل از پهلوی حاصل نزاع همین قبایل بود؛ اما با ظهور دولت مدرن نيز تغيير چنداني به وجود نيامد و قبایل به دور قطب ها شکل گرفتند و تنها در دوره ای فکل کرواتی و در دوره ای یقه بسته شدند. وظیفه اصلی را در غارتگری و باقی گذاشتن زمین سوخته تا قبل از رسیدن قبیله فاتح بعدی که با یک انتخابات از راه خواهند رسید انگاشتند.

پول و پدرسالاری

پول و امکانات، شأنیت اجتماعی افراد را در جامعه تحقیر شده ما بالا می‌برد و باعث می شود کلی دوربین و میکروفن و بانوی بلند بالا و شکیل منتظر تشریف‌فرمایی جناب پوست فروش سابق و میلیاردر فعلی شوند (بابک زنجانی). در خانواده هم دامادهای ولخرج‌تر و لارج تر محبوب ترند و دست به جیب ها شانس بیشتری برای صدر مجلس نشستن دارند و در جامعه‌ای که عمری ‌است سر ریاست قبیله و اينكه چه كسي در جايگاه بالاتري قرار دارد، جنگ و دعواست و این انگیزه مهمی برای پولدار شدن به هر قیمتی‌ است.

برچسب ها: اختلاس ، منكر ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار
پرطرفدارها