پ
به بهانه ماجرای نیمروز: رد خون
کد خبر: ۱۲۶۳۴۳
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۳

در آستانه آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هشت ساله، گروهک تروریستی مجاهدین خلق که طی سالهای جنگ به حمایت از صدام پرداخته بود، نقشه عملیات خون باری را برای ورود به ایران و رسیدن به تهران طراحی و اجرا می کند: عملیات «فروغ جاویدان» از منظر مجاهدین خلق، عملیاتی که یکی از بزنگاههای مهم تاریخ معاصر ایران است. این اقدام که پس از پذیرش قطعنامه 598 صورت گرفت با عملیات «مرصاد» نیروهای ایرانی با شکستی سنگین مواجه شد .

این اتفاق تاریخی- سیاسی امسال دستمایه ساخت یک اثر سینمایی بود، اتفاقی که کارگردان(مهدویان) به بهانه آن داستان خود را نیز روایت می کند: زنی (سیما همسر افشین، نیروی وزارت اطلاعات) در سال 1360 به جبهه رفته، اسیر می شود و برای اینکه در دست دشمن، اسیر نباشد به خائن به کشور، مجاهدین خلق می پیوندند و به خواهر لیلا تغییر نام می دهد.

در واقع، محمدحسین مهدویان در چهارمین اثر سینمایی خود که به نوعی ادامه «ماجرای نیمروز» (1395) است، همچنان یک رخداد واقعی در تاریخ سیاسی کشور را دستمایه قرار داده و برخی شخصیتهای فیلم قبلی خود مثل صادق (جواد عزتی) و کمال (هادی حجازی­فر)، از اعضای وزارت اطلاعات را به «ماجرای نیمروز: رد خون» وارد کرده است، اما چون به موازات به تصویر کشیدن عملیات مرصاد، روایت داستانی خود را دنبال می کند، مبارزه و شرکت در جنگ با مجاهدین در بعضی صحنه ها به شدت شخصی می شود، آن هم از سوی کسانی مثل کمال (شخصیتی واقعی بر اساس اسناد تاریخی) و افشین (شخصیت تخیلی سازندگان) که در رده های بالای امنیتی قرار دارند و حتما برای رسیدن به این رتبه، آزمونها و مراحل سختی را پشت سر گذاشته اند تا برادری‌اشان ثابت شود، خصوصا کمال که مثلا توفیقاتی همچون کشتن موسی خیابانی را در کارنامه دارد و این اتفاق بزرگ را مرتب در فیلم گوشزد می کند: «می دونید با کی طرفید؟ من موسی خیابانی رو کشتم». اما با شوهر خواهرش، افشین در شرایط حمله مجاهدین و در میان خون و آتشی که در کرند و اسلام آباد برپا کرده اند، سرخود به دنبال سیما می گردند تا این لکه ننگ را پاک کنند.

دو نیروی اطلاعاتی با یک آر پی جی و بی سیم به دست در کوههای اطراف محل حمله مجاهدین می گردند و پیامهای مجاهدین خصوصا عباس زریباف با پایگاه اشرف را شنود می کنند، آن هم در فضایی آرام که کشت و کشتار صحنه جنگ به مخاطب منتقل نمی شود. این شنود هم نه با هدف گزارش به فرماندهان ستاد عملیات یا فرمانده بالادستی خود، بلکه برای پیدا کردن سیماست و اینقدر شخصی برخورد می کنند که از یک جای داستان حتی جواب صادق را که مرتب با بی سیم آنها را صدا می زند، نمی دهند. بعد هم که رد عباس زریباف را می زنند و پیدایش می کنند، سرخود و البته به دنبال تحریک کلامی وی، او را به قتل می رسانند و فراموش می کنند که یکی از عوامل رده بالا مجاهدین را در دست دارند که می توانند و باید اطلاعات زیادی از او به دست آورند.

سیما از مهلکه جان سالم به در می برد و با لباس زنان کرمانشاه با مردم عادی راهی می شود و بالاخره خود را به تهران می رساند. کمال و افشین همچنان رد او را می زنند و سرخود نقشه قتلش را می کشند و افشین که اصرار دارد دلیل پیوستن سیما به مجاهدین را بداند در لحظه طلایی کمین کمال برای کشتنش، با سیما وارد صحبت شده و فراریش می دهد و البته کمال هم دستش روی ماشه می لرزد و سیما فرار می کند. البته که در این بین صادق حواسش به همه چیز بوده و آنها را دستگیر می کند، ولی به نظر می رسد قوه تخیل مهدویان در نوشتن فیلمنامه و پردازش شخصیت ها باعث شده تنها «تیپ» اعضای وزارت اطلاعات، صادق باشد و جواد عزتی در این نقش به قدر کفایت خوش بدرخشد و بقیه در حد یک «شخصیت» باقی بمانند.

مشکلی که همچنان در شب حمله عملیاتی که صادق طراحی کرده بود و کمال و چند نفر دیگر مامور انجام آن می شوند، بروز پیدا می کند. عوامل امنیتی و اطلاعاتی شب عملیاتی که نمی توانند نفوذی در بین شان را شناسایی کنند و مسوولیت مهمی به او می دهند، مشغول تخمه شکستن و قلیان کشیدن هستند و تصور می شود عملیات و انجام ماموریت برای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور آن هم در شرایط حاد و حساس شوخی بوده است. شاید به همین دلایل بوده که برخی نهادهای دولتی با فیلم مشکل داشتند و مجوز اکران در جشنواره بعد از گفتگوهای زیادی ممکن شده است.

به نظر می رسد وقتی یک اثر هنری و اینجا یک اثر تصویری/ سینمایی به یک موضوع و رخداد واقعی می پردازد و آن را دستمایه ساخت قرار می دهد که اتفاقا از حساسیت زیادی هم برخوردار است، چقدر می توان و باید از قوه تخیل بهره برد؟

اساسا یک اثر سینمایی که تخیل و درام ویژگی های اصلی آن است، چقدر باید به یک رخداد واقعی متعهد و پایبند باشد؟ این درست است که «ماجرای نیمروز: رد خون» یک اثر مستند نیست که باید تمام و کمال بر اساس واقعیت ساخته شود، ولی این سوال از این منظر اهمیت پیدا می کند که این اثر تصویری منبعی برای مطالعه و بررسی آیندگان با هدف شناخت بیشتر جامعه آن روز ایران خواهد بود. آیا مهدویان در مطالعات و تحقیقات خود به نیروهای امنیتی ای برخورد کرده که شب عملیات تخمه می شکنند و قلیان می کشند و سرخود بخشی از عملیات را شخصی کرده و احتمالا سرانجام عملیات را تغییر داده اند؟ اگر بوده اند که دست مریزاد هم به آنها و هم به کارگردان ماجرای نیمروز: رد خون.

باقی بماند برای اکران./ دکتر مینو خانی



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰