کد خبر: ۱۲۹۸۷۱
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۶:۱۸

حاجی‌فیروز خسته است. حاجی‌فیروز عین زغالی که رویش آب پاشیده باشند از جلز و ولز افتاده است...

 ابراهیم افشار، روزنامه‌نگار، در روزنامه ایران نوشت: «۱- حاجی‌فیروز خسته است. حاجی‌فیروز عین زغالی که رویش آب پاشیده باشند از جلز و ولز افتاده است. حاجی‌فیروز در خیابان بهار شمالی چمباتمه زده گوشه پیاده‌رو و کاسه‌اش خالی است. کمی جلوتر از او یک «دانشجوی دکترای شهرسازی» یک دوجین جوراب چیده تو پیاده‌رو و برای تک‌تک رهگذران نجوا می‌کند که «من گدا نیستم، برای کمک‌هزینه دانشگاهم است» اما هیچ عابری نگاهی به صورت او نمی‌اندازد. نمی‌دانم کف آسفالت پیاده‌رو چه نقش و نگاری نهفته که رهگذران سر در گریبان، از نگریستن به پسر دانشجو امتناع می‌کنند و قدم‌هایشان سرعت بیشتری می‌گیرد. حاجی‌فیروز نگاهی سرسری به او می‌اندازد و حس می‌کند که دل مردم زمانه‌اش گرفته. حتی شعر ریتمیکش هم گریزی به عبوسی‌ها و بی‌لبخندهای جامعه‌اش دارد:

ارباب خودم سامبلی‌بلیکم

ارباب خودم یک گل دسته

مرتضاعلی کمرشو بسته

بشکن بشکنه بشکن

من نمی‌شکنم بشکن

اینجا بشکنم یار گله داره

این سیاه بیچاره چقد حوصله داره

ابرار خودم بزبز قندی

ابرار خودم چرا نمی‌خندی؟

حاجی دلایل کوچیدن لبخندها از صورت‌ها را می‌داند اما خودش را زده به آن راه. می‌خواهم بگویم خنده را باید بسپری به رامبد جوان، دل ما کمی خون است اما به صرافت همین هم نمی‌افتم.

۲- حاجی‌فیروز اگر گوشه پیاده‌رو چمباتمه بزند لابد چشم آدم هم راه می‌کشد. همچنان که چشم من کشیده است. این یک توهم است یا رؤیای ناصادقه که در ذهنم به عصر ساسانی برگشته‌ام و از موبد می‌خواهم همچنان که در روز اول عید از طرف مردم به پادشاهان شادباش می‌گفت و تحفه می‌داد امسال هدیه‌هایش را به نشانه خرپشته من بفرستد: «اسبی تیزتک. قلم و کاغذ. دو سکه زر و سیم. غلامی ماهروی. یک قبضه شمشیر و یک جام…» آنگاه شاید راضی می‌شدم همچون عصر موبدان، «هفت شین» زمانه او را در سفره خانه‌ام بچینم؛ مرکب از شهد و شیرینی و شمع و شیر و … و شنبلیله و شکر. فقط «شلم‌شوربا» یم کم است!

۳- عید قدیم‌ها لذتش به خاطرخواهی‌اش بود. شاید به خاطر همین خاطرخواهی‌های مسدودشده، است که هوس کردم برگردم به عیدهای دوردست و در آرشیوم به آگهی‌های نوروزی سرک بکشم (مثلاً روزنامه اطلاعات از ۲۹ اسفند ۱۳۵۱): «عجله کنید. عجله کنید. از حراج واقعی پوشاک دوطبقه مرکزی فراهانی دیدن کنید. کت و شلوار مردانه ۸۵ تومان به بالا. کت و شلوار بچگانه ۵۵ تومان به بالا. با پیراهن مجانی. آدرس: خیام. اول کوچه قورخانه.» یک آگهی هم قنادی نادری زده با سرهم‌بندی این واژه‌ها: «قنادی نادری امسال نیز طبق معمول هر ساله، بهترین شیرینی‌جاتِ تر و خشک و انواع و اقسام شکلات‌های معروف خود را جهت پذیرایی نوروزی شما فراهم ساخته است

آن زمان‌ها صفحات روزنامه‌ها پر از رزرو جا در هتل‌های اروپاست. اطلاعات در همین شماره خود نوشته که تهران از روز ۲۵ اسفند با خروج بیش از یک میلیون مسافر تهرانی از پایتخت، بشدت خلوت شده است. نمی‌دانم چرا بوی نای روزنامه‌های قدیمی مرا یاد مامان‌بزرگم می‌اندازد که نابینا بود و سر سفره هفت‌سین از ما می‌خواست که هنگام دمیدن شیپور «خرم‌باش» از رادیو و عدل در لحظه تحویل سال، حتماً به آب نگاه کنیم. من آن لحظه رد چشم‌های او را می‌جستم که خودش کجا را نگاه می‌کند؟ و یادم می‌افتاد که در دنیای ظلمات چشمان او همه جا می‌تواند اقیانوس باشد. به محض اعلام تحویل سال از رادیو، مامان‌بزرگ سلانه‌سلانه دست به دیوار می‌گذاشت و پا می‌شد یللی‌تللی از حیاطِ خانه بیرون می‌زد و دوباره برمی‌گشت. هاج و واج از او می‌پرسیدم «هارا گئتدین؟» (با این عجله کجا رفتی؟) در جواب می‌گفت که «خواستم نخستین آدم خوشقدمی باشم که در سال نو پا در خانه می‌گذارم

در روزنامه‌های بی‌مشتری اواخر اسفند ۵۱ به دنبال کنداکتور برنامه‌های نوروزی تلویزیون هم می‌گردم: ساعت پنج عصر با مسابقه تلاش آغاز می‌شد، با پخش سریال ایرانی هردمبیل و موسیقی پاپ و اخبار و نیایش و زیارت ضریح امام‌رضا (ع) ادامه می‌یافت و از ساعت ده‌ونیم شب پخش مستقیم برنامه ویژه نوروزی با شرکت هنرمندان آغاز می‌شد. روزنامه سال ۵۱ را تا می‌کنم می‌گذارم یخدان و هوس گشت‌وگذار نوروزی در ایام قدیم‌تر به دلم می‌افتد. پس روزنامه سال ۱۳۱۱ را ورق می‌زنم تا تفاوت‌های زمان‌برِ این ۸۶ سال فاصله عیدانگی را درک کنم. جالب‌ترین بخش اعلان‌ها و خبرها، اطلاعیه بلدیه تهران است که به مردم می‌گوید: اعمال زیر از نظر نظافت شهری ممنوع است و مرتکبان تعقیب و مجازات خواهند شد: «شست‌وشوی البسه و فرش و ظروف در مجاری آبِ کوچه‌ها و خیابان‌ها یا قنوات داخل و خارج شهر قدغن است و نیز تکانیدن فرش و ریختن کثافات چاه مستراح در معابر عمومی. کوبیدن تنباکو، شکستن هیزم و سرند کردن زغال، بستن گوسفند و انداختن لاشه مرغ و گربه و سگ در معابر عمومی.» یک لحظه زوم می‌کنم در سینماهای نوروزهای قدیمی. مثلاً سینماهای رویال، گلدن‌سیتی، متروپل و سانترال تهران برای اکران نوروزی خود نوشته‌اند: «تکخال سینمایی عید امسال، شما را به اوج هیجان می‌برد: چارلز برونسون خشن‌ترین چهره سینمای عصر حاضر و محبوب‌ترین هنرپیشه روز در فیلم رنگی و پرحادثه «متخصص» شاهکار می‌زند. غوغا می‌کند. هیجان می‌آفریند.» یاد صورت دفرمه چارلز می‌افتم که انگار ۱۰ تا تریلی ۱۸ چرخ از روی صورتش رد شده است. آن سال برای تماشای این فیلم، تمام ۱۳ روز عید را با دوستم جلوی گیشه سینما متروپل، این پا و آن پا کردیم اما یک ریال از هفت‌زار سینما را کم داشتیم. حتی همان چارلز برانسون بی‌همه‌چیز هم دلش نسوخت برای ما که از تابلو سردر سینما سرکی بکشد و این یک قران را به ما کمک کند تا فیلمش را ببینیم و برایش سوت پاسبونی بزنیم.

۵- از جالب‌ترین ستون‌های روزنامه‌های دهه پنجاه، اعلان‌های نوروزی شخصیت‌ها بود. یکی از روز دید و بازدید عمومی‌اش می‌نوشت. دیگری معذوریتش از دید و بازدید و پذیرایی نوروزی - به خاطر سفر به خارج، سوگواری یا مأموریت اداری. در تورق اطلاعات همین سال ۵۱ می‌بینم که حاج‌میرزا ثقةالاسلامی آگهی داده که «به خاطر همزمانی نوروز با ایام مصائب اهل بیت علیهم‌السلام از پذیرایی معذورم.» شیخ حسین لنکرانی نوشته «باغ کرج را فروخته و در تهران آماده پذیرایی است.» دکتر مظفر بقایی خاطرنشان کرده: «امسال هم از پذیرایی در ایام عید معذور است.» و دکتر یدالله سحابی اطلاعیه داده که «برای پذیرایی از دوستان محترم، دوم فروردین در منزل خواهم بود.» حالا برای دید و بازدید نوروزی‌شان به کدام قبرستان بروم؟

۶- به شوفر تاکسی شوخ و شنگ می‌گویم که امسال چه روزی در خانه‌تان دید و بازدید عید دارید که مشرف بشویم؟ می‌گوید با گوشت ۱۲۰ تومنی و آجیل ۲۵۰ تومنی، نوروز هم چاییده است داداشم، بنده حقیر با اجازه تون می‌خواهم ۱۳ روز والیوم بخورم بخوابم. پس قدمت رو چشم اما اومدی شیهه بکش، بفهمم شمایید.» چنین است که می‌فهمم در حد فاصل اسفند و فروردین، کاربرد شیهه از سکسکه بیشتر است

برچسب ها: خنده ، قران ، روزنامه‌نگار ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار