نصف جهان: در افسانه هانسل و گرتل -قصه کهنهاي که براي کودکان نوشته شده اما پر از درسهاي مهم براي بزرگترهاست- دو کودک که از خانواده دور ماندهاند فريب جادوگر را ميخورند و به شوق ديدن خانه شکلاتي، اسير قفس ميشوند. قصهاي که در کشورهاي اروپاي شرقي متولد شده اما حالا در سراسر دنيا شناخته شده است و بارها دستمايه اقتباسهاي تصويري هم بوده. ورزش ما پر از اينجور هانسلها و گرتلهايي است که گم شدند و هرگز پيدا نشدند.
هانسلِ پرسپوليسي قصه امروز ما، اسمش رضا حقيقي بود. يک ترکهاي بلندبالا، مقتدر، خوشفکر و خلاق. يک هافبک دفاعي مدرن که برازنده عنوان فرمانده ميانه ميدان بود. بازيکن حيرتانگيزي بود با چنان استانداردهاي بالايي که چشمهاي کيروش از ديدنش برق زد و حاضر شد يکي از دو شواليه محبوبش –نکو يا آندو– را نيمکتنشين کند تا پديده شانديز را به رخ همه بکشد. پسرک محجوب اما نترسي که باله رقصيدنش موقع تکل زدن و پاس دادن يکسان زيبا بود، يک جنگجوي پست مدرن که خشونت را نه در زدن حريف که در مرعوب کردنش با پيشبيني دقيق حرکات ياد گرفته بود. حالا کجاست آن پسرک دلربا؟ در قفس جادوگر اسير شده و کسي نيست پيدايش کند. رضا حقيقي يکي از دهها بازيکني است که تحمل موفقيت را نداشتند، گم شدند و پيدا نشدند. خيلي زود از پرسپوليس رفت و خيلي زودتر محو شد، طوري که حالا شايد يادي و حسرتي هم از او در ذهن هوادار نمانده باشد. حقيقي و حقيقيها سقف پروازشان کوتاه است، به همين راضي شدهاند که پاي موبايلها بنشينند و از پرسپوليسي بودن اميد ابراهيمي حرف بزنند. يک هانسل گمشده ديگر هم حتماً بين آبيها هست که از راه برسد و تهديدش کند و اين قصه سراسر ملال، ميتواند بارها و بارها تکرار شود. ما ميتوانيم باز هم ستارهها را از دست بدهيم، بدون اينکه کسي به ياد بياورد بچهها گم شدهاند. در افسانه هانسل و گرتل، بچهها عاقبت نجات پيدا ميکنند و به خانه بازميگردند اما متأسفانه فوتبال افسانههاي خودش را دارد
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰