کد خبر: ۱۸۷۵۶۵
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۸

در مطلب زیر شما را با ۱۰ بازیگری آشنا می‌کنیم که برای بازی در نقش‌های ماندگارشان دست به تحقیقات دیوانه وار و باورنکردنی زدند.

 با توجه به این که بازی کردن به مانند تبدیل شدن به شخص دیگری است- در واقع هدف بازیگر متقاعد کردن مخاطبان در این مورد است که آن‌ها در واقع همان شخصیت شان هستند- جای تعجب ندارد که چندین سبک و مکتب بازیگری در مورد اینکه چگونه باید با وظیفه‌ای چنین دشوار روبرو شد وجود دارد.

در حالی که برخی بازیگران بدون کار خاصی در سر صحنه فیلمبرداری فیلم جدیدشان حاضر می‌شوند، نفس عمیقی می‌کشند و خیلی زود سعی می‌کنند در نقششان غرق شوند، بازیگران دیگری نیز وجود دارند که حس می‌کنند اگر کاملاً دیوانه شوند می‌توانند بهتر در نقششان فرو بروند.

البته این موضوع در مرحله تحقیقات صورت می‌گیرد وقتی که یک بازیگر قرارداد بازی در یک فیلم را امضا کرده و پیش از شروع عملیات فیلمبرداری چندین ماه وقت دارد. این بازیگران فرصت چند ماهه خود را به تحقیقات گسترده و دیوانه وار در مورد نقش خود یا مسائل مربوط به آن می‌گذرانند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ بازیگری آشنا کنیم که برای بازی در نقش‌های ماندگارشان دست به تحقیقات دیوانه وار و باورنکردنی زدند.

۱۰- آدرین برودی برای فیلم The Pianist ۲۰۰۲

آدرین برودی وقتی تنها در سن ۲۹ سالگی جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول را دریافت کرد به جوان‌ترین بازیگر مرد دریافت کننده اسکار در تاریخ این مراسم تبدیل شد. فیلمی که برودی به خاطر آن اسکار گرفت The Pianist به کارگردانی رومن پولانسکی بزرگ بود که بر اساس سرگذشت واقعی ولادیسلاو اشپیلمن بازمانده هولوکاست و نویسنده کتاب زندگینامه خود ساخته شده و برودی نقش اشپیلمن را بازی می‌کرد. برای داشتن سرنخ‌های احساسی که این نقش می‌طلبید، برودی شرایطی را برای خود فراهم کرد که شبیه فضای پر از غم و تنهایی شخصیت فیلم در طول دوران هولوکاست بود.

اول از همه، برودی آپارتمان و خودرو خود را رها کرد و این موضوع باعث شد نامزدش او را رها کند. بعد از مدت‌ها دوری کردن از اجتماع به دنبال جدایی از نامزدش، برودی در زندگی واقعی نیز افسرده شد. او برای اینکه بیشتر در نقش شخصیت اشپیلمن غرق شود به شکلی حرفه‌ای پیانو زدن را یاد گرفت. آدرین برودی در این دوران تلفن را به طور کلی کنار گذاشت و رابطه اش را با اطرافیان به کمترین حد ممکن رساند. برودی می‌گوید که تمام این کار‌ها را در تصمیمی آگاهانه برای افسرده کردن عمیق خود انجام داده بود. تلاش‌ها و رنج‌های برودی نتیجه داد و تماشای فیلم The Pianist نیز این موضوع را اثبات می‌کند.

۹- تمام بازیگران برای فیلم The Seven Samurai ۱۹۵۴

وقتی پای کمال گرایی در کارگردانی به میان می‌آید، آکیرا کوروساوا استاد ژاپنی دنیای فیلمسازی چنان سختگیر و کمال گرا بود که استنلی کوبریک در برابر او کارگردانی معمولی بود. او وقتی پای فیلم ساختن به میان می‌آمد نهایت تلاش خود را می‌کرد که فیلمش را بی نقص و واقعی بسازد و در این مسیر با هیچ چیز و هیچ کسی کنار نمی‌آمد. در طول دوران فعالیت کاری طولانیش در سینما، کوروساوا در Throne of Blood از تیر‌های واقعی برای پرتاب به سمت بازیگرانش استفاده کرد، در Ran قلعه‌ای را به آتش کشید که بازیگرانش هنوز در داخل آن بودند و در Rashomon منبع آب را با رنگ تیره کرد تا باران بهتر و واقعی‌تر به نظر برسد. در یکی دیگر از این موارد فیلمسازی دیوانه وار کوروساوا، او پیش از فیلمبرداری فیلم The Seven Samurai که بهترین فیلم او نیز به شمار می‌آید بازیگران انتخاب شده اش را وادار به تحقیقاتی گسترده در مورد زندگی سامورایی‌ها کرد.

وی برای اینکه مطمئن شود بازیگرانش به خوبی با زندگی سامورایی‌ها آشنا شوند (البته منظور او از آشنا شدن همان تبدیل شدن آن‌ها به سامورایی‌های واقعی بود)، کوروساوا بازیگرانش را وادار ساخت به مدت ۳ هفته بی وقفه لباس سامورایی‌ها را به تن کنند تا این لباس به جزیی از زندگی و شخصیتشان تبدیل شود. او همچنین به بازیگرانش گفت که می‌خواهد خسته، درمانده و نحیف به نظر برسند و بدین منظور شرایط سختی را برای آن‌ها در نظر گرفت که البته جواب نیز داد. توشیرو میفونه که در اکثر فیلم‌های کوروساوا حضور داشت بدترین شرایط را تحمل می‌کرد و همین موضوع نقش مهمی در قطع همکاریش با کوروساوا بعد از چندین فیلم موفق داشت.

۸- مارلون براندو برای فیلم The Men ۱۹۵۰

اگر چه مارلون براندو به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و بهترین بازیگران تاریخ سینما- اگر نگوییم بزرگ‌ترین و بهترین بازیگر تاریخ سینما- شناخته می‌شود، اما اولین فیلم سینمایی او با نام The Men برای بسیاری از طرفداران عام سینما ناشناخته باقی مانده است. داستان فیلم در مورد یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم است که در نبرد‌ها مجروح شده و سعی دارد سلامت روحی و فیزیکی خود را بازیابد. نتیجه کار بسیار تاثیرگذار است و بخش زیادی از موفقیت این فیلم و نقش براندو به خاطر تحقیقات گسترده‌ای است که براندو پیش از شروع فیلمبرداری‌ها در مورد شخصیت خود و شرایطی که باید داشته باشد، بود. او نزدیک به یک ماه را در بخش مجروحان جنگی بیمارستان ارتش گذراند و تنها از ویلچر برای این طرف و آن طرف رفتن در محدوده آسایشگاه استفاده می‌کرد در حالی که به بررسی رفتار‌ها و شرایط مجروحان جنگی حاضر در بیمارستان و یاد گرفتن از آن‌ها می‌پرداخت.

در هنگام فیلمبرداری ها، تهیه کنندگان فیلم The Men بسیار نگران سبک شخصی بازیگری براندو بودند و فکر می‌کردند او بیش از حد دیالوگ هایش را با خود تکرار می‌کند. آن‌ها از این می‌ترسیدند که این سبک بازیگری و بیان دیالوگ براندو باعث شود بینندگان فیلم حس کنند شخصیت براندو در واقع هیچ واکنشی نسبت به دیگر بازیگران فیلم و صحبت‌های آن‌ها نشان نمی‌دهد. البته مشخص شد آن‌ها بی دلیل نگران بوده اند، زیرا سینمارو‌ها و منتقدان در سراسر جهان به شدت تحت تاثیر سبک بازیگری خاص براندو قرار گرفته و شیفته آن شدند. اگر چه براندو بازیگر بسیار توانمند و خلاقی بود، اما ماندن او در بیمارستان نظامی به او کمک کرد فاکتور‌های عاطفی و احساسی که نقشش لازم داشت را کسب کند و این کار او یکی از اولین نمونه‌های تحقیقات دیوانه وار برای بازی در یک نقش خاص در تاریخ سینما بود که بعد‌ها با عنوان متد اکتینگ شناخته شد.

۷- ویگو مورتنسن برای Eastern Promises ۲۰۰۷

زمانی که در سه گانه بی نقص The Lord of the Rings اثر پیتر جکسون در نقش آراگورن بازی می‌کرد، ویگو مورتنسن در تمام مدت در نقش خود فرو رفته بود که شامل یادگیری مهارت‌های آراگورنی و بردن شمشیرش همه جا با خود بود (منظورمان دقیقاً همه جاست!). اگر چه این سبک از متد اکتینگ به خودی خود خیره کننده است نمی‌توان آن را ضرورتاً «تحقیق» دانست، اما این دقیقاً همان کاری بود که این بازیگر کمتر مورد توجه قرار گرفته پیش از بازی در تریلر جنایی بی نقص دیوید کراننبرگ با نام Eastern Promises انجام داد؛ و مورتنسن یکی از دلایل اصلی جذابیت و موفقیت این فیلم است. وی در این فیلم نقش نیکولای لوژین را بازی می‌کند، که راننده و آدمکش مافیاست و مورتنسن آمادگی برای این نقش را بسیار جدی گرفته بود که شواهد آن را می‌توان در هنگام تماشای فیلم دید. برای تحقیق در مورد نقش یک شخصیت روسی، مورتنسن برای مدت کوتاهی به روسیه سفر کرد و به اورال نیز رفت.

در آنجا او خود را در زندگی روسی غرق کرده، فیلم‌ها و سریال‌های روسی تماشا کرده و حتی شروع به یادگیری زبان روسی کرد به نحوی که اکنون خیلی روان روسی صحبت می‌کند. مورتنسن همچنین آثار نویسندگان روسی مشهوری مانند داستایوفسکی و ناباکوف را مطالعه کرد و هفته‌ها به تحقیق در مورد فرهنگ دار و دسته‌های خلافکار روسی به کمک یک جرم شناس حرفه‌ای پرداخت. بعد از آن نوبت ده‌ها تتوی بود که شخصیت مورتنسن در فیلم روی بدن خود داشت. اگر چه مورتنسن از تتو‌های غیرواقعی برای این قسمت از شخصیتش استفاده کرد، اما وی چندان در شخصیت خود فرو رفته و ظاهر یک خلافکار روسی را داشت که به محض ورود به یک رستوران روسی در لندن، تمام حاضران در رستوران از ترس ساکت شدند. بله تحقیق در دنیای بازیگری باید چنین باشد!

۶- رونی مارا برای فیلم The Girl With The Dragon Tattoo ۲۰۱۱

بازسازی هالیوودی دیوید فینچر از فیلم نوآر سوئدی The Girl With The Dragon Tattoo منتقدان کمی نداشت، زیرا نسخه سوئدی فیلمی به شدت تحسین شده بوده و بسیاری بر این باور بوند که نیازی به بازسازی نداشت. با این وجود کسی نمی‌تواند بازی خارق العاده رونی مارا در نقش شخصیت اصلی بازسازی هالیوودی آن را انکار کند که در آن وی به طور کامل در شخصیت لیسبث سالاندر غرق شده بود. اما مارا چگونه خود را برای این نقش تحسین شده آماده کرده بود؟ زدن تعدادی تتو غیرواقعی روی بدن، آرایش کاملاً سفید و کمی لهجه سوئدی؟ خیر به هیچ وجه!

مارا اصرار داشت که همه چیز را دقیق انجام دهد و به همین دلیل کار را با انجام ۴ پیرسینگ واقعی روی گوش هایش، یکی روی ابرو آغاز کرد و نکته جالب اینکه این مورد آخر را نگه داشت برای روزی که شاید دنباله‌ای نیز ساخته شود. او در ادامه اسکیت سواری، موتورسواری و کیک بوکسینگ را یاد گرفته و دوره‌های آموزشی در زمینه کامپیوتر و لهجه سوئدی نیز گذراند. اما این پایان کار نبود. برای فرو رفتن بیشتر در شخصیت لیسبث، مارا به استکهلم (لوکیشن فیلم) نقل مکان کرد و مدتی کاملاً تنها آنجا زندگی کرد. تمام این تلاش‌ها به نامزدی اسکار برای این بازیگر جوان منجر شد. از بخت بد مارا، آن سال رقیب او کسی جز مریل استریپ نبود که هیچ بازیگری شانسی در رقابت با او ندارد.

۵-مریل استریپ برای فیلم Sophie’s Choice ۱۹۸۲

«مریل استریپ به احتمال قریب به یقین بزرگ‌ترین بازیگر زن نسل خود است». این جمله‌ای است که چندین بار در محافل سینمایی گفته و شنیده شده است و اگر یک فیلم باشد که مخالفان این جمله را وادار به اعتراف به قضاوت اشتباه کند، آن فیلم Sophie Choice خواهد بود که مریل استریپ نه تنها بهترین بازی دوران بازیگری خود را در آن انجام داد بلکه بسیاری آن را یکی از بهترین نقش آفرینی‌های تاریخ سینما می‌دانند. این موفقیت احتمالاً به سبک آماده شدن استریپ برای نقش باز می‌گردد، جایی که او برای بازی در نقش یک مهاجر لهستانی تصمیم به یادگیری زبانی گرفت که به هیچ وجه آسان نبود.

استریپ تحقیقات خود پیش از شروع فیلمبرداری را به مرحله دیوانه واری رسانده و زبان‌های آلمانی و لهستانی را یاد گرفت که از سخت‌ترین زبان‌ها به شمار می‌آیند. اما این پایان تلاش‌های مریل استریپ برای بازی قابل قبول در فیلم Sophie Choice نبود. او که می‌خواست بازی اش را تا سرحد ممکن بی نقص سازد، صحبت کردن به زبان آلمانی با لهجه لهستانی را نیز یاد گرفت به طوری که بسیاری از لهستانی‌ها بعد از دیدن فیلم، لهجه لهستانی استریپ در فیلم را بی نقص عنوان کردند.

۴- رابرت دنیرو برای فیلم Raging Bull ۱۹۸۰

فیلم Raging Bull یکی از شاهکار‌های سینمایی متعددی است که توسط مارتین اسکورسیزی خلق شده و فیلمی که بهترین بازی رابرت دنیرو در دوران فعالیت موفقیتش به عنوان یک ستاره بی نقص هالیوودی به شمار می‌آید. در این فیلم که بر اساس داستان واقعی یک بوکسور سنگین وزن به نام جیک لاموتا و تراژدی‌های سرنوشت او ساخته شده، دنیرو وقت زیادی صرف تحقیق و آماده سازی خود برای فرو رفتن در نقش لاموتا انجام داده و این تلاش‌ها یک جایزه اسکار را برای وی در پی داشت. جدای از افزایش حجم عضلات بدنش، دنیرو هر روز ساعت‌ها و ساعت‌ها را صرف یادگیری بوکس در کنار مربیان بوکس حرفه‌ای کرد.

برای واقعی‌تر جلوه دادن رابطه اش با شخصیت جو پشی در فیلم، این دو مدتی کنار هم زندگی کرده تا دوستی شان در درون داستان فیلم نیز واقعی به نظر برسد. اما دنیرو تحقیقاتش را به همینجا محدود نکرد: او بار‌ها به دیدن لاموتا و نامزد سابقش ویکی رفت و تا جایی که می‌توانست در مورد سرگذشت و شخصیت‌های پیچیده آن‌ها تحقیق کرد. او تحت نظر لاموتا آموزش بوکس دید و تا جایی پیش رفت که به یک بوکسور فوق العاده تبدیل شد و حتی در میان وزن نیز چندین مسابقه بوکس برگزار کرده و در دو مورد از سه مورد مبارزه نیز به پیروزی رسید. لاموتا بعد‌ها ادعا کرد که دنیرو یکی از ۲۰ بوکسور میان وزنی بوده که در دوران فعالیتش به عنوان مربی آموزش داده است.

۳- فارست ویتاکر برای فیلم The Last King Of Scotland ۲۰۰۶

در فیلم The Last King of Scotland که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، جیمز مک آووی نقش یک پزشک جوان اسکاتلندی را بازی می‌کند که به پزشک شخصی عیدی امین دیکتاتور اوگاندا تبدیل می‌شود، کسی که نقش او را به شکلی خیره کننده، فارست ویتاکر بازی می‌کند. برای آماده سازی خود برای این شخصیت دیکتاتور واقعی (که روزگاری خود را پادشاه اسکاتلند خوانده بود)، ویتاکر تحقیقات بسیار گسترده و باورنکردنی را آغاز کرد. او این کار را با یادگیری نواختن آکاردئون آغاز کرد که یکی از سرگرمی‌های محبوب عیدی امین بود. علاوه بر این، ویتاکر برای نفس کشیدن در فضای عمومی و سیاسی اوگاندا به این کشور سفر کرد و آن جا بود که با بسیاری از دوستان و خانواده عیدی امین و همچنین ژنرال‌ها و قربانیان او دیدار کرد تا بتواند تصویرسازی دقیقی از شخصیت واقعی این دیکتاتور بدنام داشته باشد.

در کنار همه این تحقیقات، ویتاکر زبان سواهیلی را یاد گرفت و ماه‌ها برای بدست آوردن لهجه شرق آفریقایی عیدی امین تلاش کرد. علاوه بر این وی ده‌ها کتاب که در مورد عیدی امین نوشته شده بود را مطالعه کرد و در نهایت برای بازی در این نقش برنده جایزه اسکار شد. فیلم The Last King Of Scotland از آن دسته فیلم‌هایی است که شاید اسم آن را نشنیده باشید، اما به شدت تماشای آن را با شما توصیه می‌کنیم تا از بازی خیره کننده و ترسناک فارست ویتاکر در نقش عیدی امین لذت ببرید.

۲- هیث لجر برای فیلم The Dark Knight ۲۰۰۸

در مورد نقش یک شخصیت کاملاً سایکوپات و ضداجتماع چطور باید تحقیق کرد؟ در حالی که بسیاری بازیگران خواهند گفت برای این کار باید برای مدت‌ها به یک مرکز نگهداری از بیماران روانی رفت یا در مورد افراد روانی در دنیای واقعی تحقیق کرد، هیث لجر مسیر متفاوتی را در پیش گرفت تا بتواند نقش برنده اسکار جوکر در فیلم The Dark Knight ساخته کریستوفر نولان را به خوبی بازی کند. او برای این کار به معنای واقعی کلمه خود را دیوانه کرد و صادقانه بگوییم که برای بازی در نقش شخصیتی دیوانه و ترسناک مانند جوکر، این بهترین و تنها راه بود. نکته اینجاست که جوکر هیچ شباهتی به دیگر شخصیت‌های شرور دنیای هالیوود ندارد، زیرا او انگیزه خاص و واقعی برای کار‌های جامعه ستیزانه اش ندارد. تمام چیزی که او دارد حس شیطانی تماشای سوختن دنیاست.

هیث لجر ظاهراً به خوبی این موضوع را درک کرده بود و تحقیق در مورد این نقش را محبوس کردن خود در اتاق یک هتل به مدت بیش از یک ماه می‌دانست. او به شکلی واقعی و ترسناک ارتباط خود را با دنیای بیرون قطع کرده و یک ماه را به نوشتن خاطرات و آزمایش کردن روی صدای خود اختصاص داد. لجر در نهایت به این نتیجه رسید که هیچ شخصیت انسانی در کالبد جوکر وجود نداشته و از آنجایی که نولان در نمود سبک رفتاری این شخصیت به او آزادی کامل داده بود، لجر به خوبی خود را در شخصیتی که از جوکر ساخته بود غرق کرد. نمی‌توان با اطمینان گفت که این تحقیقات دیوانه وار تاثیری در افسردگی لجر که به مرگ نابهنگام و شوکه کننده اش پس از پایان فیلمبرداری‌ها منتهی شد داشته یا نه، اما بدون شک محبوس کردن خود به مدت یک ماه در اتاق هتل نمی‌تواند اثرات خوشایندی بر روح و روان یک انسان داشته باشد.

۱- دانیل دی لوییس در تمام فیلم هایش

دانیل دی لوییس به احتمال فراوان مشهورترین بازیگر سبک متد اکتینگ در جهان است که سند زنده این مدعاست که «غرق کردن خود در نقش به شکلی سوال برانگیز و به روش‌های دیوانه وار» در فصل جوایز سینمایی ارزش خود را نشان خواهد داد. به همین خاطر است که دی لوییس در عرض تنها دو دهه سه بار برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول شده که او را در این زمینه بالاتر از بازیگران افسانه‌ای مانند مارلون براندو، جک نیکلسون، رابرت دنیرو و دیگر بازیگران حیرت انگیزی که همه دوست داریم قرار می‌دهد. اکنون سوال این است که دانیل دی لوییس چگونه خود را برای این شخصیت‌های برنده جایزه اسکار، یکی پس از دیگری، آماده می‌کند؟ پاسخ این سوال، دوستان من، این است که دانیل دی لوییس دست به کار‌های دیوانه واری می‌زند و هر بار که نقش جدیدی را می‌پذیرد این کار را به مرحله تازه‌ای می‌برد.

برای فیلم The Boxer، دی لوییس ۱۸ ماه تمام با بری مک گویگان که یک بوکسور حرفه‌ای بوده و بعد‌ها مدعی شد دی لوییس می‌توانست براحتی یک بوکسور حرفه‌ای شود، تمرین بوکس کرد. پیش از همکاری با مارتین اسکورسیزی در فیلم تاریخی The Age of Innocence، دانیل دی لوییس با نام شخصیت خود در فیلم در یک هتل ساکن شد و ماه‌ها با کلاه و عصا این طرف و آن طرف می‌رفت. اما شرایط دیوانه وارتر نیز شد. پیش از شروع فیلمبرداری In The Name of the Father که در آن دی لوییس نقش یک شخصیت خلافکار را بازی می‌کند، وی تصمیم گرفت که باید مدتی در یک سلول انفرادی در یک زندان متروکه حبس شود. او همچنین از تیم تولید فیلم و دیگر بازیگران خواست که او را اذیت کنند و هر کاری در این زمینه از دستشان بر می‌آید انجام دهند، از دشنام دادن تا پاشیدن آب.

بعد‌ها او بار دیگر در همکاری با اسکورسیزی در فیلم The Butcher in Gangs of New York نقش یک قصاب خونسرد و بیرحم به نام بیل را بر عهده گرفت و برای آماده کردن خود مدتی به عنوان شاگرد قصاب آموزش دید. مهم‌ترین سبک متد اکتینگ او، اما برای فیلم The Last of the Mohicans بود که برای آشنایی کامل با زندگی شخصیت اصلی فیلم، دی لوییس ماه‌ها تنها در کلبه‌ای در دل طبیعت وحشی زندگی کرد. او برای تمام وعده‌های غذایی اش (حتی در طول فیلمبرداری ها) شکار می‌کرد و از طبیعت سود می‌برد و حتی ساختن کانو را نیز یاد گرفت. برای فیلم برنده اسکار My Left Foot دی لوییس در تمام طول مدت فیلمبرداری وانمود کرد کریستی براوان است، شخصیت فلج مغزی که در فیلم نقش او را بر عهده داشت. در فیلم Lincoln نیز او در تمام طول مدت فیلمبرداری مانند رییس جمهور ایالات متحده رفتار کرده و از تیم تولید می‌خواست به همین شکل با او رفتار کنند. بدین ترتیب دانیل دی لوییس نه تنها به محترم‌ترین بازیگر نسل خود تبدیل شد بلکه از طریق فیلم هایش زندگی‌هایی در قالب شخصیت‌های متفاوت دیگری را نیز تجربه کرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار
پرطرفدارها