کد خبر: ۲۶۲۲۷۲
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۲

دریا قدرتی پور: هوا سنگین است و مه و دود چنان فضا را پركرده كه چشم، چشم را نمی بیند. فصل مشترک کافه های شهر منتهی می شود به قلیان و سیگار و قهوه. گرچه همه کافه ها اینطور نیست ولی اکثرشان که معمولاً در مکان دنجی سکنی گزیده اند پای ثابتشان قلیان است.

بیشتر این کافه ها در طبقات زیرین یا بالای پاساژها و مراکز تجاری هستند؛ هر چه پرت تر و دور از دسترس تر، دنج تر و پر طرفدار تر! آدرس این کافه ها بین مشتری ها دست به دست می شود و به این شکل مشتری های جدید جذب می شوند و خلاصه کافه رونق می گیرد و می شود پاتوق.

گرچه کافه های شهر از همان اول به این شکل نبودند، همه جور آدم به کافه ها سر می زدند؛ از کارگر و کسبه گرفته تا لوطی ها و ریش سفیدهای هر محله ای. زمان قدیم میز و صندلی های فلزی میزبان مشتری هایی بودند که برای رفع خستگی به آنجا سر می زدند اما حالا نقش محیط دنجی را بازی می كنند که در میان آپارتمان های تازه ساز در گوشه ای جا خوش کرده اند؛ با مساحت کمتر از 100 متر و مملو از آدم هایی که بیشترشان را جوان ها تشكیل می دهند که گاهی مدرن و با كلاسند و گاهی سنتی که دوست دارند با همان استكان های كمر باریك چند ساعتی را بگذرانند.

یکی از این قهوه خانه ها توی یكی از فرعی های خیابان چهارباغ از آن جاهایی است كه توانسته مشتری های زیادی را جذب كند، ازهمان قهوه خانه های مردانه. یکی ازمشتری‌ها که تسبیح دانه درشتی دور انگشت‌هایش چنبر زده می گوید: «خیلی وقت است نامی از قهوه خانه نمانده، تنوع قلیان ها از انواع غذاها بیشتر شده. طعم زردآلویی، طعم تمشکی، کاکائویی، قلیان با آب میوه  و بالاخره کلکسیونی از تنباکوهای کشورهای خارجی که سرسام می آورد و سرطان ولی هیچکدام هکان خودمان نمی شود.»

چراغ های رنگارنگ بربدنه قهوه خانه وچلچراغ هایی كه یاد وخاطره گذشته را بر دوش دارند توی دنجی غیرمنتظره یك كوچه منظره ای دلفریب برای رهگذران ایجاد می كند. قلیان های چاق شده حالا با زغال های گداخته نیزمانند تنباکوها تنوع دارشده اند و هر کدام شکل و شمایل مخصوص خود را دارند و باب میل جوانان شده اند.

مرد بلند قدی که وسط یکی از همین چایخانه ها ایستاده، سیگارش را با ته سیگاری دیگر روشن می كند و دود غلیظش را بیرون می دهد و ته سیگارش را توی زیرسیگاری مدرنی که به قد و قواره کافه نمی آید خاموش می کند. قهوه خانه هایی که حالا رنگ کافه ها را به خود گرفته اند تا مشتریان جوان تر را نیز جذب کنند و تلفیقی هستند از گذشته و امروز.

مشتری‌ دیگری که هیکل درشت و غول‌آسایی دارد و پشتش به پیشخوان است برگشته و چشم‌های خون افتاده‌اش را می‌مالد. دهن دره‌ای می كند و دستور قلیانی دیگر را می دهد. فرقی نمی كند اینجا پاتوق قلیانی ها باشد یا آنهایی که قهوه دوست دارند؛ هرچقدر دنج تر، مشتریانش هم بیشتر است.

مرد ریز نقشی که موهای مجعد و خاک‌آلودی دارد دود قلیانش را با کیف و لذت در هوا رها می كند و می گوید: «كافه های قدیم مثل کافه های حالا نبود که کلی میز و صندلی عجیب و غریب را گاهی طوری بچینند که حتی مشتری ها یکدیگر را نبینند و یا بین میزها دیوارهای کوتاهی بکشند. دیوارها را قهوه ای یا مشکی رنگ بزنند و تا می توانند عکس های عجیب و غریب روی در و دیوارشان بچسبانند.آن موقع ها ریش سفیدهای محل بودند، پاتوق مشورت و ریش سفیدی و قلیان های سنتی بود نه دود و سیگار.»

شاگرد چایخانه، جوانی شهرستانی است. دو تا قند کج وکوله می اندازد تو دهان و استکان چایی‌اش را بالا می گیرد و می گوید: «شب های تعطیل به خصوص شب های جمعه فرصت نمی کنم  نفس بکشم؛ باید جواب مشتریان طالب قلیان را بدهم. مردم دودی شده اند! دخترها با پسرها رقابت می کنند.»

او حدود دو ماهی است که  به شغل چاق کردن قلیان گمارده شده و گاهی اوقات که سرش خلوت شود در کارهای دیگر کمک می کند. استکان را که می گذارد توی نعلبکی، تلق صدای استكان و نعلبكی توی آنهمه دود و صدای سرفه شاگرد قهوه خانه چی گم می شود.

قهوه خانه پر شده از بوی دود قلیان و تا چند متری كوچه را پركرده و با طعم های گوناگون و گاه مشکوک همراه است. پسرجوانی که پیشبند بلندی به کمرش بسته سر میزها می آید و سفارش مشتری ها را می گیرد. تی شرت بلند و گشادی پوشیده که عکس در هم و برهم و مبهمی رویش چاپ شده. سریکی ازمیزها که می رسد با مشتری احوالپرسی گرمی می کند، انگار که شخص مقابل یکی از آشناها یا شاید از مشتری همیشگی اش باشد. آخر حرف هایش می گوید: «هر وقت میزهای طبقه بالا خالی شد، خبرتان می کنم که بروید بالا.» مخاطب او دختر و پسری جوان هستند.

برخی از مشتری هایی که داخل کافه هستند آنقدر درگیر ژست های روشنفکری و حرف های خصوصی شان هستند که هیچ کدام به طرف در برنمی گردند تا تازه واردی که وارد می شود را ببینند.

صاحب چایخانه بین دود انبوهی از سیگار حق مطلب را ادا می کند: «اگر سیگار ممنوع باشد مشتری ها کافه دیگری را انتخاب می کنند.» درآمدش از ممنوعه ای است که در قانون برای زیر 18 ساله هاست اما اینجا آزادی همین ممنوعه است که برای او درآمد می آفریند.

رو می كند به دختر جوانی که سیگار بعدی را با سیگار قبلی روشن می‌کند، بدون هیچ فاصله‌ای و می گوید: «همه جورش هستند، از سیگاری تا كسانی كه می آیند  قهوه یا چای بخورند و بروند.»

راهرویی کم عرض برای ورود و خروج و حرکت قهوه چی ها در میان دو ردیف میز به چشم می خورد. اغلب جمعیت را جوان ها تشکیل می دهند. راستای قلیان های روی میزها، پرسپکتیو کاملی را ترسیم کرده است که با گذشته قهوه خانه ها چندان همخوانی ندارد.

400 سال پیش زمانی که شاه عباس بر مسند قدرت بود و دو مستشار بلژیکی او جایی ساختند که در آن قهوه می خوردند؛ هیچكس فكرش را هم نمی كرد كه قهوه خانه های آن عصر كه بعدها در آنها مرشد می آمد و شاهنامه فردوسی و داستان رستم و اسفندیار را نقل می کرد به این حال و روز بیافتد. قهوه خانه هایی که حالا به پاتوق های دود تبدیل شده اند حالا چه قلیان باشد و چه سیگار و چه...

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار