کد خبر: ۲۶۵۰۳۱
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۳

دریا قدرتی پور:  مدارک ‌تاریخی‌ زیاد نیست، جز در کتاب هایی که از گذشته تاکنون تاریخ را در دل خود جا داده اند و از قصری نوشته اند که حالا در خیابان سنبلستان کوچه درب قصر، سایه ای از یک امپراطوری فراموش شده را به دوش می کشد که تتمه ای از آن مانده است.

با کمی گشتن در این محله نزدیک به کوچه قصر که مغازه های قدیمی در آنجا هنوز نفس می کشند، کوچه ای است که منتهی می شود به خانه های کاه گلی و فرسوده و معابرخاکی و باریک در بافتی تمام فرسوده. آنجا که نگاره های تاریخی هنوز هم مثل نگینی در دل بافت های نیمه خرابه می درخشد.

باید دل به کوچه های کاهگلی بسپری تا قطعه ای از روزگاری را ببینی که دیگر نشانی از آن نیست، نه از خودش نه از آدم هایش و نه از باغ و برهایش.

سوز سردی می پیچد توی دالان هایی که حالا پر شده از چوب و خرت و پرت های نجاری. یک صبح سرد زمستانی است و تک و توک مغازه های قدیمی باز کرده اند اما به نظر می رسد که جمیلان خیلی وقت است بیدار شده و های و هوی کوره ها این را به خوبی نشان می دهد. قصری که مدت ها است در دلش قیر داغ می کنند و دیوارهایش داغمه زده از سیاهی است.

کمتر کسی قصر را می شناسد. از اهالی که بپرسی خیلی هایشان جمیلان را از یاد برده اند؛ میراثی که در دل کوچه های آلزایمر گرفته از یادها رفته است. به جز تک و توک پیرمردهایی که در نور بی رمق زمستانی آفتاب گرفته اند، دیگران و کسانی که کمی جوانترند نه جمیلان را می شناسند و نه تاریخچه اش را.

نام کارگاه چوب بری برای آنها آشناتر است. اما جمیلان هنوز هم جمیل است و زیبا و با معماری دلفریبش چشم هایت را گرم تاریخی می کند که اگر دستی بر سر و گوشش کشیده شود قدمتش را به رخ خواهد کشید.

با اینکه جمیلان حالا تکه ای ناموجه است بین خانه های تازه ساز اما هنوز بوی خشت و گلش بین تازگی و تکنولوژی و مدرنیته امروز از یادها نرفته است. در این کوچه‌های کاهگلی بی برگ و بار هنوز هم شکوه دوران ساسانی است که ستون هایش بر زمین چسبیده است و یادآور زمانی است که مردمان از راهی دور قصر جمیلان را به عنوان کاروانسرا برای اطراق خود انتخاب می‌کردند یا آن زمان که شکرخاتون، نامزد خسرو پرویز، از بالای باروهایی که دیگر ردی از آنها نیست به باغهای اطرافش نظاره می‌کرد.

پیرمردی که قیافه اش در چین و چروک چهره‌اش گم شده، تنها کسی است که از میان مردمان این خیابان کمی از قصر می داند. طبقات بالایی را نشان می دهد و می گوید: «چیزی نمانده همه اش فرو بریزد؛ یک باران دیگر کارش را تمام می کند. همین هم که مانده چیزی نمی‌گذرد که از بین می رود. بوى مانده کاغذ و کارتون و سوختن چیزی مى پیچد توی دماغت و هاى کوره، داغی کنارش را به هویى مى گیرد و سکوت‌ زنگ‌دار کوچه‌، گهگاه‌با صدای‌ قلمزنی ‌همراه‌می‌شود.

با گپی‌ با پیرمرد متوجه می شوی که روایت مستند این قصر در کتاب «مافرخی» آمده است. او از پدرانش شنیده که در دوره ساسانیان، خسرو پرویز، قصری باشکوه و زیبا برای همسرش «شکر» در حوالی قصر جمیلان کنونی ساخته است و در دوران معاصر بوده که با خراب شدن بخش اعظمی از این قصر تبدیل به کارگاه نجاری و نساجی شده و طبقات اولیه دیگر وجود ندارد.

از در کهن قصر که بگذری و به داخل وارد شوی با دنیای دیگری روبرو می شوی. اتاقک ها پر شده از کارگاه های قلم زنی و چوب بری و خراطی و غیره. از داخل اتاقک ها چشم های خیره یک آن تو را رها نمی کنند و انگار می پرسند اینجا را چه به توریست؟ حالا چه خارجی یا داخلی!

آنجاست که به خوبی کلمه محو شدن تاریخ را متوجه می شوی. لک و پیس های گچ های تازه و کهنه روی دیوارها مثل وصله های ناجور دیوارها را پر کرده و مثل چسب زخم بر تن زخمی دیوارها خودنمایی می کند. بوی چسب و دود کهنه سیگار و فضای تاریک و متروک تنها چیزی است که بر تن فرسوده جمیلان گره خورده است.

انگار همه چیز در شتاب طی می‌شود؛ چه ترانه‌های تند غربی باشد یا ترانه‌های کوچه بازاری، که هیچ تناسب و تناسخی با قصر ندارد. چه آدم های غبارگرفته ای که پشت سینی های قلم زنی خم شده اند و نمایشان توی اتاقک ها قاب شده است چه کپسول های زنگ زده گاز که بهم پیچ شده‌اند و یا زنجیر و قفل و میلگردهایی که در دل ستون های سوراخ شده جا خوش کرده، همه و همه فضایی مایوس کننده از جمیلان را ساخته است.

تو هم فراموشی می گیری. حتی دیدن کاشی های باقیمانده از قرن هشتم و نهم که حکاکی هایشان پوسته پسته شده نمی تواند آلزایمر زودرسی که تاریخ به آن گرفتار شده را از بین ببرد. انگار خیلی وقت است خورشید جمیلان رو به افول رفته و از همان ابتدا تاریخی وجود نداشته است.

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار