وقتی زاینده رود و نقش جهان مدیریت منفعل را فریاد می کنند
کد خبر: ۲۷۴۴۱۷
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۱

مهران موسوی خوانساری: ماجرای رودخانه زاینده رود مثل ماجرای ورزشگاه نقش جهان شده است. هر دو ویترین اصفهان هستند و هر دو هم  مثل مرغ پرکنده، ناتوان و مستاصل.

رودخانه را به آب می شناسند، ورزشگاه را به چمن. اما نه این رودخانه آب دارد و نه آن ورزشگاه، چمن! یعنی هم این و هم آن فرسنگ ها از فلسفه وجودی شان فاصله گرفته اند. هر دو هم تا دلتان بخواهد متولی نشسته و برخاسته بالای سرشان است و همه شان هم می گویند برای احیای زاینده رود و ورزشگاه نقش جهان از خواب و خوراکشان زده اند؛ ولی فعلاً دریغ از یک قطره آب در رودخانه و یک تکه چمن سالم در ورزشگاه!

وعده ها به آینده است که امیدوار باشید! هر دو به سامان خواهند شد! اما خودشان می دانند و ما هم می دانیم که رنگ این حنا خیلی وقت است پریده. از صدر تا ذیل هر که در اصفهان دستش به جایی می رسیده گفته می خواهد به احیای ورزشگاه و رودخانه اصفهان  دست بزند اما یا دست نزده یا اگر زده موقتی بوده و به جایی نرسیده است.

رودخانه زاینده رود و ورزشگاه نقش جهان دو جزء مهم زندگی در اصفهان هستند که در حکم ویترین های این استان، از ریخت افتاده اند و امیدی هم به احیای جدی هیچ کدامشان نیست. هر دو مایه تمسخر و تاسف درون و بیرون مرزها شده اند و هر که از نزدیک به این ها می خورد، نمی داند باید به سرنوشت ورزشگاه نقش جهان و رودخانه زاینده رود بخندد یا گریه کند. یک زمین قبلاً وصله پینه شده و حالا بدون چمن در کنار یک برهوت منشاء آلایندگی که فقط یدکش نام رودخانه شده است؛ این چیزی است که امروز از این ورزشگاه و رود سابقاً مشهور استان اصفهان بر جای مانده است.

***

آب که از زاینده رود رفت، آب به چشمان کشاورزان آورد، زمین فرونشست و زیستگاه هزاران پرنده نابود شد، گردشگری رو به افول رفت و آوازه خوان های زیر پل خواجو از «ماهور» به »دشتی» رسیدند. حالا خیلی وقت است وقتی کسی از کنار زاینده رود می گذرد دیگر نمی خواند و اگر هم دلش هوای وقت پر آبی رود را کند فقط سری به تاثر تکان می دهد و بس. وقتی هم می گویند قرار است والو سد را بچرخانند و برای مدتی لب های رودخانه شهرمان را تر کنند، باز هم سرها به تاسف تکان می خورد به کجا رسیده ایم که زاینده رود پر هیبت ما که خروشش در همه ماه های سال شهره خاص و عام بود، به روزی افتاده که وقتی برای چند روز کفاف گندم و جو پاییزه زمین های شرق را داد باید باریکه آبی را ببیند و بعد دوباره زنگار خشکی بر رخ آیینه گونش بنشیند تا چند ماه بعد که نوبت به کشت های بهاره رسید و باز هم تکرار همین حکایت سوزناک.

تاریخ فراموش نمی کند بلایی که بر سر زاینده رود اصفهان آمد. گفته اند تاریخ، عدالتخانه است و شاهد در این محکمه، روایت های گذشته و امروز. گذشته این رودخانه و آنچه از آن مانده، کفاف دادستانی در این عدالتخانه را می دهد. برای صادر کردن حکم در محکمه تاریخ هم لازم نیست خیلی به عقب رجوع کنیم؛ دهه شصت خودمان قضاوت می کند.

***

ویران شدن پل مارنان را یادتان هست؟ روزی که بالادست سیل آمد و اینجا در پایین دست، خشم رودخانه بر سر پل تاریخی شهر درآمد و غریو سهمگین آب، چیزی از مارنان تاریخی باقی نگذاشت. آن روز زاینده رود در اوج، کمر پل مارنان را از وسط شکست و چشم ها را به حیرانی واداشت که عجب رودخانه قدر قدرتی داریم ما که به طرفه العینی طومار چند صدساله یک پل را در هم می پیچد.

اگر به آنها که چند دهه پیش غرش دهشتناک آب را در کنار مارنان می شنیدند می گفتید این ها همه موقتی است و زاینده رود شهرتان عن قریب مرده رود می شود، چنان نگاه تان می کردند کانه از سیاره ای دیگر به زمین آمده اید و به زبانی دیگر سخن می گویید. اما همان ها اگر باشند، می بینند که رودخانه شهر اصفهان چطور در حضیض ورشکستگی دست و پا می زند.

یادتان هست بوستان های شهر وقتی بالادست، اسیر پر آبی و سیل بود، به چه روزی می افتادند؟ محدوده رودخانه از مرزهای فعلی اش می گذشت و گذر و حاشیه های بوستان ها در کنار خیابان ها، سرحد جدید زاینده رود اصفهان می شد؛ لبالب از آب گل آلود و شگفتا که ویرانی این سیلاب به زندگی تعبیر می شد و کسی را در این شهر پیدا نمی کردید که ازآن سیلاب قهوه ای رنگ برنجد، سهل است، پارک های پر آب، بشارت  سرزندگی رودخانه ای را می دادند که شهری را وابسته خودش کرده بود.

یادتان هست حاشیه نشین های مادی ها در گوشه گوشه شهر ناچار می شدند برای آنکه آب از این نهرهای لبریز به منازلشان نفوذ نکند، ردیف ردیف کیسه های شنی در تلاقی محدوده مادی با محل زندگی شان روی هم بچینند انگار جنگ از جبهه های غرب و جنوب به مرکز کشیده  شده است؟! امروز همان مادی ها محل انباشت زباله و جولان موش های بزرگ و گربه های سنگینی شده که هر دو از بس فست فود خورده اند حال و حوصله جنگ و گریز در این زمین های  آلوده و خشک و بی آب را از دست داده اند.

تاریخ عدالتخانه است. آنها که شواهد را دیده اند یادشان هست این رودخانه چه بود و چه شد و آنها که ندیده اند، یا درباره اش خوانده اند و یا از این و آن شنیده اند که رودخانه چه بود و چه شد.

***

دهه 70 کیلومترها دورتر از اصفهان کلنگی بر زمین زده شد به هوای انتقال آب از رودخانه زاینده رود به شهرهای دیگر. صنایع گسترش پیدا کردند و همه هم تشنه آب زاینده رود. انتهای دهه، موعد چیدن روبان همان پروژه های کلنگ زنی شده و گسترش آب رسانی از زاینده رود به دیگر بلاد بود. دهه 80 هم زمان صدور مجوز برای کشت و کار روی صخره های بالادست و پمپاژ آب از زمین به آسمان برای پرورش هلو! گفتند زاینده رود مال بالادستی هاست، پایین دستی ها که رودخانه را برای تفریح و قایق سواری می خواهند همان بهتر که زاینده رود نداشته باشند! این را گفتند و به گفته شان عمل کردند اما یادشان رفت پرآبی زاینده رود را چه کار به قایق سواری؟ رودخانه اگر آب نداشته باشد زمین فرو می نشیند، زیستگاه هزاران پرنده نابود می شود، کشاورزی به فنا می رود، روزگار پایاب به تیرگی می کشد و هزار و یک اتفاق دل خون کننده دیگر. این وسط، قایق سواری کجا بود؟!

کسی نبود بگوید آبادانی سراب از قِبَل نابود کردن پایاب، خودش سرابی است که وقتی غبارها فرو می نشیند، فاجعه از پشتش نمایان می شود. حالا غبارها فرو نشسته و در کنارش زمین هم فرو نشسته، گاوخونی منشاء غبارهای سرطانی شده، پرندگان مهاجر بی جا و مکان شده اند و دیگر کسی نمی گوید پایین دستی ها رودخانه زاینده رود را برای قایق سواری و تفریح می خواستند؛ چون کار از کار گذشته است. زخم زاینده رود خشک آنقدر کاری است که زبان خیلی ها که روزگاری زبان درازی می کردند را بسته اما عدالتخانه تاریخ چیزی را فراموش نخواهد کرد.

***

  همین اخیراً ندا آمد چه نشسته اید که فرونشست زمین به ورزشگاه نقش جهان هم رسیده است. طنز روزگار است که دامنه خشکی زاینده رود به جایی کشیده شده که خودش نماد استیصال در مدیریت است. اما موضوع این ورزشگاه فراتر از این حرف هاست.

 می گویند اگر رودخانه آب داشت و چاه ها هم به حکم طبیعت شان پر آب بودند، نقش جهان فرو نمی نشست اما نمی گویند فرونشست را چه به کیفیت چمن و شرایط نگهداری آن. این ها دو تا موضوع جدا هستند و هر چند فرو نشست در نقش جهان با خشک بودن زاینده رود به فصل مشترک رسیده اند اما موضوع کیفیت زمین این ورزشگاه حکایت جداگانه ای است.

رودخانه زاینده رود و ورزشگاه نقش جهان به نماد بی برنامگی در مدیریت تبدیل شده اند؛ مدیریت فشل آب و چمن! یعنی کسی را نداشته ایم که آب و چمن را جوری به کار بگیرد که کارمان به مقایسه داشته های کشورهای دیگر نکشد و حسرت ورزشگاه ها و رودهای این همسایه نزدیک و آن همسایه دور دلمان را خون نکند. مدیری نبوده که خودمان را به خودمان مطمئن کند بالاخره ما هم می توانیم از پس آب و چمن شهرمان بربیاییم!

برنیامدیم و این شد که می بینید. آن از روزگار ورزشگاه مان و این هم از روزگار رودخانه مان. امروز نه نقش جهان به ورزشگاه می خورد، نه زاینده رود به رودخانه. پای مدیریت ناکارآمد که در میان باشد به چیزی رحم نمی کند؛ نه به آب، نه به چمن!

 

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
اخبار کوتاه
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار
پرطرفدارها