کد خبر: ۶۰۵۱۹
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۶

ایرج ناظمی: معمولا تنها در روز سالگرد یک روزنامه است که می توان ساده و صمیمانه نوشت. از برنامه های آینده گفت و از آنچه گذشته است! اما امسال و در چنین روزی فقط می توانم به سادگی بنویسم از آنچه می گذرد وگرنه برنامه ای برای آینده مان وجود ندارد. تنها برنامه ما تلاش برای بقاست ولاغیر! و در این میان اگر توانستیم، رعایت آنچه از روزنامه نگاری آموخته ایم و حفظ  رسالتی که برعهده داریم.

راستش اوضاع مان در این زمانه خوب نیست. نه اینکه فقط ما باشیم. سایر روزنامه ها هم حال و روز خوشی ندارند. عوامل بسیاری در این میان دخیل هستند که نفس ها را به شماره انداخته و به احتضار کشانده اند. تاثیر سریع و گسترده فضای بی قید و بند مجازی بر رسانه های کتبی، خستگی مخاطب از مطالعه مطالب کلیشه ای و تکراری، بی تفاوتی متولیان فرهنگی و مسئولین نو رسیده و برخورد تشریفاتی آنان، رکود اقتصادی و بی حوصلگی بخش خصوصی در تعامل با رسانه ها، بی اعتمادی فعالان و دست اندرکاران امور مطبوعاتی نسبت به یکدیگر، حذف یارانه ها و به مثقال و دینار رسیدن آگهی های دولتی به همراه هزار و یک دلیل دیگر، باعث شده تا مطبوعات استان ما دورانی را تجربه کنند که در آن وجود خارجی ندارند.

علیرغم تمام این مصائب، چیزی که ما را مصیبت زده تر از دیگران کرده، تنهایی مان است. خودمان هستیم و خودمان! مستقل از تمام رنگ ها و جهت ها و خطوط سیاسی و افراد ذینفوذ دولتی. از چپ به راست راهنما نمی زنیم و از راست به چپ نمی پیچیم. اصولگرایان می گویند اصلاح طلب هستیم و اصلاح طلب ها در جستجوی ریشه اصولگرایی برای ما هستند. ولی واقعیت آن است که ما خودمان هستیم؛ مستقل و مردمی و تنها خود خودمان.

نه در بغل کسی نشسته ایم و نه کسی را در بغل گرفته ایم. نه باج می دهیم و نه باج می گیریم. رفیق بازی برای ما خارج از حیطه کاری به معنا می رسد. با کسی شوخی نداریم و ناز و کرشمه دیگران برای ما ارزشی ندارد. دست مان بر زانوی خودمان است و از عرق جبین خودمان برداشت می کنیم. حق خودمان را می خواهیم و به حقوق دیگران احترام می گذاریم. از همان ابتدا نیت کردیم که خودمان بکاریم و خودمان هم درو کنیم.

طرح ما، متن ما، ایده و فکر و اندیشه ما مختص به خودمان است. به کسی مدیون نیستیم که بسیاری مدیون ما هستند. برنامه و روش اجرایی ما نشات گرفته از دانه ای است که خودمان کاشته ایم و بارور کرده ایم. میوه اش را هم اگر چه اغلب به تاراج برده اند ولی دلخوری مان تنها محدود به زخمی بوده که بر اندام این نهال رعنا زده اند.

لطف و همراهی مردم اگرچه از مواهب استقلال در روش و منش ما بوده ولی عواقب آن هم در هزار تیر و کمانی که به سمت ما نشانه رفته، هویدا می شود. یکه و تنها در میان میدان ایستاده ایم و با هزار شمشیر برافراشته ای که به سمت ما فرود می آیند، می جنگیم.

***

قرار بر این بود که حداقل در این روز ساده و صمیمانه باشم. پس واضح باید نوشت از آنچه می گذرد. از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شروع می کنم. آنجا که نام متولی مطبوعات را بر پیشانی خود حک نموده. این عزیز متولی اگر برای همگان دایه است، برای ما شده است نامادری! چنان حق و حقوق ما را در چند نوبت نادیده گرفت که گویی بیگانه ایم و در این کشور نباید سهمی داشته باشیم. در آمار و نام و خبر، برای طولانی شدن جداول خود در شماره هستیم ولی آنجا که بحث از حمایت است، گویی از کشوری دیگر به میدان آمده ایم. چنان با ما کرده اند که دیگر قید تمام یارانه های کاغذ و اشتراک و بیمه و... را زده ایم و از آش دیگ پر جوش و خروش شان چیزی نمی خواهیم. فقط می دانیم که بسیاری از آنچه را که می گویند، فقط برای ما می گویند و محصول اقدام آنها در حساب دیگران است. همان دردانه هایی که در گذشته بوده اند و در آینده هم خواهند بود.

طبیعتا اداره کل ارشاد نیز به عنوان نماینده تمام عیار این وزارتخانه در استان ما، بر همان پاشنه می چرخد. خط کش آنها برای دیگران به صورت کیلومتری هم آمپر نمی اندازد و به ما که می رسند از یک دهم میلی متر هم نمی گذرند!

آگهی های دولتی به نام ما در دفاترشان ثبت می شود و چاپ و درآمد آن به نشریه ای دیگر می رسد و وقتی که می فهمیم و اعتراض می کنیم، خم به ابرو نمی آورند. واحسرت از یک ذره واکنش! شده ایم ناشر بی جیره و مواجب آگهی های ثبت و دادگستری استان. از کارمند جزء اداره ارشاد شهرستان به رییس این اداره، از این آقای رییس به مدیر اداره مطبوعات، از این مدیر به معاون اداره کل، از این معاون به مدیر کل گلایه برده ایم، اما دریغ از یک جو نتیجه! از صدر تا ذیل شان همّ و غمّی ندارند. بین خودشان دعوای زرگری راه می اندازند، جلسه می گیرند، نامه می نویسند، ولی چه حاصل؟ نتیجه دو سال پیگیری، آن می شود که مدیر کل سابق این اداره در آخرین روزهای حضور خود در اصفهان، قلم به دست گرفته و بعد از یک صفحه حاشیه نویسی، اعتراف می کند که در سال 94، حق و حقوق ما در این اداره کل، مثلا به اشتباه پایمال شده. البته بعد هم اضافه می کند که در سال بعد جبران کرده ولی به سیاست آن قدر دیر معترف می شود که برای درک و تفهیم اشتباه مکرر و مستمر خود در سال بعد هم، زمانی باقی نگذارد!

قانون مملکت یک قانون بوده و تغییر نکرده است. این قانون سه سال و نیم اجرا شده و به ناگاه مدیر کل بعدی که می آید، تفسیر این اداره دچار تغییر شده و همه چیز رنگ و بوی دیگری می گیرد. گویی تفسیر گذشته آنان با اشراف این روزنامه از کاربرد خود ساقط شده و پای تفسیر متضاد دیگری به میان می آید که در تشریح و توجیه آن، خودشان هم درمانده می شوند. پای اصول و قواعد جدید و امتیاز و رتبه و تیراژ را به میان می آورند تا مثلا حرفی زده باشند و توجیهی عوام پسند. ولی غافل از آنند که همان ظلم آشکارشان در سال 94، ما را از گردونه رقابت خارج نمود و از تصدق حق و سهم قانونی ما از منبع آگهی های دولتی، افراد و نشریات دیگری به منزلت برتری در نمایشگاه و جشنواره و امتیاز و رتبه رسیدند!

در چنین و انفسایی چه باید بکنیم؟ مکاتبه با این اداره کل؟ وقتی حاصل یک سال و نیم مکاتبه و پیگیری، در نهایت آمار و ارقام و اعدادی باشد که با تمام آن چه وزارت خودشان اعلام کرده، در منافات است، از این مسیر می توان امیدوار به موهبتی جدید بود؟ دوستی می گفت باید عریضه به استاندار برسانیم. گفتم:«کدام استاندار؟ در چهار سال گذشته که اصفهان اصلا استاندار نداشت و این یکی هم که معلوم نیست چه کاره است؟ آن قدر با رسانه ها غریب است که هنوز برای دیدار آنها بار عام نداده و شورای شهر را هم به زور نطق پیش از دستور به حضور می پذیرد!»

تازه خود شورای شهر هم معلوم نیست که در معرکه رسانه و مطبوعات در انتظار کدامین معجزه است؟ اگرچه قبلی ها به محض فرصت، اوج هنرشان شکایت حقوقی رییس شان از «نصف جهان» بود ولی حداقل گوشه چشمی هم به سایر رسانه ها داشتند. اینها که آن قدر در توئیتر و تلگرام و اینستاگرام غرق شده اند که معلوم نیست اصلا بخواهند به چیزی به نام مطبوعات فکر کنند. تازه در خزانه شان، آه نمانده که بخواهند با ناله سودا کنند و خبرگزاری و روزنامه خودشان هم مانند استخوانی در گلوی شهرداری شده است.

اینها که چیزی ندارند. آنها هم که دارند، از استقلال «نصف جهان» خوش شان نمی آید! ما را هم مانند برخی دیگر متملق و چاپلوس و آفرین گوی خود می خواهند که صد البته نمی توانیم اینگونه باشیم. نمونه بارزشان هم یکی مانند شرکت فولاد مبارکه! بعد از گذشت یک سال از بی تفاوتی ناشی از سیاست یا قساوت، چهار کادر آگهی برای ما فرستادند. آفتاب به مغرب نرسیده بود که انتشار آن را منتفی کردند. جویا که شدیم، موضوع را به انتشار سخنان نمایندگان مردم در مجلس رساندند که در انتقاد از این شرکت مطرح شده بود! باور کنید نمی دانستیم که درج سخنان نمایندگان مردم هم می تواند با قهر و عقوبت همراه باشد. یعنی این مدل رفتار فقط می تواند در اصفهان اتفاق بیافتد.

شاید اگر از کرور کرور پولی که بابت توزیع گز عیدانه آنها صرف شده یا از میلیاردها تومان پولی که تیم فوتبال شان به باد شکست می دهد، چیزی بنویسیم، لابد حساب ما با قاضی و دادگاه و دادسرا خواهد بود! از این مدل رفتار زیاد داریم که این یکی مشت نمونه خروار است.

***

از این ها که بگذریم، دردم از یار است و درمان نیز هم! برخی همکاران مطبوعاتی مان هم گاهی شمشیر از پشت می زنند. هر وقت که در می مانند، به یاد ما می افتند. گوشی تلفن را بر می دارند و با یک تماس ساده، کادر اداری و فنی و بازرگانی ما را هدف می گیرند:«از نصف جهان چقدر می گیری؟ صد تومان؟ بیا من دویست تومان بهت می دم...!» انگار خودشان عُرضه ندارند پرسنل مورد نیاز خودشان را جذب و تربیت کنند. به لطف تضییع حقوق ما در سال های 93 و 94 و 95، چنان به لحاظ مالی فربه شده اند که در بذل و بخشش ابتدایی مشکلی نداشته باشند.

بروید و تمام روزنامه های اصفهان را بگردید. ببینید در کدامیک از آنها که بویی از سابقه انتشار برده اند، کسی را پیدا نمی کنید که مراحل آموزشی و تجربی خود را در «نصف جهان» نگذرانده باشد؟ از آنها که ادعای تجربه و پیشکسوتی دارند تا آنهایی که تازه به دوران رسیده اند، بخشی از ساختار و پتانسیل تحریریه و بازرگانی و فنی و اداری خود را مدیون این روزنامه هستند که محصول ما را نه در حراج، که به تاراج برده اند! جالب آن است که تازه با آن به خود ما هم پُز می دهند و قمپز در می آورند. همین هفته گذشته بود که یکی شان تماس گرفته بود که بیایید نرخ آگهی های مان را همسان کنیم. برای او پیغام دادم که:«اصلا اساس ساختار بازرگانی شما از پرسنلی است که از ما برده اید، حالا برای ما طرح ایده می کنید؟ تازه کپی برداری مستقیم از طرح و ایده های ما هم ارزانی وجود فانتزی تان که با رنگ و لعاب تجدد به خورد مردم داده اید!»

در ماه گذشته و بخاطر موضوعی خاص، انتشار روزنامه مان در یک روز به اندازه چند ساعت با تاخیر مواجه شد. نشریه پیر شهر شایعه انداخته بود که:«نصف جهان بخاطر اینکه آگهی نداشته، منتشر نشده است.» بیچاره فراموش کرده است که در سال های قبل از انتشار ما، موضوع فلان آگهی اش را به عنوان تیتر یک صفحه اول خود انتخاب و منتشر می کرد! تا بدان حد در پول و آگهی غرق بودند که محتوا برای شان معنی نداشت و همین که ما به بار نشستیم، در کنار بسیاری از موارد متعدد، حتی قالب سایت اینترنتی شان را هم از «نصف جهان» کپی برداری کردند.

بازاریاب شان را به جای خبرنگار جا می زنند و خبرنگار خود را رپرتاژ بگیر ادارات می کنند و برای شندرغاز آگهی، تمام ساختارهای اخلاقی و رسانه ای را به هم می ریزند، آن وقت ما را سوژه شایعات بود و نبود آگهی می کنند. شاید اینها غافلند از دورانی که مدیر روابط عمومی شهرداری به شهردار همیشه خندان اصفهان اجازه نمی داد تا از «نصف جهان» هم به حد سهم خود حمایت کند. برای دو سال و نیم تمام خم به ابرو نیاوردیم و بدون دریافت دیناری پول و آگهی مرتبط با این ساختار، به حیات پویا و مستقل خود ادامه دادیم تا ثابت کنیم که هدف حضور ما در دنیای مطبوعات، تامین معاش و مال و منال دنیا نیست.

***

این همه مختصری از یک دنیا مصائبی است که بر «نصف جهان» می گذرد. از وزارت و اداره کل فرهنگ و ارشاد بگیرید و با گذر از شرکت ها و مراکز دولتی و خصوصی، به همکاران مطبوعاتی برسید و بعد بگویید که آیا باز هم می توان برای آینده برنامه ای داشت و به توسعه و طرح و ایده جدید فکر کرد؟ همین که هنوز هستیم و روزانه هزاران شماره از این روزنامه را به مخاطبان خود می رسانیم، شق القمر نیست؟ مبلغ حقوق و بیمه و مالیات و آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت را به هزینه کاغذ و چاپ و لیتوگرافی و سایر مخارج جنبی اضافه کنید و بعد ببینید که برای تداوم حضور در جمع رسانه ها، باید عاشق باشیم یا دیوانه؟

قدر مسلم عاشقیم! چرا که وقتی محبت مردم را می بینیم که همچنان لطف داشته و در انبوه امور روزانه خود، هر از گاهی با یک پیام و پیامک، ما را دلگرم می کنند، وقتی حضور یا تماس و همراهی یک کارشناس و رییس روابط عمومی یا مدیر فلان سازمان و شرکت و شهرداری و فرمانداری را می بینیم، وقتی می بینیم که برای مخاطب گرانقدر ما، مستقل بودن از کانون های ثروت و قدرت ارزش بسیاری دارد، وقتی لطف خدای متعال را شامل حال خود می بینیم که در جمیع مصائب موجود، همیشه گره گشای مشکلات ما در بزنگاه امور است، وقتی که می بینیم جمعی جوان بی ادعای علاقه مند، نه فقط برای تامین معاش و بلکه به عشق ارتقای سطح فرهنگ جامعه خود، هر روز زیر یک سقف گرد هم می آیند، به تمام مشکلات و معضلات جاری پشت پا زده و مصمم تر از گذشته به آینده می نگریم.

شاید مجبور باشیم به گران کردن نرخ روزنامه و کاهش تعداد صفحات آن تن بدهیم ولی به طور قطع راهی که در دوازده سال پیش و در چنین روزی آغاز کرده ایم را تا حد انتشار 4 صفحه تک رنگ نیز ادامه داده و از پا نمی نشینیم.

خوشحالیم که مستقلیم. خوشحالیم که به جز خدای متعال و مخاطبان فهیم خود، حامی و پشتیبان دیگری نداریم. خوشحالیم که سلام روزانه ما به مردم، همواره پاسخی گرم و دلنشین داشته است. به خود می بالیم که پویا بوده ایم و پیشرو. به خود می بالیم که مستقل هستیم و مردمی و به خود می بالیم که همچنان عاشقیم... و مگر نه اینکه یا علی(ع) گفتیم و عشق آغاز شد؟ پس همچنان به عشق مردم و به عشق اصفهان و به عشق ایران عزیز اسلامی مان هستیم و می مانیم و باز هم می گوییم یا علی(ع)...

محبوب و مردمی؛ اگر چه تنها و مستقل

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار