پ
کد خبر: ۱۲۵۰۶۸
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۸

شکوه، شوهر سابقش، آقا فریدون را از خانه سالمندان به خانه خودش می­‌آورد. رضا، شوهر شکوه، دوست قدیمی آقا فریدون بوده است. آقا فریدون همه این سال‌های جدایی از شکوه تصور می­‌کرده که شکوه با دوستش او را قال گذاشته و فرار کرده است. ولی شکوه که بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک و بچه‌دار شدن از آقا فریدون جدا شده، می­‌گوید که یک سال بعد از جدایی از او، با رضا ازدواج کرده و رضا می­‌گوید که از اولین باری که شکوه را دیده، عاشقش شده. حالا این سه نفر در یک خانه و زیر یک سقف در کنار هم قرار گرفته­‌اند. رضا اول غر می­‌زند و از کلاه بی­‌غیرتی می­‌گوید، اما تاکید می­‌کند که با شکوه در آوردن آقا فریدون از خانه سالمندان موافق بوده است؛ چون پیرمرد نباید در خانه سالمندان از یاد می­‌رفت. بچه­‌های شکوه و آقا فریدون اول مادر را که از پدر جدا شده، ترک کرده­‌اند و بعد پدر سالمند را.

شکوه و رضا در شهر کوچکی زندگی می­‌کنند که همه شکوه را می‌­شناسند و شکوه نیز همه را می­‌شناسد. شکوه در خانه رنگرزی می­‌کند و رضا نجاری. سبک زندگی­‌شان در روزگار زندگی مدرن ایرانی، بسیار سنتی است، از دکوراسیون خانه و زندگی گرفته تا لباس پوشیدن­شان. سطح زندگی­شان هم متوسط و شاید زیر متوسط، رضا مرتب تماس­‌هایی دریافت می­‌کند که حکایت از مقروض بودنش دارد. اما همین آدم­‌های ساده و سنتی، ایده‌­های مدرن در سر دارند، ایده‌­هایی که حتی مدرن­‌ترین انسان­‌ها نمی­‌توانند به آن فکر کنند. رضا، آقا فریدون را در خانه می­‌پذیرد. با شکوه در نگهداری از پیرمرد نه‌تنها همکاری می­‌کند که بعضی جاها جلوتر از او حرکت می­‌کند؛ مثلا وقتی آقا فریدون رختخوابش را کثیف می­‌کند رازی می­‌شود بین رضا و آقا فریدون تا پیرمرد خجالت‌زده نشود. برای همین همراهی رضا با شکوه در حس انسان دوستی‌­اش، تبدیل به شکل عمیقی از همدلی می­‌شود. همدلی بدون رگه‌­هایی از تظاهر و ریا و باج دادن، همدلی از جنس انسانیت. گاهی حسادت می­‌کند، گاهی ترشرویی، گاهی هم قهر می­‌کند و از خانه بیرون می­‌رود، ولی در سکوت خود را راضی می­‌کند و دوباره با روی باز به شکوه و خانه برمی­‌گردد و لحظه­‌هایی با شکوه می­‌سازد پر از عشق و مرور خاطرات روزگار آشنایی و عشقورزی، حتی در شرایطی که هر دو به دنبال آقا فریدون هستند که بچه­‌هایشان با ترفند او را از خانه شکوه برده­‌اند.

«بنفشه آفریقایی» در ناکجاآبادی در همین نزدیکی بدون ارجاع به مقطع زمانی خاص و مشخصی، مثلث عشقی می‌­سازد که مثلث نیست، چون گوشه‌­های تیز دردناک رقابت و دوئل ندارد و اگر مثلث است، مثلث انسانیت است، گذشت است، همراهی و همدلی است، آن هم در روزگاری که بیش از پیش از همه این‌ها تهی می‌شود و …

بقیه­‌اش مثل بازی همیشه روان با لحظه­‌های به یادماندنی سیمین سینمای ایران و سعید آقاخانی بماند برای اکران.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰