نگاهی به فیلم «سمفونی نهم»
مرگ یکی از آن واقعیتهای زندگی است که نمیتوان از آن فرار کرد، تقدیر مشترک همه آدمها از بزرگان تاریخ گرفته تا گمنامترین آدمهایی که نهتنها کسی از مرگ آنها خبردار نمیشود که حتی کسی نیست جنازهشان را از روی زمین بردارد و در قطعه بینام و نشانهای بهشت زهرا به خاک سپرده میشوند.
این تقدیر مشترک آدمها، ایده مرکزی فیلمنامه تازهترین ساخته محمدرضا هنرمند را تشکیل میدهد. فیلمسازی که ردپای توجه ویژه او به مرگ در برخی فیلمهای قبلی او نیز قابل مشاهده است. هنرمند نیز همانند بسیاری که وقتی میانسالی را پشت سر میگذارند نگاهی دقیقتر به این واقعیت زندگی میاندازند، مرگ را دستمایه اصلی فیلمش قرار داده و کوشیده به وجوه گوناگونی از آن بپردازد.
«سمفونی نهم» که نهمین ساخته این فیلمساز نیز هست، با اقتباسی آزاد از داستان کوتاهِ «ظهر تابستان» نوشته قباد آذرآیین جلوی دوربین رفته است. این داستان کوتاه از کتاب «شرارههای بلند» انتخاب شده که از شاخصترین نوشتههای نویسندهاش محسوب میشود که جایزه گلشیری را نیز برای او به ارمغان آورده بود.
کمکگرفتن از ادبیات باوجود آنکه فیلمساران ایرانی خیلی میانه خوبی با آن ندارند، یکی از بهترین راهها برای ارائه آثاری با مضامینی تازه و یا متفاوت است که رد آن را در همین فیلم نیز میتوان شاهد بود. البته محمدرضا هنرمند با اقتباسی بسیار آزاد، یکی از شخصیترین فیلمهای خود را آماده نمایش کرده است.
«سمفونی نهم» از فضایی انتزاعی و سیال برخوردار است، فیلمساز با شکستن زمان و مکان در حال رفت و برگشت به دورههای مختلفی از تاریخ است، از هنگام زخمبرداشتن و مرگ کورش کبیر گرفته تا خودکشی هیتلر و اوا در آستانه اشغال برلین بهدست روسها و نهایتا قصه پزشکی که قصد دارد به شکل غیرمجاز جنازه همسرش را برای دفن به روستایی دورافتاده در منطقهای کویری ببرد.
رفتن به دورههای مختلف تاریخ و آوردن آنها از زمانی در گذشته به زمان حال و از این دست، ایدههای خوبی هستند که جا داشت به صورتی پختهتر و با ساختاری حسابشده در این فیلم مورد استفاده قرار گیرند، اما اینگونه نشده است.
خط مشترک همه خردهداستانهایی که در کنار هم «سمفونی نهم» را میسازند، ملکالموت است که در اینجا به شکلی سمبولیک در شمایل حمید فرخنژاد ظاهر میشود. اما این شخصیت که وزن ویژهای در طول فیلم دارد به گونهای از کار درآمده که پاشنه آشیل فیلم شده است!
فضای فیلم متناسب با مضمون آن جدی، تلخ و در پارهای فصلها هراسناک است. در چنین فضایی شاید بهتر بود شمایل ملکالموت نیز جدی و یا حتی عبوس باشد. اما فیلمساز ترجیح داده شمایل مرگ در فیلمش غیرجدی و تا اندازهای طنزآمیز باشد. شاید این ایده برای نشاندادن آن بوده که در مرگ، اغلب طنزی تلخ نیز نهفته است که واقعیت زندگی آدمها را تحتالشعاع قرار میدهد.
اما در شکل فعلی، نوع بازی و اطواری که از حمید فرخنژاد شاهد هستیم، وسط یک صحنه کاملا جدی از کیفیتی کمیک برخوردار شده و بهجای آنکه بر تاثیرگذاری بیشتر فیلم بینجامد، به آن لطمه میزند. این معضل باعث میشود، یکی از حرفهای مهم فیلم یعنی کیفیت مرگ با توجه به نحوه زندگی آدمها، آنگونه که باید در فیلم جا نیفتد و تنها از زبان بردیا یکی از فرزندان کورش کبیر که به دست برادرش کشته میشود، در قالب دیالوگ مستقیم به تماشاگر منتقل شود.
بااین حال «سمفونی نهم» را میتوان فیلمی خوشساخت محسوب کرد، با ایدهای جذاب که میتواند دغدغه بسیاری از مخاطبان نیز محسوب شود. فضاسازیهای «سمفونی نهم» نیز کموبیش موفق از کار در آمدهاند، اما ای کاش هنرمند خط داستانی فیلمنامه و یا بار دراماتیک آن را به شکلی پررنگتر درآورده و از ریتمی تندتر بهره برده بود تا مخاطب همراهی بهتری با فیلمش داشته باشد.
محمدرضا هنرمند که از بدنه حرفهای سینمای ایران برخاسته شکی نیست که از عهده ساخت فیلمی پرکششتر بر میآمده، اما به تناسب محتوای این فیلم ریتمی آرامتر را برگزیده اما بدیهی است که با ریتمی آرام نیز میتوان مخاطب را تا انتهای داستان همراه برد. فیلمی که حرفهایش را در لایههای درونی و به مدد کنشها و نحوه پرداخت سینمایی میزند و کمتر از زبان مستقیم دیالوگ استفاده میکند.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰