کد خبر: ۱۷۶۲۴
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۰

ایرج ناظمی: یادش بخیر روزگار دفترهای صد برگ کاهی که پدر روی جلد یکی شان با خط خوش نوشته بود: دفتر انشا ...!

شاید در طول یکسال، ده یا بیست تا انشا می نوشتیم و به طور قطع یکی از موضوعات ثابت هر سال این بود که در آینده می خواهیم چکاره شویم؟

از جمع شاگردان یک کلاس هم اغلب آرزوی مهندس و دکتر و خلبان شدن داشتند و آنها که زیرکی خاصی برای کسب نمره به خرج می دادند، شغل معلمی را تشریح می کردند تا چنان درباره این شغل قلمفرسایی کنند که هیچ معلمی نتواند به نمره ای کمتر از 18 یا 19 رضایت بدهد.

حالا دیگر سال ها از آن روزگار گذشته و نمی دانم آن همه عاشق سینه چاک پزشکی و مهندسی و معلمی به کجا رسیده اند و چه می کنند؟ اما همین قدر برایم مشخص است که یکی از آنها که هر سال یک شغل جدید برای خود انتخاب می کرد، شده است مثلاً روزنامه نگار!

شاید به ذهن هیچکدام از سرتراشیده های قد و نیم قد آن دوران نمی رسید که خبرنگاری و روزنامه نگاری هم یک شغل به حساب می آید و می توانند در مورد شرافت قلم و نجابت خبرنگار هم چیزهایی بنویسند و این رشته را به عنوان شغل خود انتخاب کنند.

فقط همین قدر بلد بودیم که دستمان را مشت کنیم و به نشانه میکروفن جلوی همکلاسی ها بگیریم و ادای گزارشگرهای تلویزیون را در بیاوریم. یعنی این شغل برای مان اینقدر ماورایی بود که مطلقاً به ذهنمان نمی رسید که ما هم می توانیم این کاره شویم. وگرنه حتماً در باره آن انشا می نوشتیم: «البته بر همه کس واضح و مبرهن است که روزنامه نگاری یک شغل حساس و با شرافت است و ما می توانیم در این شغل مردم  را نسبت به اوضاع و احوال پیرامونشان آگاه سازیم.

یک خبرنگار یا روزنامه نگار از هیچ چیز و هیچکسی به جز خدا نمی ترسد و تمام واقعیت ها را به مردم می گوید و مردم و مسئولین هم به آنچه یک خبرنگار می نویسد اعتماد دارند و قدر آن را می دانند. همین موضوع باعث دلگرمی روزنامه نگاران می شود تا اگرچه با حقوق و درآمدی اندک زندگی خود را با سختی سپری می کنند اما همچنان به آگاهسازی جامعه فکر کرده و در راه آن تلاش می کنند و از جان مایه می گذارند... برای همین است که من می خواهم در آینده یک خبرنگار، یا بالاتر از آن، یک روزنامه نگار شوم تا بتوانم از این طریق به مردم شهر و کشور خود خدمت کنم.»

در مورد دکتر و مهندس و خلبان و معلم و استاد دانشگاه و مخترع و مبتکر نوشتیم و خبرنگار شدیم. ای کاش در مورد روزنامه نگاری و روزنامه داری می نوشتیم و یک چیز دیگر می شدیم. خیاط، نجار، بزاز، کفاش، طراح، معمار، راننده یا هر شغل دیگری. هر شغل دیگری به جز روزنامه نگاری. شاگرد خودمان بودیم و آقای خودمان. آسوده بودیم و فقط چشم مان به آخر ماه بود تا ببینیم دخل و خرج کسب و کارمان چقدر سود و درآمد داشته است. نه اینکه هر شب چشم مان به صبح فردا باشد تا ببینیم چه کسی مدعی ماست و شاکی آنچه از سر صداقت عرضه کرده ایم. یا اینکه چه چیزی به مذاق چه کسی خوش نیامده و تصفیه حساب او با نوشته های مان بر کدام مسیر جاری می شود؟

تقدیر و تجلیل و تکریم پیش کش همه شان باشد. همین که جنازه نبش قبر شده شماره سه سال پیش روزنامه را روی میز قاضی و بازپرس نگذارند، باید کلاه مان را به هوا پرتاب کنیم.

بگذریم! دغدغه ها بی شمارند و همین یک از بسیار، کفایت طرح درد این مجال است. اما عمق فاجعه به حدی رسیده است که به هیچکس نمی توان توصیه کرد شاغل این رشته شود. همین که در خانه بنشینند و با صرف هزار تومان اینترنت، کانال بازی کنند، به اوج لذت خبر پراکنی می رسند. این شغل را با تمام غیظ و بغض و درد و زجر آن، بگذارند برای تمام کسانی که بعد از 25 سال روزنامه نگاری و بیش از یک دهه روزنامه داری، نمی دانند در سالگرد انتشار روزنامه شان باید چه چیزی بنویسند که مجمل و مختصر، شادباش این روز باشد.

پس به ناچار در اوج لکنت و حسرت ساده بگوییم: سالگرد انتشار «نصف جهان» بر تمام کسانی که در چارچوب دفتر این نشریه، تاوان کم دانشی کسی را پس می دهند که در کودکی شغل مناسبی برای انشای خود پیدا نکرده، مبارک باشد. بر خانواده ای که همیشه نگران، اما یار و یاور و همراه است. بر آنها که در تلاطم و طغیان بازار «روزی نامه ها»، با قدم استوار خود، نوای گرم خود، همدردی و همراهی و انتقاد و پیشنهاد و نکته سنجی خود، از «نصف جهان» و با «نصف جهان» هستند، مبارک و فرخنده باشد.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار