کد خبر: ۲۲۰۷۹
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۰

وضع مالي بدي ندارد اما طمع باعث شد با همدستي برادرش و دوست خود تصميم به سرقت بگيرد؛ سرقت از خانهاي در شمال تهران. برادر ديگرش سرايدار اين خانه بود که در جريان سرقت ميلياردي مجبور شدند با شليک گلوله او را مجروح کنند. متهمان در جريان عمليات پليسي دستگير شدند که در ادامه گفتگوي ميزان با طراح اين سرقت را ميخوانيد.

خودت را معرفي کن.

حميد هستم و 25 سال دارم.

شغلت چيست؟

همراه برادر کوچکترم بوفهاي در يک مجتمع ورزشي در شهر اجاره کرديم و آنجا فروشندگي ميکنيم.

پس چرا به فکر سرقت افتاديد؟

حدود يک هفته قبل از تعطيلات عيد، براي ملاقات با برادرم «اصغر» پيش او رفتم. برادرم سرايدار يک خانه ويلايي خيلي بزرگ بود. به محض ورودم به خانه، بزرگي آنجا من را تحتتأثير قرار داد. طي مدتي که نزد برادرم بودم، وي مدام از وضعيت مالي صاحبخانه و اطمينان وي به خودش صحبت ميکرد؛ حتي اصغر عنوان کرد که صاحبخانه آنقدر به او طمينان و اعتماد دارد که رمز گاوصندوق خانه را نيز در اختيارش گذاشته است. پس از آن بود که وسوسه سرقت از خانه به جانم افتاد.

اين موضوع را با اصغر هم در ميان گذاشتي؟

نه. اطمينان داشتم که اصغر با من همکاري نخواهد کرد؛ به همين علت موضوع سرقت را با برادر ديگرم بهنام «علي» در ميان گذاشتم و قرار شد با همراهي يکي از دوستانمان به نام «مهدي» که از مجرمان سابقهدار است اين سرقت را انجام دهيم.

نقشهات را چطور اجرا کردي؟

از قبل همه چيز را با علي و مهدي هماهنگ کرده بوديم. قرار بود من و علي حرفي نزنيم و چهرهمان را کامل بپوشانيم تا برادرمان شک نکند.

همهچيز طبق قرار پيش ميرفت. زماني که وارد حياط خانه شديم، برادرم به محض ديدن ما ترسيد و ميخواست فرياد بزند که مهدي جلوي دهان او را گرفت و تهديدش کرد که اگر سروصدا کند او را ميزند. وارد خانه شديم و اصغر همچنان براي فرار از دست ما در تکاپو بود. مهدي شروع به کتک زدن برادرم کرد. من و علي هم با او همکاري کرديم.

بعد چه شد؟

دست و پاي اصغر را بستيم و از او خواستيم تا رمز گاوصندوق را بدهد. ما اصرار ميکرديم و او رمز را نميداد تا اينکه مهدي ناگهان عصباني شد و به پاي او شليک و او را به مرگ تهديد کرد. برادرم که ديگر چارهاي برايش نمانده بود رمز را داد. ما هم جواهرات را دزديديم و فرار کرديم.

پليس چگونه فهميد که شما سارقان طلاها هستيد؟

زماني که اصغر زنگ زد و خبر را به ما داد، من و علي براي طبيعي جلوه دادن ماجرا همراه او به پاسگاه پليس رفتيم ولي متأسفانه به محض ديدن مأموران پليس دستپاچه شديم و آنها از حالت اضطرابي که داشتيم به ما شک کردند و به موضوع پي بردند.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار