داستانهای عامهپسند؛ سریال صحنههایی از یک ازدواج
یک: «صحنههایی از یک ازدواج» مینی سریال جدید HBO اثر قابل تاملی است که در بحبوحه خبرها و رکوردشکنیهای «بازی مرکب» گم شد و این فرضیه را که ترفندهای تبلیغاتی تا چه اندازه میتوانند در دیده شدن یک فیلم تاثیر داشته باشند، بار دیگر به اثبات رساند.
دو: صحنههایی از یک ازدواج بازسازی مینی سریال سوئدی به همین نام اثر اینگمار برگمان است که در سال ۱۹۷۳ پخش شد و بعدها به یک فیلم سینمایی ۱۲۸ دقیقهای تبدیل شد که علاوه بر تاثیر غیرقابلانکار بر کارنامه او، موج تازهای از آثار سینمایی را هم ایجاد کرد که به آسیبشناسی روابط عاطفی میپرداختند.
البته اقتباس تازه صحنههایی از یک ازدواج تفاوتهایی نسبت به نسخه برگمان دارد. در این جا به جای نمایش زندگی یک زوج ثروتمند سوئدی با زوجی از طبقه متوسط که در آپارتمانی معمولی در دل آمریکای مدرن زندگی میکنند، طرف هستیم. هاگای لیوای با معکوس کردن کلیشههای جنسیتی به دنبال ایجاد تغییراتی در داستان اصلی و نزدیک کردن روایت به زندگی امروزی در جوامع بزرگ است؛ در اقتباس تازه وظیفه اصلی امرار معاش بر عهده زن و وظیفه نگهداری از فرزند بر عهده مرد است.
همچنین این میرا است که تصمیم میگیرد رابطهشان را تمام کند، در صورتی که در نسخه برگمان همه چیز برعکس است.یکی از تفاوتهای نسخه لیوای و برگمان این است که حضور فرزندان در این جا بسیار کمرنگتر شده و به نظر میرسد تمرکز بر موشکافی روابط این زوج فارغ از نقششان به عنوان والد است.
سه: در مجموع میتوان صحنههایی از یک ازدواج را اقتباسی شستهرفته و سرراست از اثر بینظیر و تاریخساز برگمان دانست که با بازیهای خوب جسیکا چستین و اسکار آیزاک و البته شیمی مناسب بینشان، توانسته از امتحانِ سخت بازسازی آثار هنری موفق بیرون بیاید. با این همه مشکل اساسی مینی سریال این است که بهرغم همه تغییرات هنوز هم چیز تازهای به اثر اصلی اضافه نمیکند و به جز علاقه شخصی کارگردان برای اقتباس از آثار برگمان، توجیه مناسبی برای لزوم ساخت این بازسازی وجود ندارد.
چهار: جاناتان از همان ابتدا قطب معقولتر رابطه معرفی میشود که رویدادهای زندگی روزمرهشان را از منظری منطقی میبیند و به نظرش روزمرگی و سردی رابطه دهسالهشان امری طبیعی است و همین که میتوانند با گفتوگو برای مشکلاتشان راهحل پیدا کنند یعنی همه چیز سر جای خودش است.
او مردی تحصیل کرده و روشنفکر است که در دانشگاه فلسفه تدریس میکند و چون بخش زیادی از زمانش را دور کار است مسئولیت نگهداری از دختر پنجسالهشان ایوا را بر عهده دارد. جاناتان زاده یک خانواده مذهبی یهودی است و همانطور که خودش میگوید سالها برای اصلاح و تغییر اعتقادات مذهبی و خانوادگیاش جنگیده و حالا دیدگاه مدرنتری به دنیا دارد.
میرا دقیقا در قطب مخالف او قرار دارد و از همان ابتدا نگاه مدرنتری به زندگی زناشویی داشته، به عنوان نانآور اصلی خانه مدیریت بخشی از یک شرکت فناوری را بر عهده دارد، در کارش زن موفقی محسوب میشود و برخلاف جاناتان این روزمرگی را بخش طبیعی از رابطهشان نمیداند.
پنج: قسمت اول بیشتر به معرفی این زوج و موشکافی بخشی از رابطهشان میپردازد اما در قسمت دوم بحران اصلی آغاز میشود و دقیقا در این موقعیت است که زوج میانسال داستان ما به همه عقایدی که پیشتر داشتند شک میکنند و جنبه متفاوتتری از نقش همیشگیشان را بروز میدهند.
میرا بالاخره بعد از ده سال زندگی مشترک اعتراف میکند که از جاناتان خسته شده و میخواهد رابطه را تمام و با مرد دیگری زندگی کند. از این جا به بعد شاهد بروز بخش سرکوبشده وجود جاناتان هستیم. او برخلاف تصورات نه داد میزند و نه حتی از حمله آسم به عنوان سلاح دفاعی استفاده میکند بلکه سعی میکند مسئله را با گفتوگو حل کند.
شش: هر قسمت از مینی سریال صحنههایی از یک ازدواج روایتگر بخشی از زندگی پرتلاطم زوج داستان در یک بازه زمانی پنج ساله است و سطوح مختلفی از انکار، خشم و پذیرش را به نمایش میگذارد. هر قسمت در حقیقت شبیه آینهای است که بخشهایی از روابط عاطفی ناموفق در زندگی واقعیمان را صریح و بدون رودربایستی نشانمان میدهد و عملکردها و تصمیمهایمان را به نقد میکشد.
هفت: سواد رابطه یکی از مهمترین موضوعاتی است که صحنههای یک ازدواج مطرح میکند. اینکه جایگاه اجتماعی و میزان تحصیلات هیچکدام تضمینکننده یک رابطه خوب نیست و همانطور که در قسمت چهارم میبینیم، گاهی بهرغم داشتن همه اینها، سواد رابطه نداریم و این دقیقا همان نکتهای است که زوج ظاهرا روشنفکر داستان را مثل دو کودک لجباز به جان هم میاندازد؛ میرا فقط میخواهد به هر قیمتی تنها نباشد و جاناتان هم فقط به تمام کردن رابطه فکر میکند و گزینه حل مشکلات از طریق گفتوگو را کاملا از روی میز برداشته است.
هشت: یکی از نوآوریهای سریال شکستن دیوار چهارم در سکانس آغازی هر قسمت است که گروه فیلمبرداری را در حال آماده شدن برای ضبط آن سکانس نشان میدهد. گویی کارگردان اصرار دارد به مخاطب بفهماند همانطور که از نام سریال برمیآید مشغول تماشای صحنههایی از یک ازدواج هستید که ساخته و پرداخته تخیل نویسنده است.
این نوآوری البته یکی از نقاط ضعف این بازسازی تازه هم به حساب میآید که نه تنها هیچ حس صمیمیتی ایجاد نمیکند بلکه بعد از نمایش این سکانسها چند دقیقه طول میکشد تا مخاطب از نظر احساسی به جریان داستان وصل شود و تصور کند یک رواندرمانگر است که بخشهایی از زندگی یک زوج شکستخورده را میشنود.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰