کنکاشی در علت افزایش قتل های خانوادگی در گفت و گو با یک آسیب شناس اجتماعی
کد خبر: ۲۲۸۰۹۳
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۱

دریا قدرتی پور: قصه اکبر خرمدین، به سر رسید؛ اما تبعات ناشی از  اختلالات روانی هنوز ادامه دارد؛«بر اساس مطالعات اجتماعی خشونت خانگی و خانوادگی در سال 1399نسبت به دو سال قبل از آن 26 درصد رشد داشته است. در دو ماه اول 1400هم این خشونت‌ها به نسبت 1399 رشد سی‌ودودرصدی را نشان می‌دهد. از سال 1397 تا امروز هم شاهد افزایش پنجاه‌وهفت‌درصدی خشونت خانوادگی هستیم.» این آمار تلنگری است که فائزه خسروی،روان شناس و آسیب شناس اجتماعی، از آن به عنوان یک بحران یاد می کند. کسی که این روزها سرش شلوغ تر از همیشه است. فقط یک جمله می گوید. هیولای اختلالات روانی در حال بزرگ شدن است. حرف های او از پشت تلفن و کلی سیم و فیبر، از هیولاهایی پرده برمی دارد که این روزها پنهان تر از همیشه هستند. روی همین موضوع زوم کرده ایم. قتل هایی که با وجود قصاص یا جزای حکومتی، همچنان ادامه دار است. کاراکترهایی که در نقش پدر یا مادر، خواهر، برادر و عمو و خاله اقدام به قتل می کنند، گاهی بدون پشیمانی. این موضوع را با فائزه خسروی که اتفاقاً خیلی هم اهل فیلم دیدن است در میان گذاشتیم. او این فرزندکش ها را «هانیبال‌های خاموش جامعه ما» می‌داند.

اکبر خرمدین برای ما یک بهانه است. جزیی از کل که باعث می شود، بر روی اختلالات روانی در جامعه تمرکز بیشتری کنیم. او در بازداشتگاه پلیس برای کشتن فرزندش سجده‌ شکر به جا آورد و انگشتش را به نشانه‌ پیروزی رو به عکاس‌ها گرفت. خودش فکر می‌کرده و باور داشته که ناپاکی را از زمین برمی‌دارد. این حس قهرمانانه را در قتل های زیادی دیده ایم. خشونتی که در حال رشد است و خشمی که در حال آشکار شدن است. مساله ای که با مجازات قاتلان به پایان نمی رسد. نظر شما در رابطه با این هشدار و زنگ خطر چیست؟

به نظر من خشونت منشا افزایش ناامنی روانی است. وقتی ما در جامعه دچار ناامنی روانی شویم، خود به خود با خشونت یا اختلالات روانی هم روبرو خواهیم شد. ماجرای این قتل هم به همین شکل بود. ابعاد روانی امنیت که از بین رفته و فرد دچار مشکلات روانی شده است. با توجه به اینکه امنیت ابعاد مختلف دارد و همان اندازه که امنیت نظامی یک مسئله حیاتی برای کشور محسوب می شود؛ یک جامعه نرمال، به امنیت روانی، امنیت اقتصادی، امنیت فرهنگی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی و امنیت زیستی محتاج است. متاسفانه در جامعه ما بسیاری از رفتارها ناشی از یادگیری است. برخی از افراد خشونت را در خانواده و از پدر یا مادری که نسبت به سایر اعضای خانواده و اجتماع خشونت می ورزند یاد می گیرند؛ از طرف دیگر طبق تئوری کنترل اجتماعی، هرچقدر قید و بند افراد نسبت به قوانین و هنجارهای جامعه سست شود، ارتکاب به خشونت و جرائم خشونت آمیز در آنان افزایش پیدا می کند. از سویی دیگر محرومیت های اجتماعی و اقتصادی هم می تواند سهم قابل توجهی در رفتارهای خشن به ویژه خشونت های خانوادگی داشته باشد، افرادی که با محرومیت ها مواجه هستند؛ معمولا با مقایسه خود با دیگران، رفتارهای خشونت آمیز و کینه توزانه از خود بروز می دهند. در رابطه با افزایش قتل ها باید بگویم که در همه دوره ها و زمان ها خشونت و رفتارهای خشونت آمیز و قتل وجود داشته است، اما این خشونت ها دقیق و واضح در جامعه منتشر نمی شد؛ به عنوان مثال در همین چند سال گذشته یک صفحه از روزنامه ها به جنایات و حوادث خشونت آمیز اختصاص داشت و به جزییات ماجرا نمی پرداخت، اما امروز با اخباری مواجه هستیم که حتی از منابع رسمی کشور جلوتر هستند و حتی کوچکترین مسائل را منتشر می کنند؛ بنابراین نسبت به قبل سرعت رد و بدل اطلاعات چند برابر شده است و بسیاری از حوادثی که قبلا پنهان بود، اکنون با ورود تکنولوژی و فضای مجازی خیلی زودتر از آنچه که باید منتشر می شود. این موضوع باعث شده که تفکیک اخبار درست و واقعی از اخبار دروغ و اغراق شده سخت باشد. بماند که اینگونه اخبار بیشتر به بازنمایی خشونت ها می پردازند و احساسات مردم را برمی انگیزند و اغلب شاهد بازخوردهای خشن و عصبی مردم هستیم. مشکل اینجاست که مردم ما هنوز فرهنگ مراجعه به روان شناس را ندارند. اگر از اختلالی رنج ببرند و یا افسرده باشند؛ به جای حل مساله صورت مساله را پاک می کنند واین برای جامعه ما که با فشارهای روانی بی شماری روبرو است امری خطرناک محسوب می شود.

اما اکبر خرمدین، نه نوجوان بود و نه دچار معضلاتی همچون فقر و بزه و غیره شده بود، او خانواده آرامی داشت و طبق گفته های اهالی محل مشکل خاصی هم نداشته. به نظر شما انگیزه این فرد برای چنین خشونتی چیست؟

درست است این فرد در خانواده آرامی بوده، اما تفکرات ناآرامی داشته که باعث می شده انگیزه دو چندانی پیدا کند و به علت تضاد نسل به خودش حق بدهد که این کار را انجام دهد. او خود را مالک فرزندانش می دانسته و در واقع احساس می کرده که این رفتارها به صلاح خانواده و آرامشی است که دارد. همه ما در درونیاتمان چیزهایی وجود دارد که گاهی نقطه ای تاریک را مثال می زند و مثل یک مسافر تاریکی با ما همراه می شود. در مورد اکبر خرمدین هم به همین صورت بوده، او در دادگاهی می دیده که متهمانش را به اشد مجازات می رسانده. این موضوع هم دلایل مختلف داشته و باید به کودکی، نوجوانی این شخص مراجعه کرد و دید که چه اتفاقاتی افتاده که او را تبدیل به یک قاتل خطرناک کرده است.

قبول دارید که در سال های اخیر ما از این قاتل های خطرناک زیاد می بینیم و موارد فرزندکشی نمود بیشتری پیدا کرده است. این جرایم آیا به همان اختلالاتی برنمی گردد که شما از آنها نام بردید. حالا به هر دلیل، ما با جامعه ای بیماری روبرو هستیم که اگر جلوی آن را نگیریم ممکن است با فاجعه های عمیق تری روبرو شویم.

ببینید در طول تاریخ همواره پدرکشی و فرزندکشی و همسرکشی و... وجود داشته است، اما زمانی نگران کننده می شود که با افزایش یا کاهش نرخ یک واقعه اجتماعی مواجه هستیم.در بازنمایی حوادث خشونت آمیز، نیز شاهد به کار بردن کلماتی هستیم که علاوه بر جریحه دار کردن افکار عمومی، امنیت اجتماعی را از بین می برد. در واقع استفاده از کلماتی مانند «سلاخی کردن»، «مثله کردن»، «اسیدپاشی» و... و انتشار یک خبر به این شکل خودش مروج خشونت است. متاسفانه پژوهش ها طی سال های اخیر نشان می دهد: نرخ دگرکشی در حال بالا رفتن است. این دگرکشی های جامعه ایرانی، اکنون بیشتر از نوع خانوادگی هم هست و دلیل آن ها فشارهای اقتصادی، اجتماعی، عدم امیدبه آینده، تعصبات ناشی از نداشتن مهارت های زندگی و بسیاری عوامل دیگر است. عمده ترین دلیل افزایش دگرکشی های خانوادگی است. پژوهش های انجام شده در بازه 10 ساله اخیر نشان می دهد که روز به روز امید به آینده در مردم کاسته شده است، در حالی که امید، مهمترین عنصر زندگی است. همچنین تحمل بی عدالتی و تبعیض و فاصله طبقاتی، مردم را دچار خشم اقتصادی و اجتماعی می کند و خشم باید تخلیه شود. افراد خشمگین از شرایط اقتصادی و اجتماعی توان انتقام گرفتن از ساختارهای ناکارآمد سیاسی و اجتماعی را ندارند، در چنین شرایطی خانواده ضعیف ترین هدف برای تخلیه خشم است و زنان، کودکان وسالمندان، قربانیان اصلی خشونت های خانوادگی هستند. دور ماندن از فضاهای صمیمی و استرس ناشی از بیمار شدن و تنگناهای معیشتی موجب شده افراد حتی با نگاه های غضب آلود خشم خودشان را نشان دهند.

و با این اوصافی که ذکر کردید، عرصه های سیاسی، حاکمیتی و اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی کشور تا چه حد می تواند در کم کردن این خشونت ها مفید باشد؟

بسیار زیاد، به این خاطر که این ساختارهای حاکمیتی هستند که می توانند با بازگرداندن امید به زندگی، به داد مردم برسند. اینکه بگوییم این اختلالات تنها منشا ژنتیکی دارد، درست نیست، بسیاری از عوامل، این حجم از خشونت تنها ریشه ژنتیکی ندارد و وابسته به وضعیت اجتماعی کشور هم هست.

پس نتیجه می گیریم که امروز وضعیت روانی جامعه ما خوب نیست، چون طبق آمارها از هر چهار ایرانی یک نفر اختلال روانی دارد .

این که اعلام شود، از هر 4 نفر یک نفر دچار اختلال روانی است، درست نیست و من این گونه فکر نمی کنم. این که بگوییم از هر 4 نفر یک نفر نیاز به مشاوره دارد، به این معنی نیست که آن یک نفر اختلال روانی دارد. مثلا امکان دارد شما بخواهید ازدواج کنید، رشته ای را انتخاب کنید یا محل زندگی تان را تغییر بدهید و بسیار چیزهای دیگر و این بدان معنا نیست که شما اختلال روانی دارید. این اعداد و ارقامی که اعلام می شود و متفاوت هم هستند، شاخص این که وضعیت روانشناختی جامعه در کشور چگونه است را نشان نمی دهد؛ می توانیم بگوییم که مثلا نسبت به گذشته یا نسبت به استاندارد جهانی، مقداری در معرض خطر هستیم. مسائلی مانند اعتیاد، طلاق، افسردگی، اضطراب و ناایمنی خودشان را بیش از گذشته در جامعه نشان می دهند و هرکدام منبع به وجود آورنده اختلالات روانی هستند.باید بگویم در خیلی از شاخص ها نیاز داریم که جهت مقابله و پیشگیری از اختلالات روانی و برخی از آسیب های اجتماعی یک انسجام ملی ایجاد شود، به این خاطر که اگر پیشگیری نشود، وضعیت می تواند در برخی از شاخص ها مانند اعتیاد، نگران کننده شود.به همین دلیل پیشگیری باید مقدم بر درمان باشد و نیاز هست تا در مورد شاخص هایی که برشمردم کار بیشتری انجام دهیم و پیشگیری کنیم. متاسفانه اکنون روابط بین افراد خانواده ها پایدار نیست و بین فرزندان و خانواده گسستی رخ داده و این گسست منجر به تعارضاتی در درون خانواده شده است که خود اینها باعث بسیاری از اختلالات روانی هستند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار