روايت تکان دهنده يک مصدوم حوادث تروريستي تهران از روز واقعه
کد خبر: ۳۶۵۷۰
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۳۲

«عبدالسليم قاضي پور» يکي از مصدومان حادثه تروريستي در تهران است که در بيمارستان بستري است. او 35 سال دارد و فارغالتحصيل کارشناسي ارشد در رشته حقوق بين الملل است که به تازگي استخدام شده و براي پيگيري کار استخدام و ديدار با نماينده گنبد کاووس به تهران آمده بود. قاضي پور از مشاهداتش درباره اين حمله تروريستي به ايرنا ميگويد:

ساعت 10 و 20 دقيقه به مجلس آمدم. به من گفتند نماينده شهرمان ساعت 12 و 30 دقيقه به من وقت ملاقات داده است، دو ساعت مانده بود. ديدم هواي بيرون گرم است، با اينکه مسافر بودم و روزه نبودم اما امکان غذا خوردن در بيرون هم نبود. با خودم گفتم، دو ساعت باقيمانده را در سالن انتظار ميمانم تا نوبتم برسد. هنوز چند دقيقهاي نگذشته بود که شنيديم از بيرون سالن صدا ميآيد، اول فکر کردم صداي ترقه است، تعجب کردم، گفتم مگر مجلس جاي شوخي است که يک دفعه همه داد زدند؛ «حمله تروريستي.» ناگهان يک نفر ا... اکبر گويان وارد سالن انتظار مراجعان در مجلس شد، کلت داشت، همينطور به طرف مردم تيراندازي ميکرد و جلو ميرفت، دو نفر ديگر هم همراهش بودند، آنها اسلحه بزرگ داشتند، سه نفر بودند، من زير صندلي قايم شدم و سينه خيز رفتم زير صندلي رديف دوم.

در سالن انتظار مجلس بيشتر از 30 نفر بودند. سه نفر اول که وارد سالن شدند، خيلي جوان بودند، حدود 25 يا 26 ساله بودند، صورتشان را هم نپوشانده بودند، خيلي عجله داشتند و شتابان تيراندازي ميکردند و به سمت داخل مجلس جلو ميرفتند. هدفشان اين بود که بزنند و جلو بروند، با دقت تيراندازي نميکردند. بعد از چند ثانيه نفر چهارم داخل آمد. او با کمال خونسردي و آرامش و با دقت به سمت مردم تيراندازي ميکرد. اسلحه بزرگي داشت، نميدانم ژ-3 بود يا کلاشينکف. با حوصله و بدون اينکه عجله و ترسي داشته باشد، يکي يکي بالاي سر مجروحان مي آمد و به سمت آنها شليک ميکرد، بيشتر به سر و قلب آنها شليک ميکرد؛ «تير خلاص ميزد.» او يک فرد هيکلي بود که فقط يک پارچه نازک جلوي دهانش گذاشته بود سبيلهاي « قلچماقياش» از پشت پارچه معلوم بود، بالاي 40 سال داشت و خيلي با آرامش و با دقت به سمت مردم تيراندازي ميکرد.

چند متر آن طرف تر از من، دو خانم بودند؛ يکي ميانسال و يکي جوان، نميدانستند به سمت راه پله يا جلو بروند. اين دو زن از شدت ترس همديگر را بغل کرده بودند و ميلرزيدند. نفر چهارم به آنها نزديک شد و يک تير در سر و يک تير در قلب هر کدام شليک کرد. يک مرد هم چند متر آن طرفتر تير خورد. تروريست ها دقيقاً به سر و بدن و به نيم تنه بالا شليک ميکردند. من پشت دو صندلي قايم شده بودم که يک دفعه تروريست چهارم رو به روي من ايستاد و به زانوي من شليک کرد. سر و بدنم را پشت صندليها قرار داده بودم که تير مستقيم به سر و تنم نخورد، با خودم گفتم اگر بخواهد به سمت سر من شليک کند بايد درست بالاي سر من بيايد و اسلحه را عمودي بگيرد، خودم را آماده کرده بودم که اگر آمد، سريع سر اسلحه را بگيرم و به سمت بالا ببرم، آماده بودم که درگير شوم.

دو تير به پاي من خورد؛ يکي بالاي زانو و يکي در کشاله ران. البته در بيمارستان بعد از اينکه اين دو تير را در روز پنج شنبه بيرون آوردند، روز شنبه در عکس ديدند که بالاي کشاله ران هم يک چيزي شبيه گلوله يا ترکش است که آن را هم روز شنبه بيرون آوردند. خودم فکر ميکردم دو تير خوردهام و سومي را نميدانم گلوله بود يا ترکش.

من آخرين نفري بودم که تروريست چهارم به سمتش تيراندازي کرد، بعد از سالن انتظار خارج شد، با خودم گفتم ممکن است دوباره برگردد و تير خلاص بزند، براي همين تصميم گرفتم از سالن خارج بشوم و به بيرون بروم، خودم را به سمت در کشاندم، ميترسيدم که تروريست ديگري در بيرون باشد، اما بيرون هيچکس نبود. به بيرون که رفتم چند نفر مأمور پليس را ديدم. آمبولانس هم رسيده بود و من اولين مجروحي بودم که سوار آمبولانس شدم و به بيمارستان طرفه آمدم. بعد که به بيمارستان رسيدم ديگر چيزي نفهميدم.

2روايت از يک انتخاب

موحدي کرماني در برنامه «دستخط» که سايت «تاريخ ايراني» بخشهايي از آن را بازنشر داده است با اشاره به جلسه مجلس خبرگان بعد از رحلت امام خميني(ره) در خرداد 68 ميگويد: «آقاي هاشمي رفسنجاني گفت الان ميخواهيم رأي بگيريم که رهبري شورايي باشد يا فردي، آقاياني که با رهبري فردي موافق هستند رأي بدهند. اکثرا بلند شدند؛ يعني نشان دادند نميخواهند شورايي باشد. ايشان گفت حالا که به تکرهبري رأي داديد، چه کسي باشد؟ آقاي آذري گفت آقاي گلپايگاني؛ ولي از راست و چپ خبرگان، فرياد بلند شد که آقاي هاشمي مشخص است چه کسي باشد؛ آقاي خامنهاي، آقاي خامنهاي ... همه داد زدند آقاي خامنهاي.» وي ميافزايد: «وقتي ايشان فضا را اينطور ديد ميخواست رأي بگيرد که آقاي خامنهاي بلند شد گفت نه آقاي هاشمي، رأي نگير من خودم مخالفم، من حرف دارم، رأي نگير! آمدند پشت تريبون و گفتند جايگاه رهبري جايگاه بسيار خطيري است، بسيار مهم است هر کسي نميتواند رهبري کند، اگر مجلس اين انتظار را از من دارد و واقعاً موافق هستيد، بايد به من کمک کنيد، من به تنهايي نميتوانم اين کار را بکنم. آقاياني که آنجا بودند از جمله آقايان آذري و خلخالي گفتند باشد آقاي خامنهاي ما به شما کمک ميکنيم، ما با شما هستيم هر چه شما بگوييد ما ميگوييم چشم. رأيگيري شد، آقاي هاشمي نيز بيان خوبي در حمايت از آقا داشت. بعد از آنکه رأي گرفتند و آقاي خامنهاي رأي قوي آوردند، تنها چند نفر رأي ندادند، آقاي هاشمي گفت حالا که شما رأي داديد من يک خاطره بگويم.»

چه کسي مخالف بود؟

در همين حال به نوشته تابناک، حجتالاسلاموالمسلمين سيدمحسن موسويفرد (کاشاني) در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است در مورد انتخاب حضرت آيتا... خامنهاي به رهبري پس از رحلت امام خميني(ره) ميگويد: «پس از رحلت حضرت امام (ره) که داغ جبران ناپذيري بر دل فرد فرد مردم کشورمان بود، بحث جانشيني ايشان مطرح گرديد. خبرگان رهبري پس از شور و مشورتهاي فراوان، حضرت آيتا... خامنهاي را به عنوان مقام رهبري برگزيدند. انتخاب ايشان مرهمي بر دلهاي داغديده مردم بود.در خبرگان رهبري هنگامي که مسئله رهبري آيتا... خامنهاي مطرح شد تنها يک نفر با آن مخالفت کرد و او خود شخص مقام معظم رهبري بودند. ايشان به عنوان مخالف گفتند: "من با اين نظريه مخالفم. مثلاً اين آقاي آذري قمي که با من اختلاف سليقه و فکري دارد، آيا حرف من را به عنوان رهبر جامعه ميپذيرد؟ من چطور ميتوانم رهبري اين جامعه را قبول کنم." مرحوم آقاي آذري قمي در مجلس بلند شد و گفت: "ما اگر اختلاف داريم در مسائل علمي است، ولي شما اگر به عنوان رهبر انقلاب حکمي بدهيد، برخودم واجب ميدانم از حکمتان اطاعت نمايم".»


برچسب ها: تروریست ، مصدوم ، حادثه ، مجلس ، رای ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار