درخواست طلاق عروس 10 روزه به يک دليل عجيب و غريب
کد خبر: ۴۷۴۷۴
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۰۷

عروس جوان در بازگشت از ماه عسل ده روزه مالزي، با جمعآوري جهيزيهاش به خانه پدري برگشت و با درخواست مهريه 500 سکه طلا، به داماد پيغام داد حاضر به ادامه زندگي با او نيست. بهانه اصلي هم اين بود که شکم داماد زيادي بزرگ است وبه همين علت طلاق ميخواهد!

در يکي از روزهاي داغ تابستان، مجتمع قضائي ونک ساعات شلوغي را پشت سر ميگذراند. در همان دقايق «شهرام»- داماد جوان- با وکيل خود وارد اتاق شعبه 244 دادگاه خانواده شد. او مردي جوان با ته ريش و موهايي ژوليده بود. با اينکه شکايت «الزام به تمکين» همسرش «غزاله» را به دادگاه داده بود اما عروس در دادگاه حضور نداشت.

قاضي حميدرضا رستمي نگاهي به پرونده انداخت و رو به مرد جوان گفت: «همسرتان در جلسه حضور ندارند، چند وقت است که منزل مشترکتان را ترک کرده اند؟»

شهرام همانطورکه روي صندلي جا به جا شد، به وکيلش نگاهي انداخت و با اشاره خانم وکيل جواب داد:«پيغام فرستاده که ديگر به خانه برنميگردد. يک ماهي است که به خانه پدرش رفته و حتي جواب تلفنهايم را هم نميدهد. گفته؛ نميخواهد با من زندگي کند...»

قاضي درپاسخ گفت:«شماهم به همين سادگي حرفشان را باور کرديد؟»

تازه داماد با شنيدن اين حرف جواب داد: «دلم نميخواهد باور کنم. اما متأسفانه واقعيت دارد. آقاي قاضي! همسرم بعد از جشن نامزدي اصرار کرد که جشن عروسي نميخواهد. پايش را در يک کفش کرد که ماه عسل برويم به مالزي. 30 ميليون تومان خرج کردم، براي ده روز ماه عسل رؤيايي. اما بعد که به خانه برگشتيم هر روز يک بهانه پيدا ميکرد که دعوا راه بياندازد. درست بيستمين روز شروع زندگي مشترکمان بود که بهانه آورد؛ شکم من زيادي بزرگ است و بايد هر چه زودتر لاغر شوم. گفتم؛ چشم ورزش ميکنم. ولي اصرار ميکرد که بايد با جراحي خودم را لاغر کنم. همين شد که بحثمان بالا گرفت. فرداي آن روز هم جهيزيهاش را بدون اطلاعم جمع کرده و برده بود. دو روز بعد هم مهريهاش را از طريق دفترخانه درخواست کرده و از همان روز هم نديدمش. روي هم رفته ما 24 روز با هم زندگي کرديم که ده روز آن هم در ماه عسل گذشت...»

آشنايي اين زوج جوان به چند ماه پيش بازمي گشت. شهرام که کارمند شهرداري است، گاهي براي انجام کارهاي اداري به دفترخانهاي در نزديکي محل کارش ميرفت که غزاله کارمندش بود. پس از چند هفته که او را زير نظر گرفت، بالاخره به خواستگارياش رفت. خانواده غزاله ابتدا مخالفت کردند اما سرانجام با مهريه 500 سکهاي به اين ازدواج رضايت دادند. خانواده شهرام هم گفتند؛ «مهريه را کي داده و کي گرفته؟». شهرام آرزو داشت جشن عروسي بگيرد و فيلم و آلبوم يادگاري ازمراسم داشته باشد. اما غزاله ميگفت؛ «فاميل ودوستان ميآيند، ميخورند و ميروند وآخرش هم هزار تا عيب و ايراد ميگيرند.» اما با اصرار شهرام بالاخره جشن نامزدي مختصري با شرکت بستگان نزديک برگزار شد. اما همان شب بود که شهرام پي برد، همسرش روي نگاه و قضاوت ديگران حساسيت زيادي دارد. او در همان شب چندين بار به شهرام اعتراض کرد که «چرا زياد کيک خوردي؟ حالا همه با اين شکم گُنده ات به ما ميخندند»، «چرا لباسم مد روز نيست، حالا همه مسخره ميکنند!»، «کاش شام مراسم را به جاي معروف تري سفارش داده بوديم». اما ايراد عمدهاش اين بود که شکم شوهرش بزرگ است و بايد هر چه زودتر تن به عمل جراحي لاغري بدهد. با اين حال شهرام سعي ميکرد روي حرف همسرش حرفي نزند و روزهاي خوش زندگيشان را تلخ نکند. در همان چند روزي که با هم زندگي کرده بودند غزاله چند بار دکور مبلمان را عوض کرده بود. وقتي که ميخواستند بيرون بروند مرتب لباس و روسرياش را عوض ميکرد و عکس ميگرفت تا بهترين لباس را انتخاب کند. اما باز هم...

قاضي به شهرام گفت: «بر اساس مدارک و شواهد موجود دليل موجهي بر ترک خانه از سوي همسر شما وجود ندارد و از آنجا که مسکن مناسبي در اختيار داريد پس لازم است همسرتان به منزل مشترک برگردند و به زودي رأي دادگاه به شما ابلاغ خواهد شد.»

همان موقع وکيل تازه داماد شکست خورده گفت: «موکلم بعد از ترک منزل از سوي همسرش، همه وسايل لازم را خريداري کرده و با همه نا مهربانيهاي اين زن بهانه جو حاضر به ادامه زندگي است» و...

در پايان جلسه دادگاه شهرام پيش از آنکه از دادگاه بيرون برود، رو به قاضي گفت: «زندگي مشترک که چند سکه و کاسه وبشقاب جهيزيه نيست. اگرهمسرم باز هم بيايد و همه چيز را با خودش ببرد برايم مهم نيست... مهم اين است که من دوستش داشتهام که به خواستگارياش رفتهام و حالا هم دوستش دارم...»


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار