گفتگو با یک انسان استثنایی
کد خبر: ۴۹۹۸۹
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۰

وقتی «مسلم جهانبخش» می‌گوید:« خواستن توانستن است.» باید بی برو برگرد به این ضرب المثل قدیمی ایمان بیاورید. بعد بنشینید و در سکوت، جوانی را تماشا کنید که وقتی به دنیا آمد دو تا دست نداشت، زبانش به سقف دهانش چسبیده بود و پای راستش هم معلول بود؛ جوانی که حالا با مهارت زیاد نقاشی می‌کشد، رانندگی می‌کند، دوچرخه سوار می​شود، آشپزی می‌کند و یک زندگی عادیِ عادی دارد. مسلم جهانبخش جوان 23 ساله دهدشتی به سطحی از توانایی و مهارت در هنر نقاشی رسیده که حالا مورد توجه خیلی‌ها قرار گرفته است. گفتگوی او با جام جم آنلاین را بخوانید:

آقای جهانبخش اهل کجا هستید؟

من اهل شهرستان دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد هستم؛ از طایفه دشمن زیاری که یکی از طایفه های بزرگ این شهرستان است.

چند خواهر و برادرید؟

با خودم چهارتا بچه ایم. من بچه آخرم و دوتا خواهر دارم و یک برادر که فقط من با معلولیت به دنیا آمدم.

دلیل این اتفاق مشخص شد؟

اتفاقاً از همان زمان تولدم خانواده ام خیلی پیگیر بودند، برای این اتفاق هم دو تا عامل مطرح شد یکی اینکه شاید به دلیل اثرات بمب شیمیایی باشد چون پدرم جانباز شیمیایی هستند و عامل بعدی را هم به این ربط دادند که شاید مادرم در دوران بارداری در معرض اشعه ایکس قرار گرفته باشد. درهرحال گفتند که این نوع معلولیت نتیجه این دو عامل می تواند باشد.

چطور احساس متفاوت بودن نسبت به دیگران در شما به وجود آمد؟

خیلی ساده. وقتی به یک جمع وارد می شدم همه نگاه ها به سمت من برمی گشت. توجه همه به سوی من بود. فرقی هم نمی کرد این جمع چقدر جمعیت داشته باشد 20 نفر یا پنج نفر یا 50 نفر. همه من را متفاوت می دیدند اما همین اتفاق باعث شد که من تلاش کنم ثابت کنم که هیچ تفاوتی با آنها ندارم و این چیزی که آنها می بینند تنها یک تفاوت ظاهری است.

اما این کار راحتی نیست؟

البته که راحت نیست. من دو تا دست نداشتم پس باید چند برابر بیشتر از آنهایی که دوتا دست داشتند تلاش می کردم تا در مرحله اول به آنها برسم و در مرحله بعدی از آنها هم در بعضی کارها مهارت بیشتری نشان بدهم. اما همین اتفاق باعث شد که من یکجورهایی شکوفا بشوم، از نداشته هایم پل بسازم و جلو بروم.

هدفتان را روشن می بینید؟

بله... الان از وضعیتی که دارم راضی ام و البته همه تلاشم این است که به اهداف دیگری هم که در ذهن دارم برسم. مثلاً به جز هنر، یکی از اهداف من موفقیت تحصیلی بود که الان دانشجوی رشته مدیریت صنعتی دانشگاه خلیج فارس بوشهر هستم. در نقاشی هم به مرحله ای که در ذهن داشتم رسیدم اما این برای من پایان راه نیست و همه تلاشم این است که جلوتر بروم.

اصلاً چطور شد سراغ نقاشی رفتید؟

من نقاشی را از ده سالگی شروع کردم، آن هم به اصرار خانواده ام. آن موقع بیشتر دنبال بازی و شیطنت بودم اما خانواده ام من را در کلاس نقاشی رنگ روغن ثبت نام کردند. شاید جلسه اول خودم هم ذهنیتی از اینکه این کار در نهایت به نتیجه می رسد یا نه نداشتم اما از جلسه چهارم، خودم هم به این هنر علاقه مند شدم همین علاقه باعث شد که با جدیت بیشتری کار را دنبال کنم. هیچوقت یادم نمی‌رود روز اولی که وارد کلاس نقاشی شدم استادم از دیدن من تعجب کرد، باورش نمی‌شد که یک نفر بدون داشتن دست برای یادگیری نقاشی آمده باشد، اما با وجود این، من را تشویق کرد. در ماه های بعدی، بعد از اینکه دوره رنگ روغن را تمام کردم تا 17 سالگی در خانه ، خودم به تنهایی تمرین می‌کردم. بعد یک دوره کلاس پرتره با سیاه قلم رفتم و بعد دوباره خودم در خانه تمرین کردم تا اینکه رفتم دانشگاه و شروع کردم به تدریس نقاشی.

اینطور که شواهد نشان می‌دهد شما شدیداً مستقل هستید؟

بله من همه کارهایم را خودم انجام می‌دهم. دوچرخه سواری می‌کنم، رانندگی می کنم، آَشپزی بلدم و فکر می کنم همه اینها را مدیون برخورد سنجیده خانواده ام هستند که هیچوقت من را به خودشان وابسته نکردند.



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار