استاد مهربان، هنرمند سرسخت و فرهيخته بدقلق، بهترين توصيف براي سعيد نيکپور است که صريحتر از هر کسي درباره خودش حرف ميزند و به اوج و فرودهاي زندگي حرفهاياش نگاهي واقعگرايانه دارد.
به گزارش آریا، او بيشتر از 20 سال است که از ايران مهاجرت کرده و بعد از آن، فقط گاهي به کشورش ميآيد، نقشي در فيلم يا سريالي بازي ميکند و برميگردد. طي اين سالها او در سريالهايي چون پليس جوان، امام علي (ع)، در چشم باد، عمارت فرنگي، شهريار، معماي شاه و سرزمين کهن بازي کرده و در قالب ملکالشعراي بهار و محمدعلي فروغي هم ظاهر شده است، اما همچنان براي مردم ايران، سعيد نيکپور يادآور اميرکبير است و بس.
اين بازيگر و کارگردان پيشکسوت در سريال «ستارخان» که اين شبها از شبکه يک پخش ميشود، نقش سردار ملي را برعهده دارد. اين سريال بخشي از سريال بزرگتري به نام «ايراندخت» است که فيلمنامهاش با مشاوره نيکپور نوشته شده و به گفته محمدرضا ورزي، بخش داستاني سريال به وجه تاريخي آن ميچربد.
سريال ستارخان همان طرحي است که سالها پيش در ذهن داشتيد؟
نه. اگر چه آن فيلمنامه سالها پيش نوشته شده اما طرح اين سريال متعلق به محمدرضا ورزي است. من سالهاست که با ورزي کار ميکنم و دوستي طولاني ما باعث شد او در جريان زندگي و وضعيتم قرار بگيرد. او ميدانست من قصد داشتم سريالي درباره انقلاب مشروطه با محوريت ستارخان بسازم. بنابراين به محض آنکه توانست اجازه ساخت سريالي با همين مضمون را بگيرد با من تماس گرفت. از حدود هشت ماه پيش، شبها در فضاي مجازي با هم حرف ميزديم تا به اين نتيجه برسيم که زندگي ستارخان را با چه ساختاري بسازيم.
من قول همکاري به ورزي دادم و به عنوان مشاور فيلمنامه و حتي در اجرا يا انتخاب بازيگر، آهنگسازي يا هر کار ديگري که بتوانم، به او کمک ميکنم.
چرا طرح خودتان را نساختيد؟
فيلمنامه را نزديک به 33 سال پيش نوشته بودم. ضمن اينکه ساخت آن فيلمنامه زور و قوتي ميخواهد که نه در من هست و نه در تلويزيون. پروژه سنگيني است. خوشبختانه اگر قصه سريال ايراندخت را ببينيد، با يکي از زيباترين قصههاي ايراني روبهرو خواهيد شد. من به مردم مژده ميدهم اگر ايراندخت را تماشا کنند، پيخواهند برد که با وجود مشکلات متعدد و موانع مختلف، ميشود سريالهايي ساخت که بزند توي دهان همه آنهايي که از آن سوي آب و آن سوي کره زمين با تلويزيونها و رسانههايشان به ما حمله ميکنند.
چرا قصد داشتيد بعد از اميرکبير به سراغ ستارخان برويد؟
برنامه داشتم؛ آدمهايي را در تاريخ معاصر ايران انتخاب کردم که سرنوشت مردم ايران را طي 150 سال تغيير دادهاند. قائم مقام فراهاني و بعد ستارخان، ميرزاکوچک خان، دکتر مصدق و در نهايت ميرسيديم به انقلاب اسلامي ايران. سريال اميرکبير را ساختم، اما به مشروطه که رسيدم، ديگر نشد ادامه بدهم. فيلمنامهاي که با عنوان «ايران بيدار» در سه فصل به نامهاي استبداد صغير، نبرد تبريز و اولتيماتوم نوشته بودم به جمعي از آدمهاي معروف و متخصص از گروههاي مختلف فکري سپرده شد تا دربارهاش نظر بدهند، در حالي که از اين جمع حتي دو نفرشان با هم به توافق نميرسيدند! آنقدر با هم بحث کردند که رئيس وقت سازمان صدا و سيما قيد کار را زد! البته در اين مدت عدهاي هم بودند که ميگفتند با نيکپور نميشود کار کرد، زير بار نميرود، کوتاه نميآيد، مگر خودمان نميتوانيم سريال بسازيم و ... آرام آرام آدمهايي از اطراف و اکناف پيدا شدند و من به حاشيه رفتم.
به همين دليل بعد از اميرکبير فقط بازي کرديد و ديگر سراغ کارگرداني نرفتيد؟
براي من هميشه برنامهسازي اهميت بيشتري داشت و ارزشمندتر بود، اما شرايط به طريق ديگري پيش رفت. سال 1372 در حالي که فقط 9 ماه مانده بود بازنشسته بشوم، بدون اجازه از تلويزيون رفتم و هر چه تماس گرفتند، حاضر نشدم برگردم. وقتي وارد هلند شدم با استقبال گرمي مواجه شدم. رفتم اما ده سال بعد با پاي خودم برگشتم! (ميخندد) بچهها بزرگ شده بودند و من هم ديگر حوصلهام سر رفته بود. وقتي برگشتم، صاف رفتم تلويزيون و از حق نگذريم خيلي از من استقبال کردند.
اگر شرايط مناسب باشد و فتح بابي شود براي کارگرداني، چه سريالي خواهيد ساخت؟
ايدههايي دارم، ولي با شرايط امروز نميتوانم کار کنم. تهيهکنندهها و کارگردانهاي امروز را ميبينم و حس ميکنم نميتوانم مثل اين بچهها کار کنم، چون اخلاقم با آنها فرق دارد.
اين همه سرسختي از کجا ميآيد؟ چرا کمي انعطاف به خرج نميدهيد که ايدههايتان عملي شود؟
چون من کارم نمايش است. کسي که از روي کتاب تاريخ براي شخصيتهاي تاريخي ديالوگ مينويسد، معناي سريال تلويزيوني و اثر نمايشي را نميفهمد و دليلي نميبينم به حرفش گوش بدهم.
براي شما قصه اهميت بيشتري دارد يا وفاداري به تاريخ؟
قصه تاريخي مهمتر است. اگر قرار باشد فقط تاريخ را نمايش بدهيم، پس اين همه کتاب تاريخي براي چه نوشته ميشود؟ من شخصيتهاي تاريخي را به عنوان شخصيت نمايشي دوست دارم. به همين دليل ستارخان ما واقعي نيست، بلکه ستارخان نمايش و درام است. اميرکبير هم همين طور. کجا ميرزا تقيخان اينقدر شسته رفته بود؟ مهد عليا کي چنين شکوه و جبروتي داشت؟ عکس مهدعليا را ديدهايد؟ نه لباسهاي احمقانهاش و نه حتي چهره بدذاتش، شباهتي به خانم فخري خوروش نداشت. ولي خانم خوروش يک مهدعليا ديدني را به نمايش گذاشت، چون ما شخصيتهاي تاريخي را آرتيستيک نمايش ميدهيم. به من چه ارتباطي دارد اگر مثلا ستارخان زانويش را بالا ميآورد و ستون دستش ميکرد و قليان ميکشيد! امکان ندارد چنين تصويري از ستارخان نشان بدهم. ستارخاني که من نشان ميدهم چنان باوقار راه ميرود و حرکت ميکند که گويي با يک ژنرال تربيت شده روبهروييم!
اين اسمش تحريف تاريخ نيست؟
اصلا. چون تمام وقايع، واقعي هستند. رخدادهاي تاريخي عوض نميشود، فقط شخصيتها وجه نمايشي پيدا ميکند. شخصيتهاي يک اثر نمايشي بايد دلپسند و دلفريب باشند، مردم آنها را دوست داشته باشند ولي در چارچوب وقايع تاريخي عمل و عکسالعمل داشته باشند. نميدانم شما عکس عزتالدوله، خواهر ناصرالدين شاه را ديدهايد يا نه! اگر خانواده ناصرالدين شاه به دست و پاي من ميافتاد به عنوان سعيد نيکپور حاضر نبودم از او خواستگاري کنم! اما من اين نقش را به ژيلا سهرابي سپردم، چون داشتم براي مردم نمايش ميدادم و مردم قرار است قصه تاريخي ببينند و از ديدنش لذت ببرند!
ما کار هنرمندانه ميکنيم. چه کسي گفته ما تاريخشناس يا محقق هستيم يا مثلا قصدمان اين است که تاريخ را به مردم ياد بدهيم. به من هنرمند چه ارتباطي دارد؟ اين وظيفه من نيست که تاريخ را به مردم ياد بدهم! اين همه دانشمند و محقق هست که ميتوانند تاريخ را در نظام آموزشي يا هر جاي ديگري به مردم ياد بدهند.
پس چرا هميشه سراغ تاريخ رفتهايد و برنامه بلند مدت داشتيد!؟
چون تاريخ دلفريب است و هيچ نمايشي زيباتر از نمايش تاريخ نيست! من اگر به تاريخ 150 ساله ايران فکر کردم، به بخش نمايشي آن توجه داشتم. من آرتيست، کارم نمايش است و دوست دارم داستانها را در قالب تاريخ نمايش بدهم. من مطالعات تاريخي دارم و اتفاقا در دانشگاه شاگرد مرحوم آقاي باستاني پاريزي بودم اما وقتي درباره اميرکبير يا ستارخان سريال ميسازم از شم هنري و عشق به نمايش استفاده ميکنم.
معتقدم اين کار هنرمندان است که شخصيتهاي تاريخي را ابدي کنند. اتللو يک سياهپوست در ونيز بود و هملت شاهزاده دانمارکي ولي هر دو در دست شکسپير به آدمهاي ابدي بدل شدند. من اگر سراغ تاريخ ميروم به اين دليل است که ميخواهم مردم از آن لذت ببرند، با تماشاي آن اشک بريزند، شاد شوند، فکر کنند و ببينند چگونه بر اثر اشتباهات ما، آدمهاي بزرگ تاريخ از دست رفتهاند./آذر مهاجر
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰