کارشناسان و منتقدان، «شبی که ماه کامل شد» را یکی از آثار قابل قبول سیوهفتمین جشنوارۀ فیلم فجر میدانند.
به گزارش افکارنیوز، به رغم نیکوییهای بسیار، این فیلم فرصتِ نابی بود که در آن همراهی و همنوایی دو گونۀ افراطگرایی مذهبی در میان مسلمانان نشان داده شود. «نرگس آبیار»،کارگردان قابلتحسینِ این فیلم برای آگاهی از رویداد، به دادههای آشکار و در دسترس همگان در وبسایتها هم رجوع کرده و به احتمال فراوان این جمله را از سرکردۀ «جُندالشّیطان» خوانده است: «در شب قبل از عملیات، وقتی بعضی افراد کمانگیزه بودند، فیلم مجالس توهین به مقدّسات اهل سنّت از قم و اصفهان و... را پخش میکردم. نیروها بعد از دیدن و شنیدن این جشنها و توهین و تحقیر در آن، برای انجام عملیات مشتاق میشدند».
گنه کرد در بلخ آهنگری ...
عبدالمالک با این رفتار مغالطهآمیز به دنبال دامنزدن به اختلافات مذهبی بود و پاسخ نداد که چگونه و با چه توجیهی برای خطای معدودی نادان، افراد بیگناه را ذبح میکند. آشکار است که او در آلتِ دست سرویسهای امنیتی بعضی کشورهای منطقه و غرب بود، و با دامنزدن به اختلافات مذهبی و ایجاد ناامنی منافع آنان را تأمین میکرد. همچنین، مطمئناً هیچ چیز، توجیهگر خشونت نیست و خشونت، خشونت میزاید. اما چرا باید عالمانِ متهتّک و خودبین و جاهلان متنسّک و دینناشناس، برای تروریستی بیمار، بهانه فراهم کنند تا او به رفتارهای خشونتبار خود رنگ لعاب قومی-مذهبی دهد؟
اگر کارگردان، نگاه فراگیرتری به مسألۀ فرقه/افراطگرایی داشت، احتمالاً این مغالطه و بهانهجویی عبدالمالک به چشمش میآمد و از آن بهسادگی عبور نمیکرد و با توجّه به زمان بلند این اثر، هم پاسخ این سفسطۀ عبدالمالک را میداد و هم فتنهگریِ جاهلانِ قشری (در قالب مراسمی چون عید/فَرحَهالزّهراء، روز رُفعالقلم و نهم ربیعالاوّل) را به تصویر میکشید. در این صورت آبیار نشان میداد که چگونه تروریستهای به ظاهر قومی-مذهبی، و قمهبهدستانِ لافزنِ کمخرد و قشری «دو لبۀ یک قیچی» هستند و با هم آتشافروزی میکنند.
این کاری بود که «غمنازِ» دانا اما نامقتدر (فرشته صدر عرفایی) یا «دایی نورالدّینِ» مهربان و مأنوس با قرآن (امین میری) میتوانستند انجام دهند و همسوئی و یگانگی خشونتورزی خونین عبدالمالک از یک سو و خشونت کلامی عالمانِ خودمدار و جاهلانِ خشک مغز (شامل توهین و تحقیر و فحّاشی و...) از سوی دیگر، را نشان دهد.
احتمالاً فروکاستن یک بحران منطقهای پیچیده به یک رابطۀ عاشقانه، مانع از اثرگذاری، پندآموزی و جلوگیری از تکرار آن میشود. به بیان دیگر، این فیلم پُرهزینه، ملّی و حمایتشده باید از عشقِ میان فائزه و عبدالحمید فراتر میرفت و از ارتفاع بیشتری «به ماجرای رادیکالیسم دینی که در آن منطقه شکلگرفته» مینگریست. آبیار میتوانست با گنجاندن همین نکتۀ کاربردی و اساسی، این فیلم سینمایی را از ساعتها سخنرانی و موعظه در باب «وحدت» و حرمت مراسم لعن و نفرین، اثرگذارتر نماید.
آدمیانِ درمانده و بیمار مایلاند از خشونتورزی هم «هویت» بسازند، چه خشونت عملی مانند سربریدن و سلاخی همنوع و چه خشونت کلامی/قولی مانند نفرتپراکنی و تحقیر سایر افراد. روشنفکر و نخبۀ فرهنگی هم نباید صرفاً مردم را نوازش کند، گاهی لازم است آنان را مورد عتاب قرار دهد و خطایشان را گوشزد کند.
نکتۀ پایانی اینکه، عبدالمالک در اظهاراتش از ارتباط با ناتو و نیروهای آمریکایی در افغانستان هم گفته بود، که شاید اشارت «جلسه در مراکش» کافی نبود. و همۀ اینها به این معناست که، کاهش آثار فاخر و مفید در سینمای ایران، سبب افزونی توقعها از کارگردانان متبحّری مانند «نرگس آبیار» شده است.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰