پ
بازیگر نقش امام رضا(ع) در سریال مهدی فخیم زاده بازخوانی کرد
کد خبر: ۹۵۹۸۶
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۱

نصف جهان: اکبر زنجانپور، بازیگر سینما و تلویزیون با فرخ نعمتی تماس می‌گیرد و او را به استودیوی گلستان که دکور اولیه مجموعه «ولایت عشق» در آنجا قرار داشت، دعوت می‌کند. او به خیابان هدایت می‌رود و با خودش یک جعبه شکلات می‌برد. اما به یک باره متوجه می‌شود قرار است امام رضا(ع) شود. در توضیحات و صحبت‌های رد و بدل شده با مهدی فخیم‌زاده، کارگردان و تهیه‌کننده سریال متوجه می‌شود که معلوم نیست بدن او هم در کادر دوربین قرار می‌گیرد یا نه! اما با این تفاسیر بدون هیچ تردیدی می‌پذیرد در مجموعه «ولایت عشق» نقش امام رضا(ع) را بازی کند. فرخ نعمتی در گفتگو با «تسنیم» درباره ایفای نقش امام رضا(ع) در سریال «ولایت عشق» به نکاتی اشاره کرده که بخش هایی از آن را می خوانید:

ملاحظات خاصی در این کار بود مخصوصاً درباره عکس گرفتن که مواظب بودیم عکسی از ما نباشد و این کار سختی بود. البته نظر خود مهدی فخیم‌زاده و گروه تولید هم بود.

در زمان ساخت مجموعه «ولایت عشق» واقعاً‌ اتفاقاتی افتاد که می‌توان بزرگش کرد که مثلاً تعبیر به معجزه هم داشت. تقریباً 20 سال اخیر در ناحیه پرندک شب‌ها در بیابان‌ها نمی‌توان در سوز سرما ایستاد اما باور کنید آن سال که ما در این منطقه فیلمبرداری می‌کردیم برف نیامد. اگر با اعتقاد بگوییم دستی پشت ما بود.

یادم می‌آید یکی از صحنه‌هایی که در «ولایت عشق» داشتیم به همان لحظه‌ای برمی‌گردد که امام رضا(ع) در راه نیشابور بودند. پلانی بود که امام(ع) به سرعت کاروان را به سمت دیدار با مردم ترک می‌کند. یک تپه‌ای بود که فخیم‌زاده به عنوان کارگردان می‌خواست در هنگام غروب آفتاب این صحنه گرفته شود که امام(ره) به استقبال مردم نیشابور برود. ماجرای آن پلان هنوز هم برایم خاطره انگیز است. چرا که آن روز باید با اسب به طرف این جمعیت می‌رفتم؛ موقعیت حساسی بود و این نور نباید می‌رفت. از طرفی در چنین کاری که 200 نفر سرازیر می‌شوند باید در یک برداشت، فیلمبرداری انجام می‌شد. با اسب به سمت تپه رفتم، اسب که جمعیت را دید ناگهان مرا به جای دیگری برد اما برای فخیم‌زاده این اتفاق قابل قبول نبود. من هم به او گفتم: «تقصیر من نبوده و اسب از جمعیت ترسیده و این کار را انجام داده است.» به یک باره وسط بیابان به من گفت لباست را تن مأمور سوارکارها بکن! برای بازیگری مثل من که به ظرافت‌های هنری اهمیت می‌دهم سخت بود لباسم را تن شخص دیگری کنم و این پلان را از دست بدهم. اما لباس را به نمازی مأمور سوارکارها واگذار کردم و پتو روی دوشم انداختم. از عنایاتی که حضرت به من داشتند در این پلان به منصه ظهور رسید؛ جایی که نمازی مأمور سوارکارها به سمت تپه رفت اما اسب هنوز با جمعیت مواجه نشده بود راهش را کج کرد و نمازی هم موفق نشد. اینجا به فخیم‌زاده گفتم دیدید این اتفاق دوباره تکرار شد. او به من گفت لباس را دوباره بپوش و این بار در آستانه نزدیک شدن به جمعیت، اسب را نگهدار و بقیه راه را پیاده برو. سعی کردم اسب را نگه دارم و پیاده به سمت تپه رفتم. در راه با خودم فکر می‌کردم کاری انجام بدهم از جایی که جمعیت نزدیک‌تر شد دستانم را باز کردم. از پشت دیدم اسب همراه من می‌آید. بعد از اینکه پلان به پایان رسید دیدم تمام گروه دارند گریه می‌کنند. برخی اوقات چنین اتفاقاتی می‌افتد که فکر نمی‌کنم جز عنایت و معجزه چیز دیگری باشد.

همه صحنه‌ها سخت بود مخصوصاً بخش‌هایی که با اسب سروکار داشتیم و باید تاخت می‌کردیم. ما یک فصل مهمی در این فیلم داشتیم؛ همانجایی که مأمون به امام(ع) می‌گوید نماز عید فطر را بخوانند. امام(ع) پابرهنه به بیابان می‌روند؛ یادم می‌آید زمستان بود و کاشی‌ها آنقدر سرد بودند که پاهایمان بی‌حس می‌شدند. یا وقتی جلوی دروازه شهر امام(ع) می‌رود که در تابستان گرفتند سنگ‌های مسیر آنقدر داغ بودند که پاهایمان تاول می‌زدند. این صحنه در تداوم آن پلان سرد بود، چرا که باید یک تداوم حسی به وجود می‌آمد. این اتفاق شاید برای مردم ما خیلی ملموس نباشد. اینکه آنجا پا می‌سوزد و آنجا از زور یخ کردن بی‌حس می‌شود و این دو صحنه و اتفاق در توالی هم قرار می‌گیرند.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰