پ
کد خبر: ۹۷۵۵۵
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۸

نصف جهان: سینماست و مرگ‌های دردناک، تراژیک و خاطره‌انگیزش. مرگ شخصیت‌هایی که در طول زمان یک فیلم با آنها زندگی و به حضورشان خو کرده‌ایم، می‌تواند تا سال‌ها یا حتی برای همیشه در یادمان بماند. احتمالاً اگر در بچگی «شیرشاه» را دیده باشید، صحنه تلخ مرگ «موفاسا»، پدر «سیمبا» را هرگز از یاد نبرده‌اید. یا مثلاً مرگ «اوفیلیا» در «هملت» ساخته «کوزینتسف» یا «جک» در «تایتانیک».

سینمای ایران هم، چنین قهرمانانی را در تاریخ خود کم نداشته است که با مرگشان جاودانه شده‌اند. هرچند کارکرد مرگ قهرمان و چگونگی‌اش در فیلم‌های کلاسیک ایرانی با آثار متأخرتر تفاوت‌های شایان توجهی دارد، اما همه‌شان از یک آبشخور، سیراب می‌شوند. بد نیست با 9 مرگ تراژیک سینمای بعد از انقلاب آشنا شوید:

«آژانس شیشه ای»-ابراهیم حاتمی کیا

«آژانس شیشه‌ای» نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های ژانر دفاع مقدس است که یکی از تراژیک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران هم هست. «حاج کاظم» با بازی پرویز پرستویی نماینده مبارزانی است که انگار سهم خودشان را از جبهه‌ها نگرفتند و پیرو شرایط اجتماعی آرمان‌های خود را طلب می کنند. مرگ «عباس» هرچند به واسطه شخصیت آرام و دوست داشتنی خود عباس بسیار تلخ است اما به شکلی استعاری مرگ همه آن آرمان‌ها و آنچه حاج کاظم بوده است را نمایندگی می‌کند. و از این باب تبدیل به مرثیه‌ای بر از دست رفتن‌ها می شود. تماشاگر دقیق و باهوش با در نظر گرفتن اینکه حاج کاظم در تلاشش برای حفظ آرمان یا عباسش، او را لحظه به لحظه به مرگ و نیستی نزدیک‌تر مي‌کند، بیش از این هم از این تراژدی متأثر مي‌شود.

«شوکران»- بهروز افخمی

«شوکران» یک کاراکتر ویژه و در تاریخ سینمای ایران ماندگار دارد و آن «سیما ریاحی» با بازی هدیه تهرانی است. زن حیرت‌انگیزی که در نیمه اول فیلم شبیه به زنان افسونگر سینمای نوآر است اما در نیمه دوم با یک تغییر مسیر در درام و نزدیک‌تر شدن هرچه بیشتر فیلم به یک ملودرام ایرانی تبدیل به یک قربانی بزرگ و مظلوم می‌شود؛ زنی تنها که به دنبال حداقل حقوق زیستی و زنانه خود، آواره می‌شود. هرچند که در فیلمنامه «شوکران» پایان فیلم به شکل دیگری است و قربانیان این ماجرای پیچیده عشقی، بچه‌های مرد هستند که قرار بود در آتش بسوزند، اما افخمی با هوشمندی خود انتهای فیلم را تغییر می‌دهد تا سیما از آتش زدن خانه مرد منصرف شود. سیما باید در مسیر برگشت در مرز باریک و لغزان میان جنون و خودآگاهی در یک سانحه تقریباً تعمدی جان خود را از دست بدهد تا تبدیل به یک قربانی تمام عیار شود و البته یکی از جسور‌ترین و بی‌پناه‌ترین زنانی که سینمای ایران به خود دیده است.

«عصبانی نیستم»- رضا درمیشیان

باز هم یک مرگ دردناک سانسور شده در سینمای ایران که البته به واسطه پخش شدن نسخه بازبینی وزارت ارشاد در فضای مجازی دیده شد. هرچند که قابل حدس است که چرا وزارت ارشاد تأکید جدی در حذف این سکانس و این پایان‌بندی داشته است. اعدام «نوید» در پایان فیلم آن‌ هم در ملأ عام و در مقابل دوربین موبایل‌ها پایان بسیار تند و تیزی است که در واقع نظم موجود و خنثی فضای کلی سینمای ایران را به هم می‌زند و به همین واسطه هم سانسور شده است.

آنچه این مرگ را بسیار تراژیک می‌کند بدون شک بازی نوید محمدزاده است. او در «عصبانی نیستم»‌ بهترین بازی کارنامه کاری خودش را ارائه داده است و در این سکانس می‌درخشد. قدم‌های سنگینی که برمی‌دارد، پاهایی که دیگر برای رفتن به بالای سکوی اعدام همراهی اش نمی‌کنند و پشت سرش کشیده می‌شوند و در اوج صحنه، سرگذاشتن روی سینه مسئول اعدام و گریستن به حال بخت پریشان و زندگی نیمه و ناتمامش...

«میم مثل مادر»- رسول ملاقلی پور

«میم مثل مادر» یکی از تراژیک‌ترین فیلم‌های زمان ساخت خودش بود. مادری تنها که شیمیایی است و همسرش که عاشق اوست به خاطر نگهداشتن فرزند معلولش، او را طرد می‌کند و این مادر باید شب و روز کار کند و سختی بکشد تا پسرش بزرگ شود. مطابق همیشه ملودرام‌های اینچنینی سروکله پدر هم از جایی به بعد در داستان پیدا می‌شود تا نظم موجود را به هم بزند و مخفیکاری‌های مادر برای پسر روشن شود و به سیم آخر بزند. تا اینجای کار همه چیز معمولی است و با ملودرام ایرانی متوسطی مواجه هستیم. اما صحنه مرگ مادر با بازی بسیار خوب گلشیفته فراهانی، به تنهایی سطح فیلم را چند پله بالاتر می‌برد و آن همه سختی و تلخی موجود در فیلم را به فرجامی سوزناک می‌رساند. جایی که مادر روی تخت بیمارستان آخرین نفس‌هایش را می‌کشد و پسر همزمان باید آهنگی را که مدت ها تمرین کرده‌اند در کنسرتی اجرا کند. همه فکر و ذکر مادر پیش نت می است که پسرش در نواختن آن می‌لنگد اما آخرین مانده‌های انرژی‌اش از روی تخت بیمارستان، نت می‌شود در سر و دل پسر و او از عهده اجرای قطعه برمی‌آید اما حیف که مادر دیگر نیست تا ببیند که او بالاخره نت را درست نواخته است.

«درباره الی»-اصغر فرهادی

مرگ مجهول و ناگهانی «الی»... که تا پیش از مرگش دل همه همسفرانش را برده و همه دوستش دارند اما بعد از مرگش کوتاه‌ترین دیوار می‌شود تا همه، همه‌چیز را سر او خراب کنند و همه تقصیرها به گردنش بیافتد. تلخی مرگ الی در این است که همه به جز «سپیده» بیش از آنکه به نبودن الی و مردنش فکر کنند، گیر مشکلات خودشان هستند. هیچکس جز سپیده حتی پنج دقیقه هم برای او ناراحتی و عزاداری نمی‌کند و همه خیلی زود حضورش را فراموش می‌کنند تا بتوانند از این ماجرا قِسر در بروند. کسی حتی به این فکر نمی‌کند که الی به دریا زده تا کودکی را از غرق شدن نجات دهد، حتی مادرش به جای اینکه کمی به این مسئله فکر کند سعی می‌کند ربط الی به نجات پسرش را انکار کند. الی در میان آن جمع باحال و باصفا، خیلی تنها می‌میرد و این دردناک‌ترین چیزی است که در رابطه با او وجود دارد. لحظه مرگ الی عالی به تصویر کشیده شده است. دختر دوست‌داشتنی بادبادک را هوا کرده است و در اوج رهایی با باد و بادبادکش می‌دود و ناگهان... قاب پنجره خالی از بادبادک و الی است.

«خانه پدری»- کیانوش عیاری

حتی اگر فیلم را هم ندیده باشید، آنقدر در این سال‌ها از صحنه دخترکشی «خانه پدری» حرف زده شده است که با آن ناآشنا نخواهید بود. صحنه‌ای که افتتاحیه فیلم است و نه تنها یکی از موحش‌ترین مرگ‌های تاریخ سینمای ایران است که یکی از وحشتناک‌ترین و دردناک‌ترین افتتاحیه ها در میان همه فیلم‌های ایرانی هم هست. اصلاً دلیل توقیف فیلم هم در همه این سال‌ها همین است. پدر و پسر دور خانه و انباری را به دنبال دخترک مظلوم می‌دوند. دختر خوب می‌داند که آنها قصد دارند چه کنند پس همه تلاشش را برای زنده ماندن می‌کند اما نافرجام. پدر و برادر او را می‌کشند و دفن می‌کنند اما دهشتناک‌ترین جای سکانس وقتی است که عمو و پسرعموی دختر که سنش به مدرسه هم نمی‌رسد، آمده‌اند تا از کشته شدن او مطمئن شوند و عمو از پسرش می‌خواهد تیزی شمشیری را در دل خاک فرو کند تا مطمئن شود که او را کشته‌اند شمشیر داخل خاک کف زیر زمین می‌شود و خونین بیرون می‌آید.

«مالاریا»-پرویز شهبازی

تلخ‌ترین مرگ دهه 90 سینمای ایران. « مالاریا» درست همان ویژگی را در ادامه دهه 90 و مواجهه بعدتر جوانان دهه هفتادی با فیلم پیدا می‌کند که روزگاری «نفس عمیق»‌ بانی‌اش بود. دختر و پسری تنها و سرگردان در میان آب که از آخرین لحظات زندگی خود فیلم می‌گیرند و به آب می‌زنند و قایق و تماشاگران را تنها در بهت رها می‌کنند. تراژدی این مرگ ثمره تمام مسیری است که آنها در فیلم طی می‌کنند. باید فیلم را ببینید و به پایانش برسید تا سنگینی حزن این دو قهرمان کوچک را روی قلبتان حس کنید. در جشنواره وقتی که فیلم تمام شد کسی نه دست زد نه توان بلند شدن از روی صندلی اش را داشت. همه سالن در بهت فرورفته بود و نومیدانه به پرده سینما خیره نگاه می‌کرد. حتی یارای اشک ریختن هم نبود...

«بادیگارد»- ابراهیم حاتمی کیا

ابراهیم حاتمی کیا سال‌ها بعد از «آژانس شیشه‌اي» دوباره حاج کاظمش را احیا می‌کند. این‌بار در لوای «حاج حیدر ذبیحی» باز هم درگیر با آرما‌ن‌هایش و افولشان. مرگ حاج حیدر در کنار عباس، به یادماندنی‌ترین مرگ‌هایی‌اند که حاتمی‌کیا ساخته است. جدا از رستگاری مضمونی در سکانس آخر، تصویر بصری مرگ حاج حیدر و درهم تنیدگی اش با معانی فرامتنی فیلم است که آن را چنین دلنشین می‌کند. تصویر لانگ شات انتهایی را به یاد بیاورید که همسر حاج حیدر چادر سیاهش را روی خودشان دو تا می‌کشد تا از همه جهان جدا شوند و در همانجاست که روح حاج حیدر از جسمش جدا می‌شود و در تونل به پرواز درمی‌آید تا راه جهان دیگر را در پیش بگیرد. حالا دیگر حاج حیدر ذبیحی می‌تواند راحت و آرام بخوابد.

«نفس عمیق»- پرویز شهبازی

مرگ‌های تراژیک و غم‌آلود را می‌توان یکی از مؤلفه‌های ثابت در جهان فیلم‌های شهبازی دانست. در میان همه فیلم‌های شهبازی، «نفس عمیق»را می‌توان یک سروگردن بالاتر از بقیه دانست و قهرمانانش هم همدلی عجیبی را در زمان اکران فیلم با جوانان دهه شصتی برانگیختند. به واسطه همین نزدیکی عاطفی، «نفس عمیق» تبدیل به یکی از فیلم‌های جدا از جریان رسمی سینمای بعد از انقلاب شد و اگر شما هم از طرفداران فیلم باشید، مطمئناً آن بارانی قرمز سرگردان و رقصان در آب پشت سد کرج را خوب به خاطر دارید. صحنه‌ مرگ «کامران» و «آیدا» (قهرمانان داستان) در ابتدای فیلم یک‌بار نمایش داده می‌شود. هرچند تماشاگر چیز زیادی از چنین افتتاحیه‌ای دستگیرش نمی‌شود اما مسیر روایت لحظه به لحظه او را به فهم چیستی آن صحنه، بیشتر سوق می‌دهد تا به انتهای فیلم می‌رسیم، جایی که ماشین کامران از کنار سد عبور می‌کند و در صحنه بعدش پیکرهای سرگردان در آب روانند. با لباس‌هایی که تا پیش از این تن آیدا و کامران دیده‌ایم. تماشاگر با قهرمانان فیلم آنقدر خو گرفته است که مرگ آنان برایش تلخ و جانکاه باشد، اما چیزی که این تلخی را چون زهری سهمناک، صدچندان می‌کند آن امیدواری شوم است در آخرین پلان «نفس عمیق»؛ جایی که پراید هاچبک سفید کامران انگار همه ناامیدی‌ها و مرگ‌اندیشی‌ها را پشت سر گذاشته و از کنار سد گذشته و دارد در جاده به مسیر بی‌پایانش ادامه می‌دهد. این امید شوم اوج تراژدی است.



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰