پ
به بهانه شبی که ماه کامل شد
کد خبر: ۱۲۵۵۸۳
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۸

تذکر مهم: استنلی کوبریک، کارگردان پرآوازه امریکایی وقتی می گوید: «کمتر منتقدی است که فیلمی را بیش از یک بار ببیند و برای آن بنویسد»، در واقع به تامل بر فیلم برای نوشتن از آن تاکید می کند. این الزام برای برخی موضوعات، حساس تر و واجب تر به نظر می رسد، مثلا وقتی فیلم راجع به یک اتفاق واقعی است که از زاویه نگاه یک سینماگر روایت شده است تامل و مطالعه بیشتر می طلبد؛ اتفاقی که در برگزاری جشنواره ها، حداقل در جشنواره فیلم فجر رخ نمی دهد و همه ما نگاه شتاب زده مان بر فیلم را به کلام تبدیل می کنیم، نگاهی که ممکن است در زمان اکران قوام یابد یا کاملا متفاوت شود. این را گفتم برای اینکه بدانیم راجع به فیلم حساسی مثل «شبی که ماه کامل شد» خصوصا با داستان بسیار حساسی که مطرح می کند، می توان خیلی چیزها نوشت، اما ممکن است در یادداشتهای شتاب زده جشنواره ای مغفول بماند.

«شبی که ماه کامل شد» جدیدترین اثر نرگس آبیار، روایتی از مساله مهم و حساس تکفیری ها به سرکردگی عبدالمالک ریگی است. آبیار برای طرح این رخداد واقعی، عاشق شدن و زندگی مشترک عبدالحمید (برادر عبدالمالک) و زنش، فائزه را انتخاب کرده است. عبدالحمید، فروشنده لوازم آرایشی با نیم نگاهی به فائزه دل می بازد و عاشق می شود و شعر می گوید. اما آهسته آهسته جذب نگاه تکفیری برادر می شود و به او می پیوندند و تا آنجا پیش می رود که حتی فائزه را نیز به قتل می‌رساند.

آبیار در ادامه تجربه های فیلمسازی خود از منظر یک زن سینماگر، همچنان روایت داستان را از منظر زنان فیلم یعنی فائزه و غمناز خانم (مادرشوهرش) پیش می برد، اما این نگاه اصلا مانع نمی شود که یک فیلم کاملا مردانه بسازد، خصوصا در صحنه های تعقیب و گریز نیروهای امنیتی ایرانی با تکفیری ها در صحرا یا صحنه های به شدت خشن کشتار و قتل عام انسانهای بی گناه همچون شهاب (برادر فائزه) توسط تکفیری ها یا حتی بازار گوشت فروشان در پاکستان یا غذا دادن حمید به تمساح ها یا … همه این صحنه ها این تصور را به وجود می آورد که واقعا پشت این دوربین یک زن بوده است؟ هر چند «شبی که ماه کامل شد» برای مخاطبی همچون من که بدون هیچ گونه ذهنیتی راجع به موضوع فیلم به تماشا می نشیند، شروع فیلم اندکی کند است و خصوصا حرکتهای دوربین که نشانگر روحیه متلاطم شخصیت‌هاست، کمی آزاردهنده به نظر می رسد، اما در ادامه هم به واسطه قدرت کارگردانی و هم به واسطه موضوع حساسی که مطرح می کند، مخاطب را محکم بر صندلی خود می نشاند.

نکته مهمی که فیلم به آن آلوده نمی شود، نگاه شعارزده امنیتی است. آبیار داستان خود را با کشته شدن فائزه به سرانجام می رساند و سرنوشت عبدالحمید و عبدالمالک را در حد چند خط بر پرده می نویسد و با یک پلان از بازگشت غمناز خانم، فیلم خود را تمام می کند. هر چند ممکن است برای مخاطب این انتظار پبش آید که فیلمی درباره عبدالمالک ریگی باید با دستگیری وی توسط نیروهای امنیتی ایران تمام شود تا این بخش از تاریخ نیروهای امنیتی ایران به تصویر کشیده شود، اما آبیار هوشمندانه از ورود به این بخش پرهیز می کند و حضور مقتدرانه نیروهای امنیتی ایران را در تعقیب شخصیتها از جمله عبدالمالک و فائزه و نجات او از بیمارستان محدود می کند.

نکته بسیار برجسته فیلم، بازی هاست. هوتن شکیبا (عبدالحمید)، الناز شاکردوست (فائزه) و فرشته صدرعرفایی (غمناز خانم) بازی های تاثیرگذاری ارایه می دهند که متناسب با سیر تحولی آنهاست. فقط چشمهای هوتن شکیبا به تنهایی می تواند نگاه های عاشقانه به همسرش تا غیظ و قصد به کشتن او را منتقل می کند. نقش پر چالش فائزه از یک دختر عزیزکرده تهرانی با اصالت قمی تا ایفای نقش زنی که می خواهد به شیوه زنانه خود به مبارزه با مردانی سر تا پا مسلح و قسی القلب وارد شود به بازاری پر از زشتی و شقاوت کشیده می شود، برای الناز شاکردوست چندین گام به جلو در بازیگری به حساب می آید. گویش و لهجه ها نیز قدرت بازی ها و البته کارگردانی آبیار را نشان می دهد.

تکمله: اینکه روایت فیلم با روایت واقعی تکفیری ها و آنچه که از آنها در تاریخ می ماند منطبق است یا نه و اینکه چقدر می تواند برای آیندگان به عنوان یک منبع قابل اعتماد و قابل اتکا برای شناخت این گروهک باشد، نکته مهمی است که باید با تامل و مطالعه بیشتر خصوصا در زمینه فعالیت تکفیری ها به آن پرداخت.



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰