زن جوان که مهمان همسایه قدیمیشان شدهبود، پس از سرقت صد میلیون تومان، از خانه میزبان فرار کرد.
هفته گذشته مرد جوانی به اداره پلیس رفت و از سه مرد و یک زن به اتهام سرقت لوازم خانهشان و ضرب و جرح شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: «من همراه مادر سالخوردهام زندگی میکنم. خانه ما در یکی از محلههای شمالی تهران است. حدود یک ماه قبل مادرم را برای معاینه به مطب پزشکی بردم. هنگام برگشت به خانه یکی از همسایههای قدیمیمان را که زن جوانی به نام «ماهرخ» بود، در خیابان دیدیم. مادرم از من خواست او را سوار خودرویم کنم و من هم او را سوار کردم تا به مقصدش برسانم. ماهرخ داخل خودرو از گرفتاریهایش با مادرم حرف زد و گفت که پس از اینکه ما از محله آنها تغییر مکان دادیم، زندگی او با مشکلاتی روبهرو شد و از خانوادهاش طرد شد، به طوریکه الان جایی برای زندگی ندارد. ماهرخ از مادرم خواست چند روزی به او پناه بدهد تا جایی را برای زندگیاش پیدا کند و مادرم هم قبول کرد. او شش شبانهروز خانه ما زندگی کرد تا اینکه روز ششم، صبح مادرم برای خرید به بازار میرود و ساعتی بعد وقتی به خانه بر میگردد، متوجه میشود خبری از ماهرخ نیست و تمام وسایل گرانقیمت زندگیمان سرقت شده است. من در محل کارم بودم که مادرم موضوع را به من خبر داد و من خیلی زود خودم را به خانهمان رساندم و فهمیدم ماهرخ در نبود مادرم وسایل با ارزش خانهمان را که حدود صد میلیون تومان ارزش داشت، سرقت کرده و گریخته است.»
وی ادامه داد: «پس از این حادثه، ما از ماهرخ شکایت کردیم تا اینکه حدود سه هفته بعد از سرقت، داخل خیابان ماهرخ را دیدم که سوار خودروی پژویی بود و علاوه بر او سه مرد جوان هم داخل خودرو بودند. پژو را تعقیب کردم تا مخفیگاه ماهرخ را پیدا کنم و به پلیس اطلاع بدهم، اما غافل از این بودم که سه مرد داخل خودرو همدستها و دوستان ماهرخ هستند و متوجه شدهاند من در تعقیبشان هستم. در حالی که در تعقیب خودرو بودم، راننده در خیابان خلوتی راه مرا سد کرد. سه مرد جوان از خودرو پیاده شدند و به شدت مرا کتک زدند. هر چقدر به آنها گفتم که ماهرخ همه زندگی ما را سرقت کرده است، به همین دلیل من در تعقیب او بودم، فایدهای نداشت. آنها گفتند اگر بعد از این مزاحم ماهرخ شوم مرا دوباره کتک میزنند. پس از این، من دوباره از ماهرخ و سه مرد ناشناس شکایت کردم تا اینکه چند روز قبل یکی از آنها با من تماس گرفت و گفت چنانچه رضایت بدهم، اموالم را به من برمیگردانند. ما با هم در یکی از خیابانهای شرقی تهران قرار گذاشتیم تا درباره گرفتن اموالم با آنها حرف بزنم. وقتی سر قرار رفتم، سه مرد جوان مقابل چشمان ماهرخ دوباره مرا به شدت کتک زدند. یکی از آنها این بار با چاقو ضربهای به سرم زد که از هوش رفتم و ساعتی بعد در بیمارستان به هوش آمدم. آنها به قصد کشتن مرا زدند، اما من زنده ماندم و الان از ماهرخ و همدستانش شکایت دارم.»
با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی دادسرای ویژه سرقت برای رسیدگی و شناسایی متهمان در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. تحقیقات درباره این حادثه ادامه دارد.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰