به ما خبر دادن مدیر نهاد دولتی بووووق، بر خلاف قانون هیچ فرد معلولی رو استخدام نکرده... میریم تا مصاحبهای رو با این مدیر داشته باشیم...
فرشته موسوی در قالب مطلب طنزی به موضوع قانون "الزام دولت به اختصاص 3 درصد از استخدامهای دولتی به جامعه معلولان" پرداخته است که در ادامه این مطلب طنز تقدیم میشود:
«خب بینندگان عزیز! به ما خبر دادن مدیر نهاد دولتی بووووق، بر خلاف قانون هیچ فرد معلولی رو استخدام نکرده... میریم تا مصاحبهای رو با این مدیر داشته باشیم...
ـ سلام آقای مدیر؛ عجیبه چرا منشیتون نیومد بگه "آقای رئیس من بهشون گفتم شما جلسه دارید ولی گوش نکردن!"
مدیر: خب ایشون به علت معلولیتی که دارن هفتهای سه روز نمیتونن بیان سرکار!
ـ معلولیت؟
مدیر: بله چون خواهرم وقتی ایشون نوزاد بود، محکم قنداقش میکرد، خب بچه عصبی شده بود و بعدش ناخنهاش رو میجوید مدام، الانم برای اینکه ناخنهاش رو نجوه، هفتهای سه بار میره مانیکور تا بخاطر پولی که داده آرایشگاه، دلش نیادناخنش خراب بشه و نکنه دهنش!
ـ متوجه نشدم! ربطش به خواهر شما چیه؟
مدیر: خب خواهر من، مادرشه! بخاطر همین معلولیتی که داره انتخابش کردم؛ وگرنه من کلی خواهرزاده دارم! ما حدود 70 درصد کارکنانمون معلول هستن!
ـ چه جالب! میشه یه نگاهی به شرکت بندازیم؟
مدیر: آقا کامبیز بیا دوربین آقا رو براشون نگهدار تا ما برگردیم؛ خب بریم!
ـ بدون دوربین که نمیشه!
مدیر: صدامو جاش ضبط کن، صدام از قیافهم بهتره؛ خب اینجا بخش انفورماتیک شرکته؛ همونطور که میبینید هر سه کارمند این بخش معلول هستن! البته سومی مرخصیه!
ـ والا چی بگم؟ بیشتر توضیح میدید؟
مدیر: آقای صارمی؛ مسئول این بخش هستن؛ ایشون چون از بچگی زیاد "پیاس" بازی میکردن، چشمشون ضعیف شد و بدون عینک نمیتونن تو "کال آف دیوتی" هدفگیری کنن!
ـ پس عینکشون کو؟
مدیر: آها! لنز گذاشتن...منم دیدم ایشون هم به کامپیوتر وارده، هم معلوله...گفتم استخدامش کنم! ایشونم آقای صارمی مسئول مرسولات این بخش هستن؛ ایشونم همون مشکل آقای صارمی رو دارن، چون از بچگی باهم بازی میکردن و حرف مامانشونو گوش نمیکردن!
ـ چه جالب آقای صارمی؛ چقدر تشابه فامیلی!
مدیر: خب مگه شما با برادرزادههاتون تشابه فامیلی ندارید؟ خب بگذریم، نفر سوم؛ ایشونم...
ـ آقای صارمی دیگه!
مدیر: نه! ایشون خانم صارمی هستن، چون اون دو تا داداشا از بچگی دوتایی میشستن پای پیاس و خواهرشونو بازی نمیدادن، مشکل روحی پیدا کرده و الانم حق فراغت خودش و داداشاشو یجا دادم بره یه هوایی به کلهش بخوره شاید حالش بهتر بشه! خب اینجا بخش ارتباط با مشتریانمونه! غیر از اون خانم بقیه معلولن! ایشونم یه خانم صارمی دیگه هستن، که بعدا براتون راجع به معلولیتشون توضیح میدم چون اینجا نمیشه گفت، این اقا هم چجوری بگم، یکم روابط عمومیشون خیلی بالاست و تا حالا هرجا میرفتن کار میکردن، به دلیل روابط عمومی خیلی بالاشون اخراج میشدن، مادرشون اومدن گفتن، ماام استخدام کردیم...الانم با وجود اینکه پلکشون مدام میپره و بعضی کارکنان خانم شرکت احساس خوبی ندارن، مشکل خاصی نداریم باهاشون. خب بریم بخش بعدی رو بهتو...
ـ نه دیگه ممنون، کاملا متوجه شدم، فقط لطفا دوربینمو بگید بیارن...راستی اون خانم معلولیتشون چی بود؟
مدیر: اوه؛ واقعا تأسف آوره...آلرژی فصلی! ماه اول بهار رو ما با عطسهها و فین فین و دستمال مچالههای ایشون میگذرونیم کلا، البته من خودمم تف به ریا یه معلولیت جدی دارم...
ـ جداً؟
مدیر: چطور متوجه از کارافتادگی عضلات صورت من نشدید؟
ـ نه واقعا من چیزی نمیبینم...
مدیر: آها بذار بخندم...ایناها چال لپم رو ببین؛ عضله این قسمت صورتم فلجه، حالا نمیدونم اشتباه پزشکی بوده یا چی؟!
ـ لطفا بگید دوربین منو بیارن...
مدیر: بنظرم تو هم ضعف اعصاب داریا، میخوای استخدامت کنم؟!»
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰