برآمدن ندای طبقه متوسط از روی نیمکت زمین فوتبال
کد خبر: ۲۶۹۹۷۲
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۸:۵۵

مهران موسوی خوانساری: فارغ از کیفیت بازی سپاهان و ذوب‌آهن در فصل جدید فوتبال کشور و اینکه فوتبالیست‌های این دو باشگاه چگونه خودشان را در زمین مسابقه نشان می‌دهند، چیزی که در هر دو تیم بیشتر به چشم می‌آید بار اخلاقی و زیست ورزشی متفاوت سرمربیان آنها توأم با بازآفرینی ادبیاتی جدید و اخلاق مدار در محیط به‌غایت متضاد و گاه آلوده ورزش ایران است.

درواقع به نظر می‌رسد به نیمکت سپاهان و ذوب‌آهن در فصل بیست و سوم باید ورای تکنیک‌ها و تاکتیک‌ها که در میدان رقابت تیم‌ها شکل می‌گیرد، توجه کرد؛ آنجا که ژوزه مورایس برای فصل دوم روی نیمکت سپاهان نشسته و محمد ربیعی اولین فصل حضورش در ذوب‌آهن را تجربه می‌کند.

امسال از معدود فصول فوتبالی است که هر دو باشگاه ریشه‌دار اصفهانی، همزمان، گذراندن لیگ را با سرمربیان «جنتلمن» تجربه می‌کنند.

قربانی کردن جانشین یک قربانی

سال پیش همین ایام ابراهیم قاسمپور در مصاحبه‌ای گفت که «فوتبال ما آدم جنتلمن نمی‌خواهد؛ آدم‌هایی می‌خواهد که جاروجنجال و سروصدا کنند».

قاسمپور آن روز از کرسی مدیریت فنی تیم صنعت نفت آبادان و در اعتراض به تصمیم هیئت‌مدیره باشگاه در برکنار کردن مربی تیم، چنین زبان به کنایه گشود؛ اما حتماً خود او هم می‌دانست که دو قطبی «جنتلمن – ف.ک.» در بین مربیان فوتبال ما همواره پابرجا بوده و هست.

سال 1377 که جلال طالبی سرمربی تیم ملی شد، هنوز اصطلاح «ف.ک.» جایی در دایره واژگان فوتبال کشور پیدا نکرده بود. طالبی که روی نیمکت نشست، بودند سرمربیان و کارشناسانی که گوشه و کنار زمزمه می‌کردند سرمربی «جنتلمن» برای تیم ملی معجزه نمی‌کند و بازیکن را باید با واژه‌های غیرمتعارف(!) تأدیب و نوازش کرد. بعضی از این مربیان همان‌هایی بودند که دهه 90 به «ف.ک.» های فوتبال معروف شدند که یا نام و نام خانوادگی‌شان با این دو حرف آغاز می‌شد و یا برخوردار از چنان ویژگی‌های شخصیتی بودند که در جبهه مقابل «جنتلمنیسم» قرار می‌گرفتند. بعضی دیگر هم از مربیان کاریزماتیک(!) زمانه خودشان بودند که بین دو نیمه در رختکن با واژه‌ها جملاتی می‌ساختند که نیمه دوم، توپ کلاً در زمین حریف بچرخد!

وقتی طالبی از تیم ملی برکنار شد و رودرروی میلیون‌ها بیننده تلویزیونی از سرد بودن ناجوانمردانه هوا گلایه کرد(!) کاشف به عمل آمد که ظاهراً پیش‌بینی «ف.ک.» ها و کاریزماها درست از آب درآمده و در اردوی تیم ملی با طالبی آنطور تاکرده‌اند که قبل‌تر از او با «ایویچ»، جنتلمن با دانش کروات کرده بودند.

سرمربی باشخصیت تیم ملی را به ینگه‌دنیا بازگرداندند (چنانکه ایویچ را هم به کرواسی) اما فارغ از اینکه دانش فوتبالی و کیفیت کوچ طالبی چگونه بود، تأثیر او در گسترده‌تر کردن دایره واژگان تمیز فوتبال در ایران غیرقابل‌انکار است.

یادگار تمیز یک دوران

 بعد از بسته شدن پرونده جلال طالبی، باید قریب یک دهه می‌گذشت تا یک جنتلمن دیگر، فوتبال ایران را تکان دهد. این بار افشین قطبی، باز هم از ایرانی‌های آمریکانشین بار سفر بست و ره سوی موطن پدری گذاشت تا پرسپولیس بزرگ را به جام قهرمانی برساند و دل‌های میلیون‌ها هوادار (حتی هواداران رقیب) را با دانش واژه‌پردازی و نمایش شخصیت سنگینش برباید. دستمزد او بعد از افتخارآفرینی در لیگ کشور، رسیدن به نیمکت تیم ملی بود و باز هم تمیزتر کردن جهان واژگان چرک فوتبال در ایران.

حالا آنچه از دوران جلال طالبی و افشین قطبی در یاد فوتبالدوستان ایرانی مانده، بیشتر از همه، مؤید رفتار، منش و شخصیت آنها در قبال هواداران، رسانه‌ها و بازیکنان است. این دو نفر به نمادهای فوتبال تمیز در ایران تبدیل‌شده‌اند. به دو جنتلمن که فوتبال ضد جنتلمنیسم ما اخلاق و فرهنگ آنها را طرد کرد و با «ف.ک.» ها و کاریزماها روزگار گذراند.

جنتلمن‌ها و دیپلمات‌ها

امروز اصفهان باید به خودش ببالد که یک‌بار دیگر فرهنگ جنتلمنیسم را در قامت دو سرمربی دو باشگاه بزرگ این استان زنده کرده است. هم ژوزه مورایس و هم محمد ربیعی نشان داده‌اند به مهمترین شاخص جنتلمن‌ها یعنی «کاربرد روابط عمومی در دیپلماسی» کاملاً اشراف دارند.

نه مورایس و نه ربیعی هیچ‌کدام در مدرسه حقوق و دیپلماسی «فلچر» آموزش ندیده‌اند؛ اما هر دو به مهمترین آموزه این مرکز معتبر تربیت دیپلمات عمل می‌کنند که دیپلماسی را «تأثیرگذاری بر نگرش‌های عمومی ‌‌برای شکل‌دهی واجرای سیاست‌های خارجی و شامل ابعادی از روابط بین‌المللی» می‌داند که فراتر از دیپلماسی سنتی است.

«تأثیرگذاری بر نگرش‌های عمومی»؛ این پیامی است که از آموزه سیاسی «فلچر» به کانون توجه در باشگاه‌های سپاهان و ذوب‌آهن تبدیل‌شده و از روی نیمکت‌های این دو تیم به جامعه انسانی (چه در داخل و چه در خارج) مخابره می‌شود. نشانه‌ای از خلق خواسته یا ناخواسته گونه‌ای دیپلماسی ورزشی که به شکل‌دهی بهتر روابط داخلی و خارجی منتهی خواهد شد.

 آموختن ورزش از سیاست

چند سال بعدازآنکه افشین قطبی عطای تیم ملی را به لقایش بخشید و برای تجربه مربی‌گری در کشورهای دیگر از ایران رفت، در سپهر سیاسی کشور حزبی مجوز فعالیت گرفت به نام حزب «ندای ایرانیان». این حزب سیاسی نزدیک به اصلاح‌طلبان که مدیریتش بر عهده صادق خرازی از دیپلمات‌های باتجربه جمهوری اسلامی قرار داشت، اصلی‌ترین خط‌مشی خود را تربیت 5000 نیروی «جنتلمن» اعلام کرد.

واژه جنتلمن از نگاه خرازی به نیروهایی اطلاق می‌شد که «دارای جهان‌بینی و برخوردار از کیفیت در سطح ملی» و به قول او «قابل نشان‌دادن به خارجه باشند». خرازی معتقد بود «۹۸ درصد از آدم‌هایی که ما در کشور داریم قابل گذاشتن در ویترین نیستند و در استاندارد جهانی نمی‌توانید آنها را به دنیای امروز عرضه کنید!»

فارغ از آنکه بینش خرازی تا چه حد منطبق با واقعیات سیاسی کشور بود و اینکه سرنوشت «ندا» به کجا انجامید و آیا توانست به جای 5000 هزار جنتلمن، 5 جنتلمن تربیت کند یا خیر، یک چیز روشن است؛ اینکه جهان فوتبال هم باید از جهان سیاست گرته‌برداری کرده و شمایل فرضیه‌های سیاستمداران را با رنگ و لعاب جدید در صحنه ورزش پیاده کند. کاری که مورایس و ربیعی امروز در سپاهان و ذوب‌آهن در حال انجام آن هستند.

این دو سرمربی فوتبال با احزاب سیاسی داخلی نسبتی ندارند. یکی از پرتغال آمده و دیگری اگرچه در پایتخت متولدشده اما آنقدر جوان است که شاید نزدیک‌ترین دهه به شکل گرفتن جهان‌بینی او، دهه 80 شمسی باشد (محمد ربیعی متولد سال 1360 است). پس رفتار و منش هیچ‌کدام از این دو نفر قرار نیست با میزان علم سیاست سنجیده شود؛ اما جالب آن است که این دو نفر دقیقاً در مسیری گام گذارده‌اند که پیش‌تر، دیپلمات‌ها آن را طی کرده‌اند. هر دو آشنا با دیپلماسی عمومی، هر دو واژه‌پرداز و واژه آفرین و البته هر دو جنتلمن. هر دو معتقد به اینکه علم و ادب آمیخته با یکدیگر باید فرهنگ جامعه را در زمین ورزش منعکس کند و مهمتر اینکه، هم محمد ربیعی و هم ژوزه مورایس سخنگویان طبقه‌ای از جامعه ایران شده‌اند که از آن در علم جامعه‌شناسی به مهمترین طبقه انسانی در کشور ما یاد می‌شود.

جایگاه جنتلمن‌ها در زندگی طبقاتی

از منظر جامعه‌شناسی، «طبقه متوسط» از دل طبقات بالایی جامعه بیرون می‌آید و در نقش واسط بین طبقات پایین و بالا عمل می‌کند؛ اما مهم آن‌که طبقه متوسط از توانایی شکل‌دهی به کنش‌های طبقه پایین برخوردار است و اوست که فرودستان را به بالاتر فرامی‌خواند.

نسبت طبقه متوسط با ورزش فوتبال در ایران به تاریخچه پیدایش این رشته در کشور ما بازمی‌گردد. بیشتر از یک قرن پیش، این طبقات پایین جامعه در جنوب کشور بودند که برای نخستین بار تحفه از فرنگ آمده را در برگرفتند و آن را به چهارگوشه کشور گسترش دادند. بسیاری از قهرمانان فوتبال در ایران (اگر نگوییم همه آنها) برآمده از خانواده‌هایی تنگدست بودند که کار با توپ را از زمین‌های خاکی محلات فقیرنشین شهرها آغاز کردند. به همان نسبت، کسانی که بازی این بازیکنان را می‌دیدند و برایشان سوت و کف می‌زدند هم عموماً وابسته به همین طبقه بودند.

با شکل‌گیری طبقه متوسط و ارتباطی که این طبقه با بخش‌های فرودست جامعه پیدا کرد، به‌تدریج فوتبال به فصل مشترک تعامل طبقه متوسط و فرودستان تبدیل شد. حالا یک‌زبان مشترک ورزشی توانسته بود بیرون از حلقه ثروتمندان، درصد بزرگی از جامعه را با یکدیگر مرتبط سازد؛ اما این ارتباط هیچ‌گاه به‌طور کامل برقرار نشد چنانکه مثلاً از ادبیات مورداستفاده طبقه متوسط شهری و پردازش شخصیتی آنها هیچ نشانه و ردی در طبقه مادونشان (و ازجمله در بسیاری از فوتبالیست‌ها و فوتبالدوستان) پیدا نشد.

 گفتارهایی از جنتلمن‌ها

محمد ربیعی و ژوزه مورایس نمادهای رفتار طبقه متوسط در میان طبقه فرودست (کلیت فوتبال کشور اعم از بازیکن یا تماشاگر) هستند. چیزی که سرانجامش آموختن واژه‌پردازی مؤدبانه و رفتار توأم با احترام به کسانی است که روزشان بدون ناسزا گفتن شب نمی‌شود.

اگر مورایس بعد از دربی اصفهان، حدود تماشاگران اصفهانی را چنان بالا می‌برد که معتقد است مهمترین تفاوت شهرآورد اصفهان با مسابقه سرخابی‌های تهرانی در احترامی است که تماشاگران «شهرستانی» به یکدیگر می‌گذارند، درواقع به آنها این نکته را گوشزد می‌کند که فوتبال به‌ناحق محل ناسزا گفتن و ناسزا شنیدن شده است. این ورزش ارزش‌های والای زیادی در خودش دارد که همچنان در پس پرده باقی مانده است اما باید آشکار شود.

مورایس می‌داند که در دربی اصفهان نیز کم ناسزا از روی سکوها شنیده نشد اما این شیوه کنشگری طبقه متوسط است (و مورایس بازتولید آن در ایران محسوب می‌شود) که در ادبیات مورداستفاده‌اش، از حداکثر ظرافت در واژه‌پردازی استفاده می‌کند تا بتواند در انتقال پیام موفق‌تر عمل کند. این موضوع در جای‌جای گفته‌های ربیعی در کنفرانس پس از بازی دربی هم نمایان است. همین ظرفیت به فعل درآمده دو سرمربی ذوب‌آهن و سپاهان است که صفت «جنتلمن» را برازنده آنها کرده است.

یادی از یک مکتب

روزگاری در ایران از باشگاه «شاهین» به نام «باشگاه روشنفکران» یاد می‌شد. این باشگاه در تاریخ فوتبال ما به جایگاهی دست پیدا کرد که از دل آن «مکتب شاهین» ظهور کرد. به جرأت می‌توان گفت تا امروز هیچ باشگاهی در کشور نتوانسته چون شاهین به معنای واقعی، مولود یک مکتب در فوتبال باشد. جدای از مباحث حرفه‌ای ورزش، بی‌شک بخشی از این شهرت به سیره اغلب بازیکنان این باشگاه بازمی‌گشت که شاهین را به کانون تدوین نظامنامه جنتلمنیسم در فوتبال ایران بدل کرده بودند.

امروز هم ما نیاز به تولیدات سالم یک باشگاه مثل شاهین داریم؛ «ژن‌های خوب» که فوتبال را از ورطه‌ای که در آن سقوط کرده رهایی ببخشد. از اصطلاح تازه‌ساز «ژن خوب» در عالم سیاست به مطایبه یاد می‌شود؛ اما در عالم ورزش چنین نیست. ژن‌های خوب ورزش، انسان‌های بااخلاق و جنتلمنی بوده و هستند که نام نیک و روش و منش آنها ورد زبان‌هاست. آنها همواره از دل باشگاه‌های ریشه‌دار بیرون می‌آمده‌اند و اگرچه در اقلیت هستند اما اقلیت سازنده، هویت‌ساز است.

امروز از نام پرویز دهداری با احترام یاد می‌شود. او هم از جنتلمن‌های ورزش برآمده از مکتب شاهین بود که در زمان حیاتش بی‌مهری دید اگرچه امروز بحق سمبل اخلاق در فوتبال ایران شده است.

دهداری، طالبی، قطبی، ربیعی، مورایس و ایویچ در گردونه «اقلیت هویت‌ساز» قرار می‌گیرند. گونه‌ای از مربیان فوتبال که نتیجه کنش گری آنها در عرصه ورزش، تشکیل ساختارهای تأثیرگذار مبتنی بر ویژگی‌های طبقه متوسط است.

گذری بر نام و سیره سرمربیان تیم‌های لیگ برتری در این دوره و دوره‌های پیشین به ما نشان می‌دهد که مانند این نفرات شاخص کم داریم. فوتبالیست–دیپلمات‌هایی که ورزش را نه‌فقط از قاب تاکتیک و تکنیک که فراتر از این منظر می‌نگرند. فوتبال ما زمانی قابل نشان دادن به «خارجه» است که این اقلیت سازنده در اکثریت قرار بگیرند.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو