فرارو: «آرزو» وقتي شنيد باردار است به پسرعمه اش زنگ زد، او آنچه را مي شنيد باور نمي کرد دنيا روي سرش خراب شد و به ياد آن روز شوم افتاد.

دختر جوان هيچکس را نداشت تا راه چاره اي پيدا کند و به او اعتماد داشته باشد تنها يکي از دوستانش بود که سنگ صبورش شد و از او خواست نزد پليس برود.

وقتي روبه روي مددکار اجتماعي بخش مشاوره پليس نشست رنگ و رويي پريده داشت او به سختي مي توانست حرفي بزند اما چاره اي نبود بايد راهي پيدا مي شد آرام گفت: «من 17 ساله ام و الان باردارم پدر بچه را مي شناسم اما او حاضر نيست بپذيرد که پدرش است نمي دانم با اين بي آبرويي چه کنم.»

وي افزود:«چهار ماه پيش پدرو مادرم به همراه برادرم به تهران سفر کردند تا براي برادرم که کاري در آنجا پيدا شده بود خانه اي اجاره کنند قرار شد من درخانه عمه ام بمانم، ما رابطه خوبي با هم داشتيم همان روز اول پسرعمه ام در تماس با خانه مان گفت با ماشين به سراغم خواهد آمد تا نيازي به تاکسي نباشد. وسايلم را جمع و جور کردم و منتظر ماندم "فرزاد" گفته بود نيم ساعت قبل از رسيدن تماس مي گيرد بخاطر همين با لباس خانه منتظر ماندم اما برخلاف ادعايش او زنگ خانه را زد و من در را به رويش باز کردم او داخل آمد و در پذيرايي نشست و من به اتاقم رفتم تا آماده شوم هنوز چند ثانيه اي نگذشته بود که ناگهان پسرعمه ام داخل آمد و به سمت من يورش برد هرچه التماس کردم گوش نداد و با ابراز محبت و در حالي که جلوي دهانم را گرفته بود به من تجاوز کرد.»

آرزو به گريه افتاد و ادامه داد: «از آن روز فرزاد به من ابراز علاقه مي کرد و من احساس کردم او با من ازدواج خواهد کرد بخاطر همين به او عشق ورزي مي کردم تا اينکه متوجه شدم باردارم و بلافاصله به فرزاد زنگ زدم او ابتدا با مهرباني حرف زد و خواست به خانه عمه ام بروم اما وقتي شنيد من از او باردارم لحن حرف هايش عوض شد و با تهديد خواست تا بچه را سقط کنم، به او گفتم زود به خواستگاري ام بيايد خنديد و گفت هيچ وقت با من ازدواج نخواهد کرد و او زن زندگي اش را انتخاب کرده و من فقط براي او هوس بودم. دنيا روي سرم خراب شد حتي به خودکشي فکر کردم تا اينکه يکي از دوستانم خواست نزد پليس بيايم.»

با اين ادعاها مشاوره پليس همزمان با ارائه راهکارهاي روانکاوانه پرونده اي مبني بر تجاوز را در اختيار مقام قضائي قرار داد و فرزاد خيلي زود بازداشت شد و با وجود اصرار به بيگناهي وقتي شنيد آزمايشDNA رازگشا خواهد بود اقدام خود را وسوسه شيطاني دانست و پذيرفت به خواستگاري آرزو رفته و بدون اينکه کسي در جريان اين تجاوز فريبکارانه قرار گيرد با آرزو ازدواج کند.