پرده ای از زندگی شخصی اکبر هاشمی رفسنجانی به روایت همسرش
کد خبر: ۱۹۶۶۰۸
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۸

روزنامه «شرق» در شماره روز گذشته خود، گزارش- مصاحبه جالبی دارد. خبرنگار «شرق» که برای گفتگو با عفت مرعشی، همسر 85 ساله مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی به منزل جدید او رفته، گزارش این ملاقات را که در آن فائزه هاشمی هم حضور داشته منتشر کرده است. در این گفتگو از همه چیز صحبت به میان آمده و از جمله درباره زندگی شخصی خود عفت مرعشی با هاشمی رفسنجانی. فائزه در جایی از گفتگو درباره وضعیت این روزهای مادرش می گوید: «مامان بعد از فوت بابا، تارک دنیا شد. خبرها را کمتر دنبال می‌کند و حال و حوصله هم ندارد.» اظهارات همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز همین موضوع را تأیید می کند اما به هر  حال دانستن گوشه هایی از زندگی شخصی مرد پرقدرتی به نام اکبر هاشمی رفسنجانی همیشه جذاب است.

■عفت‌خانم سرش را بالا می‌کند و می‌گوید: «من پنج بچه داشتم و در تمام زندگی‌ام در حال مبارزه بودم. پیش از انقلاب خواب بدی دیدم. خواب دیدم همسرم شاه شده. در خواب گریه می‌کردم که من دوست ندارم تو شاه باشی. این خواب را برایش تعریف کردم... او شاه نشد، اما در همه سال‌های پس از انقلاب خدمت کرد...».

■خانم مرعشی، هیچ‌وقت با آقای هاشمی درباره مسائل مملکتی صحبت می‌کردید؟‌ از شما نظرخواهی می‌کردند؟ عفت‌خانم می‌خندد و می‌گوید: «از سر کار که می‌آمد همانطور که می‌نشستیم و چای می‌خوردیم همه‌چیز را تعریف می‌کرد. بعد من می‌گفتم من اگر بودم اینجا این کار را می‌کردم. سرش را تکان می‌داد. یک وقت‌هایی می‌گفت چیزی که گفتی را پیش بردم و بهتر شد... درباره مسائل زنان اما همیشه از ما نظر می‌خواست. از فائزه هم نظر می‌خواست... حیف شد رفت...».

■از عفت‌خانم درباره زندگی‌اش با هاشمی‌رفسنجانی سئوال می‌کنیم. از او می‌پرسم که هیچ‌وقت با آقای هاشمی دعوا کردند؟ او می‌گوید هیچ‌وقت و فائزه سرش را بلند می‌کند و می‌گوید: «خیلی دعوا می‌کرد. مامان با بابا دعوا می‌کرد... اما بابا هیچی نمی‌گفت. مامان رو دوست داشت خیلی...». خانم مرعشی می‌گوید: «من با بابات دعوا می‌کردم؟ کی دعوا کردم؟ منم دوستش داشتم...».

■ از خانم مرعشی سئوال می‌کنم، دست‌پختتان را دوست داشت؟‌ «خیلی... همیشه یک‌جوری تنظیم می‌کرد که شام رو حداقل با من بخوره. هر وقت هم می‌پرسیدیم چی درست کنیم، کشک بادمجان یا آبگوشت می‌خواست...». فائزه می‌گوید: «عاشق آبگوشت و کشک بادمجان بود. وقت‌هایی هم که مامان می‌رفت سفر، می‌پرسیدم غذا چی درست کنم، می‌گفت آبگوشت یا کشک بادمجان...».

■ می‌گویم، عفت‌خانم روز آخر، روز آخری را که آقای هاشمی از خانه بیرون رفت، یادتان هست؟ او می‌گوید: «یادم هست. صبحانه خوردیم. حالش خوب بود. آنقدر خوب بود که من مطمئنم وقت رفتنش نبود. از خانه که بیرون رفت چند باری تلفنی حرف زدیم. حوالی ساعت 6 بعدازظهر از خواب بیدار شدم. آمدم داخل پذیرایی دیدم محسن نشسته. پرسیدم از بابا چه خبر؟ به من گفت که چه اتفاقی افتاده... اما حقش این مرگ نبود...».

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار