نقد فیلم Finch 2021
امیر عباسی:در نقد فیلم Finch 2021 با یک فیلم درام علمی تخیلی پسا آخرالزمانی آمریکایی طرف هستیم. این فیلم توسط میگوئل ساپوچنیک (کارگردان چندین قسمت کلیدی از Game of Thrones) از فیلمنامهای به قلم کریگ لاک و ایور پاول نوشته شده است.
در داستان فیلم Finch 2021 علاوه بر آقای فینچ با یک سگِ (گودیر) دوست داشتنی و یک هوش مصنوعی هم مواجه میشویم. رباتی که فینچ برای نگهداری از سگ محبوب خود میسازد. در ادامه به عشق و محبت و معانی عمیق فلسفی و انسانیای که ربات با آنها برخورد میکند خواهیم پرداخت. با بررسی فیلم Finch 2021 همراه فیگار باشید.
اغلب درامهای پسا آخرالزمانی فیلمهای سینمایی بزرگ و گیرایی از آب درمیآیند و اکثرا سعی میکنند تا به سراغ مفاهیم والایی همچون استقامت، زیبایی، عدالت، اعتماد و امثال اینها بروند و در پیامشان این را بگویند که: خب هرچه که شود بشود انسان اصالت خود را مقدم بر ماهیتش میداند.
در نقد فیلم Finch 2021 هم ازین موضوع منفک نیستیم. از ابتدای فیلم با محیطی آخرالزمانی روبرو میشویم که به خوبی با جلوههای ویژه هالیوودی تنظیم شده است. مردی تنها که با سگ خود مشغول زنده ماندن (survive) است. چرا که کره زمین به واسطه کارهایی که انسان انجام داده نابود شده و اثری از لایه ازون نمانده است.
سیالاتِ مضری در آن جاری و ساری است و دمای هوا بیش از حد بالاست. غذا برای خوردن نمانده و تمام دام و طیور و گیاهان هم از بین رفتهاند. همانطور که میبینید فضا کاملا مناسب ورود یک شخصیت آنرمال و دوستداشتنی است و چه بهتر که او هوشمصنوعی (ربات) باشد.
فینچ با علم بر اینکه قرار است بمیرد رباتی را خلق میکند که بعدا نام جف را به او میدهد. البته خودِ ربات که دارای خودآگاهی و حتی ناخودآگاهی شده (در تحلیل فلسفی و روانشناختی در مورد خودآگاهی و ناخوآگاهی ربات صحبت خواهیم کرد) نام خود را انتخاب میکند.
در ده، بیست دقیقه ابتدایی با تمام شخصیتها آشنا میشویم و در ادامه با روند survive این سه شخصیت (فینچ، سگ، ربات) روبرو هستیم. البته آن رباتِ دیگر (دیویی) را که دچار فرگشت نشده بود و اواسط فیلم نابود شد را من بیشتر تیپ در نظر گرفتم تا شخصیت.
با بررسی فیلم Finch 2021 متوجه میشویم که ساختار و پلاتِ روایت فیلم به صورت کلاسیک ابتدا، میانه و انتها دارد و خطی است (بجز آن فلشبکی که خللی در خطی بودن داستان وارد نمیکند). داستان یک تکه است و ریز داستان و شاخهی آنچنانی ندارد.
روایت به شکل سوم شخص و یا همان دانای کل به شکل کلاسیکش اتفاق میافتد و نکته نسبتا جالب اینجا است که شخصیت فینچ هیچ قوس و تغییری ندارد. او میداند قرار است چه اتفاقی بیوفتد و در نقش مربیای دانا برای ربات ظاهر میشود.
به نظر میرسد نقش اول این فیلم جف (هوش مصنوعی) باشد. اوست که در طی داستان فیلم Finch 2021 صدایش انسانیتر میشود. راه رفتن یاد میگیرد و از همه مهمتر با مفاهیم عمیق و فلسفی انسانی آشنا میشود. مفاهیمی که احتمالا خیل عظیمی از خود انسانها بویی از آنها نبردهاند وگرنه اوضاع اکنون جهان ما و حتی جهان فیلم فینچ این گونه نمیبود.
بازی بیتکلف و از نظر من زیبای تام هنکس در نقش فینچ بیش از پیش به روایت داستان فیلم Finch 2021 کمک میکند. روایتی که یک جاهایی به شدت از ریتم و تمپو میافتد و بامزگی جف (ربات) و کاریزمای تام هنکس و بانمکیِ سگ هم کمکی به احیای فیلم نمیکند. به این سکتههای ریتمیک در تحلیل تکنیکی خواهیم پرداخت.
تام هنکس که این درام نسبتا پرتنش را با طنز جذابش (به واسطه رابطهاش با ربات و سگ) متعادل میکند نقش مهمی در روانسازی روایت فیلم دارد تا مخاطب را تا به آخر فیلم بکشاند و اندکی از خستگی ناشی از سکتههای ریتمیک فیلم بکاهد.
در نقد فیلم Finch 2021 بشریتی را میبینیم که به دلیل آسیبهای شدید زیست محیطی از بین رفته است. این زمین بایر پسا آخرالزمانی که تقریباً به طور کامل از شن پوشیده شده است، اغلب در معرض طوفانهای گرد و غبار عظیم قرار میگیرد که بیشتر حالتهای موقتی دارند.
هیچجای فیلم به طور واضحی اشاره نمیشود که دلیل و یا دلایل این اتفاقات چیست و چه اتفاقاتی افتاده است که زمین به این وضع درآمده و شاید هم از نظر مولف نکته مهمی نبوده که ما بدانیم چه شده که اینطور شده.
فینچ که برای یافتن منابع کمیاب مانند غذا و آذوقه به بیرون از مخفیگاه میرود، متوجه میشود که سلامتی رو به کاهشش به زودی او را مستاصل خواهد کرد. زیرا در طول سالها در معرض سطوح بالایی از تشعشعات قرار گرفته است. فینچ برای اطمینان از آیندهای امنتر و بهتر برای گودیر (سگ) تنها همدمش شروع به توسعه یک ربات کاملاً کاربردی میکند که میتواند پس از مرگش از سگ مراقبت کند.
دلیل اینکه نمیگوییم “سگش” و میگوییم “سگ” این است که در بخشی از فیلم، فینچ در دیالوگی با جف اشاره میکند که گودیر سگِ او نیست. او یک سگ مستقل است. و از آنجایی که ما همیشه سعی میکنیم که نقد را بر اساس منطق خود فیلم بنویسیم از واژه سگ بجای سگِ او استفاده میکنیم.
در این فیلم رابطه سه جانبه فینچ، جف و گودیر رابطه بسیار جذابی است که پرداخت خوبی از سوی مولف روی آن صورت گرفته است. رابطهای که از جهت فلسفی و روانشناختی قابل بررسی است.
رابطه عاشقانه فینچ و گودیر زمانی اتفاق میافتد که فینچ از ترس جانش در گوشهای از فروشگاه زنجیرهای قایم شده و پس از کش و قوسی که در آن سه نفر بر سر غذا یکدیگر را میکشند، شروع میشود.
فینچ پس از اینکه خیالش از خطر راحت میشود به سراغ کولهپشتیای میرود که درونش سگی پنهان شده. از آن روز به بعد آن سگ همراه فینچ میشود. او موقعیتی نسبتا مشابه با خود فینچ دارد و آنها بواسطه حس همزادپنداری متقابل با همدیگر همراه و همتقدیر میشوند.
رابطه فینچ با جف نیز از ابتدای خلقت این ربات (به دلایل ذکر شده) به دستان فینچ آغاز میشود. اندکی ایرادات تکنیکی قائل هستیم بر نوع ساخت و پرداخت این ربات که در تحلیل تکنیکی به آن اشاره خواهیم کرد. اما برویم بر سر نکته اصلی فیلم که همان شخصیت جف است.
مولف اثر با شخصیتپردازی خوبی که در مورد این ربات صورت داده توانسته مفاهیم عمیق فلسفی و روانشناختی را بگنجاند. ابتدای امر که ماتقدم و علت العلل است، مفهوم “انسانِ خالق” است. فینچ رباتی را خلق میکند که در آینده و در طی زمان دچار فرگشتِ رباتیک میشود و دچار آگاهی و خودآگاهی میشود.
همانطور که میبینید تمامیِ قوانین در راستای حفظ انسان و نجات سگ است بجز قانون آخر که آن را هم در شرایطی نسبتا شوخطبعانه به ربات گفته شد. این نشان میدهد که نگاه مولف اثر کمی درگیر خدای ادیان ابراهیمی بوده است و شاید برداشتِ او از اخلاقیات و مسئله خلقت در حد همان اساطیر باشد.
این جهانبینیِ مولف که ذکر شد در دیالوگی که جف به فینچ میگوید به اوج میرسد. در جایی از فیلم جف خطاب به فینچ میگوید من به تو ایمان دارم. این بدین معناست که جف بجز تقلید جزء به جزء از خالقش به او ایمان هم آورده است.
جف در طول زمان به فرگشت میرسد و رفته رفته با عشق و انسانیت آشنا میشود. به خودشناسی میرسد که یکی از فرازهای خودشناسیاش رویت خود در آینه است که تعجب من از کارگردان این است که چرا پرداخت بهتری و جذابتری در آن سکانس انجام نداد و خیلی سرسری از آن پلان گذر کرد.
کارگردانی که پلانهای طولانی و گاها حوصلهسربری را در این فیلم گنجانده میتوانست اولین برخورد یک هوش مصنوعی با ظاهر خود را رمانتیکتر و شاعرانهتر نشان مخاطب بدهد. به هر حال در طی این خودشناسی ربات مذکور به خودآگاهی هم میرسید. یعنی متوجه وجود خود و اطرافیانش میشود و احساس درد و رنج را به خوبی درک میکند.
لازم به ذکر است که جف در طی این فرگشت بسیار از فینچ تقلیدِ یک به یک میکند. این تقلید از پتو انداختن بروی خود در کنار آتش هست تا به خاراندنِ صورت خود در یکی از پلانهای فیلم. این اگر یک فیلم نولانی (از نوع جاناتانش) یا فیلمی اسپیلبرگی بود میتوانستیم به روند به خودآگاهی رسیدن این ربات هم خرده بگیریم (چون به شدت سرسری نشان داده شد).
اما خب از آنجایی که این فیلم بنیانِ فانتزی و گیشهاش، از علم (به مفهومِ Science) بیشتر است ترجیح میدهیم به همین نکته بسنده کنیم که این ربات دچار خودآگاهی و ناخودآگاهی میشود. ادله رسیدن ربات به ناخوآگاهی هم همان خوابی است که دیده و برای فینچ تعریفش میکند.
در انتها فینچ با قرار دادن پل گلدن گیت به عنوان مقصد نهایی خود پایانی دراماتیک برای زندگی خود میبیند. فینچ به عنوان خالق میمیرد و مخلوقش در حدود قوانین تعیین شده به زندگی خود ادامه میدهد و احتمالا با توجه به بهتر شدن شرایط زمین همهچیز دوباره به حالت اولیه خود باز خواهد گشت.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰