کد خبر: ۱۵۱۶۳
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۲۱:۴۵

نصف جهان: اتفاقي که مدت ها از وقوع آن بيم داشتيم رخ داد تا همه ايران را داغدار کند.

خيلي دوست داشتيم که معجزه اي رخ دهد و او دوباره به دامان دوستدارانش باز گردد اما ظاهراً خدا بيش از همه ما پدر آبي ها را دوست داشت و ديگر وقتش رسيده بود تا منصور را نزد خود فراخواند و او را از دنيايي پرعذاب خلاص و به جمع ديگر مردان بهشتي اش اضافه نمايد.

در طول سال هايي که در سپاهان حضور داشته و دارم به جهت ديدارهاي استقلال- سپاهان و البته برخي همايش ها و برنامه هاي فوتبالي، خاطرات زيادي از منصورخان در ذهن دارم. خاطراتي که شيريني بيشتر آنها به رفتار و برخورد بسيار مناسب و متواضعانه اش بر مي گردد، خاطراتي که وقتي به نزد او مي رفتيم و فرصت گپ و گفت را با پدر استقلالي ها پيدا مي کرديم، با برخوردهاي مهربانانه او شيرين تر مي شد. خالي از هرگونه تکبر و غرور، انگار نه انگار که يکي از پرافتخارترين مربيان ايران و آسياست، انگار نه انگار که خالق و نقش اول دو ستاره اي است که استقلالي ها مي توانند به آن ببالند، همه اينها ذره اي در رفتار، اخلاق و برخوردش با عموم تأثير نگذاشت...

اما خاطره تلخ من از منصور خان به فصل پيش و شب ديدار استقلال- سپاهان در اصفهان باز مي گردد؛ جلسه هماهنگي بازي با حضور مديران دو تيم و ناظران فدراسيون در هتل قرار بود که برگزار شود. در آن شب من به عنوان مدير رسانه اي وقت تيم فوتبال سپاهان به جلسه رفتم. به همه سلام کردم و نشستم. بعد از نشستن مشغول برانداز کردن چهره اعضاي جلسه بودم که يک دفعه شوکه شدم! واقعاً ايشان منصور پورحيدري سرپرست تيم استقلال تهران است؟ همان منصور خان معروف و دوست داشتني مان؟ چه بلايي بر سر وي آمده است؟ چقدر چهره اش شکسته و رنجور شده و چقدر تشخيص چهره نازنينش سخت شده است. واقعاً دلم شکست. خيلي بلند گفتم منصور خان خوش آمديد. باعث افتخار است که باز هم شمارا مي بينيم و وي هم مثل هميشه به گرمي و مهرباني پاسخ داد.

رسول خوروش سرپرست وقت تيم فوتبال سپاهان هم با لحظاتي تأخير وارد جلسه شد و با يک سلام و عليک کلي با اعضاي جلسه در کنار من نشست. آهسته در گوش من سئوال کرد:آقاي پورحيدري هنوز به جلسه نيامده اند؟ پاسخ دادم که چرا آن سوي ميز نشسته اند. سرپرست سپاهان نگاهي به آن سو انداخت. با منصورخان سلام و عليک کرد و دوباره آهسته به من گفت: چرا ايشان اينقدر شکسته شده است؟چرا چهره شان اينگونه شده است؟

سرطان لعنتي ازهمان روزها براي دردانه فوتبال ايران نقشه کشيده بود. چقدر شب تلخي بود ديدن آن چهره در هم شکسته. خيلي سخت بود مردي که با او خاطرات زيادي داشتيم را اينگونه ببينيم. آن ايام که بعد از جام جهاني 98 فرانسه، چشم انتظار درخششي جديد از سوي ملي پوشان در بازي هاي آسيايي بوديم و منصورخان با شايستگي تمام هدايت آن تيم ملي خاطره انگيز را بر عهده داشت و توانستيم قهرماني آسيا را جشن بگيريم را به اضافه انبوهي ديگر از افتخارات فراموش نمي کنيم. چه بر سر منصور خان ما آمده بود که چهره نازنين او را اينچنين شکسته و رنجور کرده بود. سرطان با عزيزان ما چه مي کند؟

جلسه تمام شد. همه افرادي که در هتل بودند وقتي فهميدند که منصور خان اينجاست پس از جلسه به کنارش آمدند و همه هم درخواست عکس سلفي داشتند. بازهم برخورد مهربانانه... روي منصورخان را بوسيديم و با ايشان خداحافظي کرديم و تا مسير خانه فقط و فقط در اين فکر بودم که چرا منصور خان را اينگونه ديديم و دلهره اي بر جانمان افتاد که نکند او را هم مثل عزيزان ديگري از دست بدهيم. و بالاخره اين نگراني بلاي جانمان شد آن چيزي که حسابي از آن مي ترسيديم اتفاق افتاد. در بيمارستان ايرانمهر تهران در يک روز تلخ...

بهشت آبي شد، شناسنامه استقلال المثني ندارد، استقلال در سوگ پدر، بدرود رقيب جنتلمن،منصور به ناصر پيوست،آسمان آبي نيست،تاج از سر استقلال افتاد، شب نشيني آبي ها در بهشت، سرطان 3- استقلال صفر، فوتبال يتيم شد، پرواز نجابت فوتبال، قرارداد ابدي پورحيدري با بهشتيان، تاج سر فوتبال آسيا تنهايمان گذاشت و...

روزنامه ها با تيترهايي اينچنيني، اين واقعه ناگوار را بازتاب دادند اما مي خواهم در مورد يک تيتري که شايد از دستشان در رفته است و بهتر است به آن نگاهي ويژه داشته باشيم، صحبت کنم. بزرگاني مانند منصور خان قدرت اتحاد و همبستگي همه رنگ ها و علايق باشگاهي را دارند. اي کاش قبل از فوت اين نازنينان هم بهانه هايي را براي همبستگي، اتحاد و حداقل توهين کمتر پيدا مي کرديم. وقتي قهرماني همچون پورحيدري از ميان مان مي رود همه متحد مي شويم. همه سپاهاني ها، پرسپوليسي ها، استقلالي ها و همه رنگ هاي باشگاهي ايران، با پيام هاي تسليت، با حضور در مراسم ها همه يکرنگ مي شوند و با مهر و محبت به يکديگر دلداري مي دهند و اعلام مي کنند که همه در کنار هم و تکيه گاه اين روزهاي غمبار هستيم.

چه خوب است داشتن چنين بزرگان و اسطوره هايي در همه تيم ها را مبنايي قرار دهيم براي اتحاد و مودت بيشتر باشگاه هاي مان تا هم از حجم توهين و فحاشي در ورزشگاه ها و فضاي مجازي کاسته شود و هم اينکه در عين رقابت، احترام و تحمل همديگر و تکريم رقيب را گسترش دهيم... واما تيتر مورد بحث:

«با رفتنت همه رنگ ها را سياه کردي منصور خان!»

اگر با پرواز اين اسطوره، بهانه اي دوباره براي همبستگي و دور هم بودن آبي و زرد و قرمز و... ايجاد شده است بياييد براي شادي روحشان، بهانه هايي ديگر هم براي مودت و دوستي رنگ ها قرار دهيم، اگر با هجرت منصور، هواداران باشگاهي همه عزادار و سياه شده اند، مي توانيم براي خشنودي شان در مناسبت هايي که ديگر رنگ غم و اندوه نداشته باشد سرود مهرباني سر دهيم و اين سرود مي تواند نمايندگاني از سپاهان، تراکتور، ذوب آهن، پرسپوليس و استقلال تهران و همه باشگاه ها را در خود جاي دهد. اينگونه روح منصورخان و ساير اسطوره هاي سفر کرده نيز خشنود مي شود. خوشحال مي شوند وقتي مي بينند اخلاق مداري و مهر در فوتبالمان که ميراث آنهاست،نهادينه شده است.

اميدوارم با توجه به اينکه مردماني احساساتي هستيم، بعد از گذر از روزهاي سوگواري براي منصورخان و ساير افرادي که در آينده به اين کاروان مي پيوندند و به سوي پروردگار پرواز مي کنند، دوباره در ورزشگاه ها و فضاي مجازي به يکديگر حمله نکنيم و با اعداد 5 و 6 و 4 و ...، ضمن فراموشي روزهايي که در کنار هم بوديم، انواع و اقسام فحش و توهين ها را به يکديگر نثار نکنيم.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار