نصف جهان: حسین رفیعی میگوید زمانی از او میپرسیدند چرا به سمت اجرا و مجریگری رفته است؟ و او جواب میداده چرخ زندگیاش باید بچرخد. او میافزاید: «همسر و فرزندان من صبحانه نان و پنیر میخورند نه سیمرغ بلورین.» آنچه در ادامه میخوانید اظهارات این مجری تلویزیون در گفتگو با «خبرآنلاین» است. رفیعی این روزها روی صحنه یک تئاتر در تهران حضور دارد.
* همواره این گونه بود که بچههای تلویزیون برای ورود به سینما با داستانهایی مواجه میشدند، بعد مُد شد که اگر بازیگر تلویزیون بخواهد مجری باشد بعد از آن نباید سریال بازی کند و در مجموع هر کجا نقشهای کوچکتر و کمتری داشتند میگفتند به سراغ بچههای تئاتری برویم. در حالی که بدنه سینما توسط همین بچههای تئاتر ساخته شد و بسیاری از بازیگران بزرگ عرصه سینما که اکنون در بین ما نیستند از فضای تئاتر آمدند.
* همین الان قریب به ۱۷۰ تا ۲۰۰ اثر نمایشی در تهران روی صحنه است و اکثر سالنها با مهمان پر میشود. حتی هنرمندان عزیزی هم که خودشان تئاتریاند و به تماشای اثری دعوت میشوند، حاضر به خرید بلیت نیستند. گویی نذری به نام نذر تئاتر وجود دارد که باید در اختیار مخاطبان قرار بگیرد و در نهایت بشنویم دستتتان درد نکند، شما عاشق تئاتر هستید. وضعیت معیشت بچههای تئاتر خوب نیست و این گونه است که ناچار میشوند کارهای عجیبوغریبی هم بکنند.
* زمانی از من میپرسیدند چرا به سمت اجرا و مجریگری رفتی؟ من جواب دادم بالاخره چرخ زندگی من هم باید بچرخد و اگر نچرخد دچار مشکل میشوم در نتیجه تلاش میکنم زندگیام را و خانوادهام را به شکلی مدیریت کنم. همسر و فرزندان من صبحانه نان و پنیر میخورند نه سیمرغ بلورین. شما نمیتوانید با سیمرغ بلورین چیزی بخرید. ظاهراً برخی دوستان فکر میکنند هنرمندان غذایشان از جایی دیگر در تیوپ خمیردندان به دستشان میرسد! ما هم بنزین میزنیم، ما هم دچار دنداندرد میشویم و ما هم باید هزینه زندگیمان را دربیاوریم.
* عزیزی برای برنامهای به من زنگ زده بود و مبلغ را که گفتم گفت مگر بازیگری هم به دلار مربوط است که چنین مبلغی میگویی؟ گفتم نمیدانم چرا فکر میکنید ما حق نداریم بابت هنرمان پول بگیریم. مثل اینکه از خواننده خوشصدایی بخواهید یک دهن برایتان بخواند، او شغلش خوانندگی است و اگر قرار باشد هر جا میرود یک دهن بخواند پس زندگیاش چطور بچرخد؟!
* من خیلیوقتها دلم برای بچههای تئاتر میسوزد چون تهیهکنندهها یا کسانی که کار تئاتر میکنند به سراغ چهرههای سینمایی و تلویزیونی میآیند و باز بچههای مظلوم تئاتریاند که اتفاق خوبی برایشان نمیافتد. کسانی که سالها خاک صحنه خوردهاند، عاشق تئاترند و به صحنه ایمان دارند در نهایت میگویند امسال در فلان تعداد نمایش بازی کردیم اما برای اجارهخانهمان به مشکل خوردیم. این دردناک است و من آرزو میکنم ای کاش متولیای وجود داشت و دستهبندیای تا حداقل برای فعالین عرصه تئاتر، تسهیلاتی قائل میشد.
* در حال حاضر سریالهای بسیاری در تلویزیون با هزینههای هنگفت تولید میشوند اما راندمان بیننده را که نگاه میکنید مانند سابق نیست که سریالی مانند «افسانه سلطان و شبان» توسط هشتاد و هشتاد و پنج درصد از مردم دیده میشد.
* آقایی از من پرسید فلانی چرا دیگر در تلویزیون نیستی و من گفتم مگر شما تلویزیون نگاه میکنی؟ جواب داد من اصلاً در خانهمان تلویزیون ندارم! گفتم پس حدس زدهای که من در تلویزیون نیستم؟!
* زمانی که من در سال ۷۲ وارد تلویزیون شدم، مردم پنج انتخاب داشتند که شبکههای یک تا 5 بود. آن زمان دوستان به من میگفتند استامینوفنِ تلویزیون، میگفتند هر شبکهای که میزنیم برنامهای از تو در حال پخش است. دلیلش این بود که کاری مربوط به شش ماه پیش، کاری مربوط به سه ماه پیش و کاری مربوط به همان لحظه بود که پخششان همزمان شده بود. کما اینکه در تابستان امسال من به صورت همزمان سه سریال در تلویزیون داشتم.
* در حال حاضر تلویزیون، سینما، تئاتر و حتی شبکههای ماهوارهای نسبت به ده سال گذشته مخاطب کمتری دارند که بخشی از آن به نوع نگاه برنامهسازان مربوط است و بخش دیگر به اشباع شدن مردم از دیدن برنامهها. نسل من، دهه چهلیها، پنجاهیها و حتی شصتیها از دیدن برنامه «دیدنیها» شگفتزده میشد یا از تماشای کارتون «رابین هود» که سالی یک بار در ایام نوروز برایمان پخش و باعث میشد گمان کنیم از خوشبختترین آدمهای روی کره زمینیم. اما حالا آرشیوی که فرزند من و فرزند کوچک عزیزان دیگر در اختیار دارند از صداوسیما پُر و پیمانتر است.
* شاید تاریخ مصرف برنامههایی مثل «نیمرخ» گذشته است. شاید لازم است تفکراتمان را در مورد نوجوانان بازنگری کنیم. نوجوان حالا با نوجوان سال ۷۷ فرق میکند.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰