گفتگو با یک سارق؛
میزان: خونسرد و آرام گوشهای نشسته است، دستبند به دست. جرمش دزدی است، میگوید این دومینباری است که او را به اداره آگاهی آوردهاند. سری قبل بخاطر شرب خمر. اما اینبار به اتهام سرقت و به قول خودش گوشیقاپی. انگیزه «ایمان» برای سارق شدن عجیب و جالب است، آنقدر عجیب که هر بار برای سرقت میرفت احساس پشیمانی میکرد اما راهی که رفته بود به قول خودش بازگشت نداشت. پسر جوان از انگیزه و شیوه سرقتش میگوید.
سابقهداری؟
فقط یکبار. آن هم شرب خمر. اما هیچوقت به سرقت و دزدی فکر نمیکردم.
پس چه شد که دزد شدی؟
ماجرایش طولانی است و کمی خندهدار.
چه ماجرایی؟
اولین روزی که رفتیم دزدی یک اتفاق جالب برایم رخ داد، این شد که دزد شدم. من و دوستم سوار موتور بودیم، یک دفعه تعادلم را از دست دادم و خوردم زمین. خیلی بد زمین خوردم، طوری که لباس هایم پاره شد. دوستم که لباسهای پاره ام را دید، گفت، غصه نخور الان برایت یک دست لباس نو جور میکنم. سوار موتور شدیم و با دیدن اولین گوشی مدل بالا، آن را قاپ زد. بعد گوشی را فروختیم و با آن لباس نو خریدم.
خب چرا ادامه دادی؟
نمیخواستم ادامه بدهم اما دوست ناباب مدام وسوسهام میکرد. وقتی میگویند دوست ناباب واقعاً درست است، مدام مینشیند و از فواید پول مفت دزدی میگوید و وسوسهات میکند که همراهش شوی. مخالفت می کردم دیگر بچه های محل را که دزدی میکنند مثال میزد و میگفت مگر از فلانی چی کمتر داری، ماشین زیر پایش را ببین دو ماهه نیامده تو این کار خریده، لباسهایش را ببین، فلانی مدام تفریح میکند با پول دزدی. از طرفی پول مفت به دهانم مزه کرده بود و نمیتوانستم بیخیالش شوم. اما تمام اینها کابوس بود.
از این پولهای مفت چقدر گیرت آمده؟
باورتان میشود هیچی. مگر پول بادآورده برکت دارد. من زمانی خودم کار میکردم کلی پسانداز داشتم اما در تمام مدتی که دزدی کردم یک ریال هم برایم نماند. پول دزدی نه تنها خیر و برکت ندارد بلکه مصیبت میشود و دردسر.
چطور سرقت میکردی؟
سوار بر موتورسیکلت میشدیم و در خیابانها پرسه میزدیم، هر کسی را که گوشی مدل بالا داشت، شناسایی میکردیم. بعد آرام سوار بر موتور به سمتشان میرفتیم و گوشی را میقاپیدیم و بعد گازش را میگرفتیم و میرفتیم.
روزی چند تا گوشی سرقت میکردی؟
بستگی داشت، به پیدا کردن سوژه مناسب. اما معمولش روزی دو تا بود.
با گوشیهای دزدی چکار میکردی؟
سیمکارتها را نگه میداشتم و گوشیها را هم میفروختیم. بستگی به مدل گوشی، قیمتش فرق میکرد.
چطور دستگیر شدی؟
نمیدانم؛ از خانه بیرون آمدم که آقایی به سمتم آمد و اسمم را گفت. بعد دستبند به دستم زد و مرا به اداره آگاهی آوردند.
متأهلی؟
بله، بچهدارم. به جای اینکه پیش زن و بچهام باشم اینجا هستم. کاش هرگز آن روز که لباسهایم پاره شده بود، به حرف دوستم گوش نکرده بودم و همراه او نشده بودم.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰