چگونه دختري درس خوان و مؤدب، قاچاقچي شد
کد خبر: ۲۶۷۳
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰

مأموران كلانتري 11 سمنان گزارشي از توزيع موادمخدر صنعتي توسط زن و مردي جوان با يك دستگاه سواري پرايد دريافت كردند و بلافاصله به آدرس اعلامي اعزام شدند.

قبل از حضور پليس، مرد قاچاقچي فرار كرده بود و «زهره» 24 ساله در حال فرار دستگير شد.

لاغر اندام، با صورتي چروكيده و آرايشي غليظ، انگار كه سال هاست به دنبال كسي است تا سرنوشت تلخي را كه برايش رقم زده اند، باز گو كند:

16 ساله بودم، دختري چادري، درس خوان و مؤدب! سال اول دوران دبيرستان نفر دوم المپياد رياضي كشوري شدم!

زندگي خوب و خوشي را كنار پدر و مادرم سپري مي كرديم تا آن نامه سرنوشت ساز به دستم رسيد و روزگارم را يك شبه از اين رو به آن رو كرد.

نامه را سه خواهر جوان از يكي از شهرستان هاي همجوار سمنان برايم نوشته بودند.

آنها مرا خواهر خود مي دانستند!

نوشته بودند كه پدر و مادرشان مرا در نوزادي به زن و مردي جوان كه بچه دار نمي شدند، فروخته اند و آنها خواهرهاي واقعي من هستند.

همه متن اين نامه كه از سه چهار خط هم نمي گذشت، تمام خاطرات گذشته مرا زير و رو كرد و ولوله اي به جانم انداخت.

برخورد عجيب و غريب پدر و مادرم هم مُهر تأييدي شد بر افسانه اي كه برايم نوشته بودند.

از طريق شماره تلفني كه داخل نامه نوشته شده بود، فرستندگان نامه را پيدا كردم و با هم قراري گذاشتيم.

داستان خيالي زندگي من كه بيشتر شبيه سريال هاي تلويزيوني است، واقعي از كار درآمد و من، زهره آن وقت 16 ساله، بزرگ ترين دروغ زندگي ام را باور كردم.

همه چيز در يك لحظه تغيير كرد.

در كنار پدر و مادر و برادران و خواهران واقعي ام احساس خوبي داشتم و ظرف چند روز با آنها انس عجيبي گرفتم.

از شانس بد من، نه از پدر پولدار و زندگي آنچناني خبري بود و نه از خانواده اي شايسته و زيبا!

خواهرانم، دختراني خياباني و برادرانم پسراني چشم چران و همه كاره!

يك ماه نشده بود كه چادر را كنار گذاشتم و همراه و هم داستان اين زندگي سياه شدم.

هنوز سه ماهي از اين واقعه عجيب نگذشته بود كه در حال و هواي وصف ناشدني آن روزهايم، به پسر خاله واقعي ام براي ازدواج اعتماد كردم.

از نامزدي و عقدمان چند ماهي نگذشت كه متوجه شدم، همسرم معتاد به شيشه است! پس طلاق گرفتم.

حالا زني 17 ساله بودم در هياهوي يك عمر زندگي كه نمي دانستم واقعي است يا دروغين!

داستان هاي جذاب خواهرانم كه منجلاب سياه روابط غلطشان را همچون شب نشيني هاي زيباي دوستانه به تصوير مي كشيدند، مرا نيز گرفتار كرد.

مصرف شيشه، دوستي با نامحرمان، رفت و آمدهاي شبانه و فروش شيشه در خيابان ها كه تا چند سال قبل كابوسي تلخ و باورنكردني برايم بود، حالا كار هر روزم شده بود.

براي تهيه مبلغي پول و خريد مقداري مواد مخدر، با يكي ديگر از اين گرگ هاي خياباني درحال توزيع شيشه بودم كه دستگير شدم.




ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار