بررسی نقش گلرهای ذخیره در تیم های اصفهانی در گفتگوی «نصف جهان» با رسول کربکندی
کد خبر: ۲۶۹۷۸۶
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۶

مرضیه غفاریان: نه مثل «سرجیو گوی کوچه‌آ»، گلر افسانه ای آرژانتین آنقدر خوش شانس بود که با مصدومیت دروازه بان اصلی تیمش یک مرتبه شهره شود و نه آنقدر بداقبال بود که فوتبال نخواهد روی خوشش را به او نشان دهد. با اینکه مدتها به نیمکت ذخیره تیم ذوب آهن دوخته شده بود اما هرگز تسلیم نشد. او با تلاش فراوان آنچنان خودش را به مربی تیمش تحمیل کرد که ناگهان ورق به نفعش برگشت. گلر پیشکسوت فوتبال اصفهان که سال ها در تیم سبزوسفیدپوش این دیار و همچنین در جمع ملی پوشان ایرانی در جام جهانی 1978، ذخیره بودن را تجربه کرده، معتقد است با اینکه حس گلر دوم بودن «قشنگ» نیست اما همین احساس ناپسند، «انگیزه ای» می شود برای کوشش بیشتر این دروازه بان ها برای فیکس شدن. رسول کربکندی در گفتگوی یک ساعته اش با روزنامه «نصف جهان» با مرور خاطره اثبات توانایی های خودش به سرمربی و هواداران ذوب آهن در گذشته های دور، راه و روش جدا شدن گلرهای دوم از نیمکت ذخیره ها را تشریح می کند. قامت رشید این پیر دروازه بان های ایران که دهه ششم عمرش را به تازگی پشت سرگذاشته، ابتدایی ترین عامل تأثیرگذار در موفقیت او بوده است، همان ویژگی ظاهری که به محض ورودش به دفتر روزنامه به چشم می آمد و در ابتدای سخنانش نیز از آن به عنوان یک فاکتور برتر نسبت به سنگربان اصلی تیمشان در آن زمان یاد می کند. اما دروازه بان پیشین تیم های ذوب آهن و سپاهان هدف گذاری و فراهم کردن زمینه برای ریسک کردن سرمربی با انجام تمرینات مستمر و البته استفاده مناسب از فرصت ها را از مهمترین ارکان پیشرفت گلرهای ذخیره و حضور ثابت آنها در چهارچوب دروازه تیمشان معرفی می کند. رسول کربکندی همچنین با تأکید بر نقش انکارناپذیر گلرها در موفقیت تیم ها به برگ برنده ذوب آهن و سپاهان در فصل جاری با جذب دو سنگربان مطمئن اشاره می کند. او در عین حال حضور گلرهای جانشین خوب در این دو تیم را به عنوان یک پشتوانه، مهم بر می شمارد.

 آقای کربکندی! به نظر شما دو تیم اصفهانی در نقل و انتقالات برای بیمه کردن دروازه های خود خوب عمل کردند؟

خب این دو تیم، دو دروازه بان خوب داشتند؛ یعنی هم فرعباسی برای ذوب آهن سال خوبی را پشت سرگذاشت و هم نیازمند یکی از دروازه بان های خوب و ملی پوش ماست. تیم های اصفهانی همین که توانستند این دو گلر را حفظ کنند خیلی سود می کنند. چون یک دروازه بان خوب می تواند درصد بالایی از موفقیت یک تیم را تضمین کند و به نظرم دو تیم اصفهانی دو دروازه بان خوب دارند ولی پشتوانه هم می خواهند.

 دقیقاً. به همین نکته می خواستم برسم...

بله. دروازه بان دوم هم خیلی مهم است؛ یعنی دروازه بان های دوم این دو تیم هم باید حتماً دروازه بان هایی نه همتراز با گلرهای اصلی ولی حداقل با یک درصد پایین تفاوت نسبت به آنها باشند که هم اولی تکلیفش را بداند و هم گلر دوم بپذیرد که روی نیمکت ذخیره ها بنشیند. من خیلی گلرهای دوم این تیم ها را نمی شناسم ولی می دانم هر دو تیم دروازه بان های جوان و خوبی را دارند. خب، دروازه یکی از حساس ترین پست ها در فوتبال است و به نظرم از این نظر دو تیم اصفهانی خیلی مشکلی ندارند.

 چرا گلر دوم نباید همتراز گلر اول باشد؟

چون دو دروازه بان همتراز همیشه مشکل ساز هستند که کدام بازی کند و کدام در بازی نباشد.

 یعنی به نظر شما اگر گلرهای شماره یک سپاهان و ذوب آهن در ابتدای فصل پیش رو دچار حادثه ای شوند مثل آنچه موجب مصدومیت حبیب فرعباسی، گلر اصلی ذوب آهن در اواخر فصل پیش شد، می شود برای ادامه مسابقات روی توانایی نیما میرزازاد و پارسا جعفری تکیه کرد؟ یا سرمربی های این دو تیم بعد از اینکه متوجه شوند گلر اصلی خود را از دست داده اند مستأصل می شوند، دقیقاً مانند کی روش در جام جهانی که به محض اینکه فهمید بیرانوند نمی تواند بازی را ادامه دهد، دو دستی بر سرش زد؟ به خصوص سپاهان که باید علاوه بر لیگ و جام حذفی در لیگ قهرمانان آسیا هم بازی کند؟

خب ببینید! ان شاء ا... اتفاقی نمی افتد؛ اما قطعاً کادر فنی هر دو تیم برای این فصل به این قضیه هم فکر کردند. به خصوص سپاهان که مسیر مشکل تری را در پیش دارد. درست است که گلر دوم آنها همتراز نیازمند نیست ولی در یکی دو بازی که به او میدان دادند و من هم آن بازی ها را دیدم قابل قبول بوده؛ ولی اینکه مربیان این تیم ها از الان بخواهند فکر کنند و برای اینکه اگر چطور بشود و اگر چه اتفاقی بیافتد، بروند گلر بزرگ بخرند این خودش یک مشکل بزرگ به وجود می آورد، چون همانطور که گفتم تیم هایی که دو دروازه بان تقریباً همتراز دارند به مشکل بر می خورند. مثل همین سپاهان، زمانی که مظاهری و نیازمند با هم در این تیم بودند، این موضوع تیم را دچار مشکل می کرد. چرا که هیچکدام از این دو گلر نمی پذیرند ذخیره باشند و همین مسئله، تنش ایجاد می کند. ضمن اینکه درباره آن نکته ای که در مورد کی روش ذکر کردید، به نظرم کار کی روش در آن صحنه خیلی غیرحرفه ای بود؛ یعنی وقتی که بیرانوند آسیب دید، گلر دومی که قرار بود به جای او وارد میدان شود با دیدن عکس العمل مربی خود، روحیه اش را برای بازی کردن از دست داد. این اتفاق روز بدی افتاد و ما بدترین نتیجه حضورمان در تاریخ رقابت های جام جهانی را مقابل انگلیس گرفتیم.

 و درحقیقت واکنش احساسی کی روش پاشنه آشیل تیمش شد در آن روز.

بله، یکی از نقاط ضعف کی روش همان عکس العمل بدی بود که در آن زمان از خود نشان داد.

 آقای کربکندی! در فوتبال ما مدتهاست از گلر خوب به عنوان پدر و مادر خوب برای یک تیم یاد می شود. با توجه به این تشبیه می توان گفت گلر ذخیره هم حکم دایه ای را دارد که اگر گلر اصلی تیم دچار پیشامدی شود، به حضور ذخیره او نیاز می شود؛ اما همه خدا خدا می کنند که این اتفاق نیافتد و مجبور نشوند سراغ دایه، یعنی همان گلر ذخیره بروند و خب این حس خوبی به دروازه بان های ذخیره منتقل نمی کند.

 ببینید! خود این موضوع انگیزه ای می شود برای گلر دوم تا تلاش کند خودش را به گلر اول برساند. او مترصد موقعیتی است که خودش را نشان بدهد. باید از آن موقعیت، خوب استفاده کند تا خودش را به مربی و تماشاگر ثابت کند. من در تیم ذوب آهن هم در اوایل فوتبالم دروازه بان ذخیره بودم و اصلاً به من فرصت بازی نمی دادند. در صورتی که گلر اولمان، هم قدش کوتاه تر از من بود و هم تیم ما در آن زمان اکثراً روی سانترهای بلند روی دروازه گل می خورد. یک روز 20 دقیقه به پایان بازی در حالی که ذوب آهن 2 بر صفر عقب بود از مربی خواستم یک ربع بیست دقیقه به من فرصت دهد اما می گفت من می ترسم تو را به زمین بفرستم؛ با این حال من به جای اینکه ناامید شوم، تلاشم را بیشتر کردم آنقدر تلاش کردم تا آن فرصت را به دست بیاورم.

 و بالاخره کی این فرصت را به دست آوردید؟

روزی که بازی مهمی مقابل تیم ملوان داشتیم. ملوان در زمان ما تیم قدرتمندی بود و از روز سه شنبه قبل از آن بازی احساس کردم که ممکن است این روز من را بازی دهد...

 چقدر این موضوع برایتان مهم بوده که حتی روز آن را به یاد دارید.

بله. بازی خیلی حساسی بود برای من و آن بازی در زندگی من خیلی تأثیر داشت. ملوان تیمی بود که ارسال های بلند زیادی روی دروازه ها داشت؛ یعنی غفور جهانی و عزیز اسپندار دو تا بازیکن سرزن این تیم بودند و نیاکانی هم از سمت راست زمین به اینها اضافه می شد و ملوانان با تکیه به توانایی این بازیکنان بلند بازی می کردند. برای همین من از روز سه شنبه آن هفته که لیادین، مربی روسی تیممان، تمرین سانتر بلند گذاشت و من را در این تمرین در دروازه گذاشت این ذهنیت را پیدا کردم که ممکن است من را در این بازی به میدان بفرستد. وقتی روز بازی ارنج را می خواست بخواند با بازیکنان هر خطی جداگانه صحبت می کرد. من را هم با چهار مدافع تیم صدا کرد به اتاقش و گفت اگر شما پنج نفر خوب بازی کنید ما این بازی را از ملوان می بریم. یادم نمی رود که وقتی مشغول گرم کردن بودم تماشاچی ها علیه من شعار می دادند و به انتخاب من برای آن بازی اعتراض داشتند.

 شما را نمی پذیرفتند؟

نه، چون هیچ شناختی نسبت به من نداشتند. اما من برایم مهم نبود. چون دو سال دنبال این موقعیت بودم. این بازی برای من فرصت بود و انگیزه زیادی داشتم. دقیقه 14 آن بازی تیم ما گل زد و بعد از آن حملات ملوانی ها شروع شد و من یکی پس از دیگری آنها را مهار کردم. اجازه ندادم هیچ سانتر یا شوتی وارد محوطه جریمه شود و شروع کردم به توپ گرفتن و توپ گرفتن تا اینکه ما بین دو نیمه درحالی به رختکن رفتیم که 2 برصفر جلو بودیم. داورمان هم انگلیسی بود؛ یعنی آن داور هفته قبل از بازی ما آمده بود برای سوت زدن بازی استقلال و پرسپولیس و بعد از دربی هم داور بازی ذوب آهن با ملوان شده بود...

 اینقدر این بازی مهم بود؟

بله بازی حساسی بود. ملوان آن زمان تیم خیلی قوی ای بود و تماشاگران اصفهانی هم آن روزها روی بازی مقابل این تیم شمالی فوق العاده حساس بودند. مربی روس ما در این بازی جوانگرایی کرده بود و چهار پنج بازیکن با تجربه و مسن را گذاشته بود بیرون و جوان ترها را به بازی فرستاده بود که یکی از آنها هم من بودم. وقتی رفتیم داخل رختکن بچه ها خوشحال بودند و با گریه همدیگر را بغل می کردند اما مربی روس ما داد زد سرمان که چه خبر است هنوز بازی تمام نشده؛ یک نیمه ما دو گل زدیم و ممکن است نیمه دیگر هم آنها سه گل به ما بزنند و با این هشدار، فتیله خوشحالی بچه ها را کشید پایین. آمدیم به زمین و گل سوممان را هم زدیم. دقیقه 70 بازی بود و اگر از من می پرسیدند چه آرزویی داری، می گفتم شنیدن صدای سوت پایان بازی. چون خیلی برایم مهم بود که این بازی را با موفقیت تمام کنم و هرچقدر زمان می گذشت من با نگاه به تماشاچی ها مدام پیش خودم فکر می کردم اگر ما این برتری 3 بر صفر را از دست بدهیم چه جوابی به آنها بدهم.

 می ترسیدید مبادا پیش داوری آنها نسبت به شما درست درآید؟

بله. همان موقع من تک به تک شدم با غفور جهانی و توپ او را گرفتم. آن زمان دیگر تمام استادیوم من را تشویق می کردند. یکدفعه ورق برگشته بود. توپش را که گرفتم استادیوم روی هوا بود. من در حالی که توپ توی بغلم بود نگاه کردم دیدم انگشتم کوچک دستم افتاده یک طرف.

 شکست؟

بله، نوک پای غفور موقعی که من توپش را گرفته بودم خورده بود به انگشتم و از آخر شکسته بود؛ اما من اینقدر محو بازی بودم که نه ضربه را حس کرده بودم نه دردش را. بعد از آنکه انگشتم را دیدم توپ را به بیرون از زمین پرت کردم و خوابیدم روی زمین. کاپیتان تیممان آمد پرسید می خواهی وقت تلف کنی؟گفتم نه بابا! انگشتم شکسته. من را بیرون بردند، مدیرعامل باشگاه آمده بود بالای سرم و با اشاره به اینکه بارها پیشنهاد کرده مرا داخل دروازه بگذارند افسوس گذشته را می خورد که چرا کسی حرف او را درباره من قبول نکرده بود. دستم را بستند و من را به درمانگاه ذوب آهن بردند که آن زمان در جاده آبشار بود...

 یعنی شما دقیقه 70 به بعد را از دست دادید و بازی همانطور که آرزو داشتید برایتان در آن لحظه به پایان رسید.

بله. آمبولانس آمد و راننده آمبولانس زیر بغلم را گرفت، در حالی که همه تماشاچی ها فکر می کردند او پدر من است و مدام با کف زدن و سوت کشیدن، تشویقم می کردند. من را به درمانگاه ذوب آهن بردند درحالی که هیچکس دنبالم نیامد. زمانی که رسیدم آنجا همه پرسنل درمانگاه منتظر من ایستاده بودند چون از ذوب آهن مدام زنگ زده بودند به آنها و سفارش من را کرده بودند و آنها هم فکر می کردند دستم قطع شده (با خنده)، وقتی فهمیدند فقط انگشتم شکسته، گفتند یا باید بخوابی اینجا تا فردا صبح بروی بیمارستان ذوب آهن، چون آن روز جمعه و تعطیل بود، یا اینکه بروی خانه و فردا صبح بیایی. گفتم مگر عقلم کم است که اینجا بخوابم(باخنده). آن زمان جاده آبشار مثل حالا نبود؛ خیابان باریکی بود که اصلاً ماشین در آن رفت و آمد نمی کرد. من هم پولی همراهم نبود. از درمانگاه ذوب آهن آمدم بیرون و پیاده راه افتادم به سمت خواجو، یک ژیان داشت از آنجا رد می شد و من دست گرفتم و گفتم آقا! من را تا جایی برسان. آمدم رو به روی سینمای چهارباغ. اردوی ذوب آهن هم آن طرف خیابان، اول عباس آباد در هتل سیروس بود. من نه از نتیجه بازی خبر داشتم و نه از اینکه بازی تمام شده یا نه. وقتی از ژیان پیاده شدم و رفتم داخل هتل متوجه شدم بازی با نتیجه 3 بر یک تمام شده بود؛ یعنی یک گل تیم ما خورده بود...

 در آن 30 دقیقه ای که شما نبودید.

بله. مربی روس، من را بغل کرد در حالی که خودش و خانمش خیلی ابراز خوشحال می کردند. خب مربی، ریسک بزرگی کرده بود و ریسکش نتیجه داده بود. جالب آنجاست که آنها دو سه روز قبل از این بازی گلر از تهران آورده بودند که با او برای سال بعد مذاکره کنند. چون دو هفته به پایان لیگ مانده بود. آن گلر را در حالی برای جایگزینی دروازه بان تیممان آورده بودند که اصلاً تا آن زمان روی من حساب نمی کردند؛ اما یک مرتبه همه چیز عوض شد. فردای آن بازی به گلر تهرانی هم گفتند که دیگر تو را نمی خواهیم. من بازی آخر تیمم را هم به دلیل مصدومیت از دست دادم اما از سال بعد، سالی 30 بازی در لیگ من فیکس درون دروازه تیم بودم. همه اینها را گفتم تا بگویم گلر دوم بودن احساس قشنگی ندارد مگر اینکه هدف داشته باشی. اینکه بپذیری همیشه ذخیره باشی، قشنگ نیست؛ ولی اگر هدفت آن باشد که گلر اصلی تیم شوی قضیه فرق می کند. من برای رسیدن به این نقطه خیلی زحمت کشیدم. پدر من اصلاً با ورزش موافق نبود. تفکر پدران قدیمی این بود که باید دنبال کاری بروی که آب و نان در آن باشد. اما من همیشه بدون اینکه کسی متوجه شود می رفتم فوتبال بازی می کردم. برای همین دنبال یک موقعیت بودم که خودم را ثابت کنم و از آن موقعیت حداکثر استفاده را کردم و شدم گلر اصلی...

 این موقعیت را نباید مربی در اختیار بازیکن قرار دهد؟

چرا، ولی مربی نمی تواند الکی ریسک کند؛ یعنی بازیکن باید نشان بدهد که این توانایی را دارد که مربی روی او ریسک کند. باید خود بازیکن زمینه را فراهم کند. ذخیره بودن کلاً خوب نیست. از نظر روحی روانی تأثیر بدی روی بازیکن می گذارد؛ اما هدف، مهم است و باید منتظر فرصتی باشی که برای فیکس شدن از آن استفاده کنی. من از آن فرصت استفاده کردم و دو سال هر سال 30 بازی در لیگ به غیر از مسابقات جام حذفی ثابت بازی می کردم. طوری که گلر دوم تیم ما حتی کفش و لباس ورزشی نمی پوشید و می آمد برای مسابقات؛ یعنی مطمئن بود که به او بازی نمی رسد. حتی یک روز در تبریز بعد از آنکه من آسیب دیدم و مجبور به استفاده از او شدند دستکش و لباس های من را در آوردند و به او دادند...

 به نظر شما این روش خوبی است؟ گلر دوم اگر قرار باشد همیشه روی نیمکت بنشیند چطور باید تجربه کسب کند؟ آیا حالا که ذوب آهن و سپاهان گلر دوم همتراز با گلرهای اول خود جذب نکرده اند نباید به میرزازاد و جعفری بیشتر میدان بدهند تا حداقل از همین گلرهای دوم برای آینده شان دروازه بان های ششدانگی بسازند؟

ببینید! در فوتبال امروز بقای مربی و بقای تیم به...

 نتیجه گرا بودن است.

بله! امروزه کسب نتیجه از همه چیز مهمتر است. به همین دلیل کمتر مربی ای خطر انجام چنین ریسکی را می پذیرد.

 آقای کربکندی! نظر شما درباره استفاده از گلرها به صورت چرخشی چیست؟ آیا این شیوه که بیشتر علی پروین در قدیم از آن استفاده می کرد باعث نمی شد هر دو گلر تیم آبدیده شوند؟

این موضوع هم برای مربی ها سختی های خودش را دارد. من خودم دقیقاً همین مشکل را در سال 66 که سرمربی تیم منتخب اصفهان بودم داشتم. آن زمان لیگ سراسری در کشور به صورت باشگاهی نبود و به صورت منتخب استانی برگزار می شد. سال قبل از آن هم که من دستیار آقای عاطف بودم- که خدا ان شاء ا... ایشان را شفا بدهد- منتخب اصفهان با غلبه بر تبریز در فینال قهرمان شده بود. سال 66 من شدم سرمربی و دوتا گلر داشتم: عابدزاده و ریاضیات. دو تا دروازه بان که من را دیوانه کرده بودند. مانده بودم کدام را بگذارم داخل دروازه. انتخاب یک گلر از بین این دو نفر سخت بود. برای اولین بازی که باید در کرمان برگزار می کردیم هر دوی آنها را صدا کردم و گفتم شما دو نفر من را دیوانه کردید. نمی دانم کدام تان را بگذارم داخل دروازه، خودتان بگویید چه کنم؛ یک بازی در میان بگذارم؟ یکی را تا زمانی که گل نخورده فیکس بگذارم داخل دروازه بعد که گل خورد دیگری را بگذارم جای او؟ ضمن اینکه برای کسب تجربه ذخیره ها قطعاً مربی ها در روزهای بعد از مسابقه یک بازی تدارکاتی می گذارند برای بازیکنانی که به آنها بازی نداده اند. این یک قاعده است در دنیا تا ذخیره ها هم شرایط بازی را پیدا کنند. ولی همه اینها در کل به نوع فعالیت آن دروازه بان و دیدگاه مربی و خیلی چیزهای دیگر بر می گردد تا مربی ریسک کند و به گلر ذخیره خود هم بیشتر میدان بدهد. چون یک باخت ممکن است باعث برکناری یک مربی شود. به همین دلیل امروز دیگر مثل گذشته نیست که بخواهند آینده نگری کنند. حالا همه مربی ها می خواهند روز و سالشان را با موفقیت بگذرانند چون با بقای خود، آینده بهتر و پردرآمدتری را برای خودشان رقم می زند.

 یعنی امروز نتیجه گرا بودن مربیان نقش تأثیرگذاری در بازی ندادن به گلرهای ذخیره دارد؟

100 در صد. حتی بعضی از مربیان بخاطر همین نتیجه گرایی چشمشان را روی خیلی از تخلفات بازیکنانشان می بندند، غافل از اینکه وقتی اصول حرفه ای فدای برد و باخت تیم می شود فوتبال لطمه می خورد.

 برای همین بود که یحیی گل محمدی بازی ای که بیرانوند در ابتدای فصل نقل و انتقالات برای دریافت پول بیشتر راه انداخت را نادیده گرفت و از مدیران باشگاه پرسپولیس خواست به هر قیمتی شده گلر شماره یک تیمش را حفظ کنند و نگذارند به تیم رقیب برود؟

 دقیقاً، چون نقش گلر در موفقیت یا عدم موفقیت تیم انکارناپذیر است. تیمی که گلر خوب دارد خیلی از سایر تیم ها جلوتر است، حاشیه امنیت بیشتری هم دارد و مدافعان آن تیم هم با آرامش بیشتری بازی می کنند. یک گلر نامطمئن دفاع را هم متزلزل می کند. یعنی مدافعان آن تیم همیشه مراقب هستند مبادا اشتباه کنند و توپ از آنها رد شود و خب اینها تأثیر روحی و روانی بدی روی تیم می گذارد.

 برعکس این قضیه هم صادق است؟ یعنی یک دفاع خوب و قدر هم می تواند روی عملکرد گلر تأثیر بگذارد؟ همین بیرانوند را مثال بزنیم که به نظر می رسد با خط دفاعی پرسپولیس هماهنگ تر است تا با مدافعان تیم ملی و دو مصدومیت او در تیم ملی در اثر برخوردی به وجود آمد که با مدافعان خودی داشت؛ با این تفاسیر، بیرانوند اگر به استقلال می رفت هم می توانست مانند زمان حضورش در پرسپولیس موفق باشد؟

ببینید! دروازه بانی با بقیه پست ها فرق می کند. دروازه بانی یک پست تخصصی است، گلر کار خودش را می کند. مسلماً بیرانوند به هر تیمی می رفت هم از نظر روانی هم از نظر فنی می توانست تأثیرگذار باشد. چون برای تیم رو به رو اینکه کدام گلر جلوی آنها قرار دارد از نظر روانی خیلی مهم است. ممکن است فوروارد توپی را که مقابل یک دروازه بان معمولی خیلی راحت به گل تبدیل می کند در مقابل یک دروازه بان خوب به دلیل تأثیر روانی که آن گلر روی بازیکنان می گذارد از دست بدهد. اما هماهنگی بین دروازه بان و مدافع هم بحث خیلی مهمی است. دروازه بانی که حرف نزند، دروازه بانی که داد نزند، دروازه بانی که اطلاعات به تیمش ندهد، لطمه می خورد. اگر در همان صحنه هایی که اشاره کردید بیرانوند داد می زد، یا اعلام آمادگی می کرد برای دفع توپ، یک...

 «من» می گفت...

بله، این «منم» را اگر می گفت مدافع با او قاطی نمی کرد. مربی روسی ما زمانی که ما بازی می کردیم اگر در دفع توپ با مدافع دودل می شدم به من می گفت چرا نگفتی «منم»؟ می گفتم گفتم، اما او می گفت باید طوری بگویی که صدای تو را تماشاگر هم بشنود و مدافع هم نتواند بهانه بیاورد که چیزی نشنیدم. این ارتباط کلامی بین دروازه بان و مدافعان خیلی اهمیت دارد. گلر با یک «منم، بزن، برو» گفتن می تواند چیدمان خط دفاعی تیم را مدیریت کند. چون گلر از پشت سر تیم همه را می بیند. ممکن است مدافع از پشت سر متوجه یاری که پشت سرش قرارگرفته نباشد اما دروازه بان با یک تذکر می تواند او را متوجه کند.

 کریستوفر کنت و رشید مظاهری و همچنین شهاب گردان گلرهایی بودند که سپاهان و ذوب آهن از دست دادند، آیا با تمام سختی هایی که حفظ این گلرها برای مربیان دارد و شما به آن اشاره کردید و حتی صرف هزینه بیشتر نباید این گلرها را که حداقل نامی تر بودند به عنوان یار ذخیره در اصفهان نگه می داشتند؟

باید بببینید خود بازیکن چقدر پذیرای این جذب است.

 نمی شد با پرداخت پول بیشتر، رضایت آنها را جلب کرد؟

نه! گلر فقط پول برایش مهم نیست...

 یعنی بازی کردن برای دروازه بان ها از پول مهمتر است؟

بله، برای گلر مهم این است که بازی کند تا قیمت بیشتری پیدا کند. یک دروازه بان ذخیره هیچ وقت ارزش یک دروازه بان اصلی را ندارد. ممکن است یکسال بگذرد و پول خوبی هم دریافت کند ولی همیشه ذخیره است و همه به او به چشم گلر ذخیره نگاه می کنند. به همین دلیل مهم است که خود بازیکن هم این موضوع را قبول کند و به نظر من چون به فکر ترسیم آینده بهتری برای خودشان هستند خیلی زیربار این موضوع نمی روند. اصلاً وجود دو گلر همتراز در یک تیم، هم برای خود گلرها تحملش سخت است و هم در ادامه با غر زدن و ایجاد تنش برای تیم حاشیه بیشتری درست می کنند.

 گلر ذخیره مگر چتر نجات تیم نیست؟ این چتر نجات نباید مطمئن باشد؟ آیا سپاهان و ذوب آهن برای آینده پسا پیام و حبیب، نیاز به گلرهای ششدانگ ندارند. اگر اتفاقی...

ببینید! قطعاً مربی بیشتر از شما نگران است و خودش می داند که چه کار و راه سختی دارد و قطعاً گلر دوم آنها گلر بدی نیست. ممکن است همتراز با گلر شماره یک تیم نباشد ولی قابل اطمینان است. ضمن اینکه امروز با گذشته و زمان ما فرق می کند. ما مربی دروازه بان ها نداشتیم، خودمان کنار زمین باید تمرین می کردیم و هر وقت، نوبت شوت زدن بازیکن ها می شد ما را صدا می کردند که داخل دروازه بایستیم. حالا اما دروازه بان ها مربی خاص خودشان را دارند، تمرین اختصاصی دارند، امکانات و وسایل آموزشی خیلی خوب دارند. یعنی اصلاً امکانات الان قابل قیاس با گذشته نیست.

 یعنی شما می گویید الان این امکاناتی که سپاهان و ذوب آهن دارند و وجود مربی دروازه بان ها در این دو تیم می تواند از گلرهای ذخیره این تیم ها برای آینده گلرهای شماره یک بسازد؟

بله، صد در صد، صد در صد. ببینید! الان برای شوت زدن دستگاه خاص آوردند؛ یعنی شما دستگاه را تنظیم می کنی با هر قدرتی که بخواهی شوت می کند به سمت دروازه. اما ما در گذشته باید خودمان می ایستادیم برای عابدزاده و ریاضیات و این و آن شوت می زدیم. برای همین الان چهار تا پیچ و پلاک در پایمان است و نمی توانیم درست راه برویم. قطعاً این روزها تیم ها با امکاناتی که در اختیار دارند و تمرینات خاصشان نمی گذارند گلرهای ذخیره شان خیلی از شرایط بازی دور شوند.

 حالا که بحث دروازه بانی است به این موضوع هم اشاره کنیم که قبلاً اصفهان علیرغم کمبود همه این امکانات، مهد گلرها بود اما الان نه.

اصفهان چندین دوره گلرهای خیلی خوبی داشت. زمانی آقای برزمهری بود، بعد من آمدم، بعد عابدزاده و ریاضیات، بعد پوردایی. اما الان با اینکه تیم ها آکادمی دارند و کلی هزینه هم برای این آکادمی ها می کنند از تولیدات خودشان استفاده نمی کنند به دلیل همان مسئله ای که گفتم؛ امروز تیم ها برای بودن تلاش  می کنند. تیم ها امروزه دنبال این هستند که یکسری بازیکن جذب کنند تا نتیجه بگیرند. الان سپاهان یکسری بازیکن می آورد که شاید اصلاً به آنها نیاز نداشته باشند اما تضعیف کردن رقبا هم جزو سیاست  این تیم هاست؛ یعنی شما بازیکنی می آورید که مثلاً پرسپولیس را ضعیف کنید.

 یعنی یکی از سهمیه های خود را صرفاً برای تضعیف رقبا می سوزانند؟!

صد در صد! فوتبال خیلی پیچ و خم دارد.

 آقای کربکندی! حالا که به پرورش گلرها اشاره شد می خواهم این را بپرسم که در کل چرا ما اصلاً در ایران مخصوصاً امروزه، هم نسبت به گذشته و هم نسبت به فوتبال دنیا گلر باکیفیت کم داریم. حتی گلرهای درجه یک ما با گلرهای درجه یک دنیا خیلی فاصله دارند...

ما الان نسبت به گذشته خیلی گلر تولید کردیم. یک مقطعی حتی ورود دروازه بان های خارجی را ممنوع کردند. این موضوع باعث رشد شد. اما همین موضوع الان خطرناک شده؛ یعنی یک دروازه بان مثل بیرانوند هرچقدر دلش می خواهد قیمت می گذارد. نباید انحصار ایجاد شود. ببینید! در جام جهانی دو دوره قبل که احمدی دروازه بان تیم ملی بود، هیچکس نمی دانست گلر اول تیم کیست و مربی چه کسی را می خواهد بازی دهد. گلر باید بازی کند، اشتباه کند تا برای رفع اشتباهش تمرین کند وقتی صرفاً تمرین می کنی فقط داری زحمت می کشی؛ ولی حضور در مسابقه است که ایرادات شما را نشان می دهد.

 با این حساب همان حرف ما شد که گفتیم گلر ذخیره بدون بازی امکان پیشرفت ندارد.

چرا دارد. بستگی به هدف گذاری آنها دارد که بخواهند همینطور ذخیره بمانند یا فکر کنند باید گلر اول شوند. آنها باید این هدف را برای خودشان خوب تفسیر کنند...

 یعنی هرطور شده باید توانایی خودشان را به سرمربی تحمیل کنند؟

 بله. همانطور که گفتم مربی روی دروازه بان ضعیف ریسک نمی کند. گلر باید نشان بدهد که بازیکن خوبی است. باید تلاش کند تا مربی تلاشش را ببیند، تا اگر مربی خواست تصمیمی بگیرد روی همین پشتکار و جدیت و اراده بازیکنش حساب کند. قطعاً گلرهای ذخیره این تفکر را دارند. آنها دعا نمی کنند دروازه بان اصلی تیم آسیب ببیند ولی دنبال فرصت برای بازی هستند.

 واقعاً دعا نمی کنند؟ به هر حال همین آسیب دیدگی گلر اصلی بهترین فرصت را به آنها می دهد، خود شما در جام جهانی آرژانتین که ذخیره ناصر حجازی بودید دلتان نمی خواست بازی کنید؟ چنین دعایی در دلتان نکردید؟ (باخنده)

خدا حجازی را رحمت کند. حجازی الگوی من بود. ناصر حجازی، دروازه بان تیم ملی و دروازه بان استقلال بود و من دروازه بان خانه جوانان اصفهان بودم. رفته بودیم رشت برای مسابقات قهرمانی باشگاه های ایران. من جوانی بودم که ذخیره بودم و صرفاً برای روحیه گرفتن من را با تیم برده بودند. من آن روز با ناصرحجازی عکس انداختم و از او امضاء گرفتم. اصلاً من در مقابل حجازی هیچی نبودم. او گلر تیم ملی بود. اما به فاصله شش هفت سال بعد من با حجازی در جام جهانی در یک اتاق بودم.

 یعنی رسیدید به سطح او...

ببینید! او گلر تیم ملی بود و من در هیچ تیمی نبودم؛ ولی اینقدر زحمت کشیدم و فضا برای مربی خارجی ام ایجاد کردم که پذیرفت درباره من ریسک کند و در عرض پنج شش سال با سرعت نور خودم را به حجازی در تیم ملی رساندم. آن زمان در اردوهای تیم ملی چهار گلر بودیم که برای جام جهانی یکی از ما باید خط می خورد. حجازی بود و رشیدی و من و مودت که آن سه تا مثلث همیشگی دروازه بانی تیم ملی بودند...

 با توجه به یادآوری شما از این گلرهای قدر باز من به این نکته می رسم که قبلاً کیفیت گلرهای ما بهتر از الان بود.

بله، خیلی خیلی بهتر بود. یعنی آن موقع هرکدام از تیم های لیگ، یک دروازه بان در سطح تیم ملی داشتند. اما با همه اینها جام جهانی جای ریسک نبود. میدان بزرگی بود و آن سال هم اولین سالی بود که ایران در جام جهانی حضور پیدا می کرد. خیلی شرایط سخت بود؛ یعنی ناصر حجازی اگر ناز هم می کرد باید او را به هر قیمتی شده با خود می بردند. شما یک چیزی می شنوید از جام جهانی. آنجا حتی وقتی چای می خوری 30 تا دوربین روی تو زوم می شود. بازی های جام جهانی را از تلویزیون بهتر می شود دید؛ اما حاشیه های این جام فوق العاده دیدنی است و باید آنجا حضور داشته باشید تا تماشا کنید و متوجه شوید. صحنه های خیلی قشنگی در محل مسابقات رقم می خورد. برای همین آرزو داشتم بازی کنم؛ اما هیچ وقت دعا نمی کردم حجازی آسیب ببیند چون میدان کوچکی نبود...

 گویا آسیب هم دید...

بله، آسیب هم دید اما در آن زمان هر تیمی حق دو تعویض داشت و تیم ما تعویض هایش را انجام داده بود و با اینکه ناصر حجازی کتفش آسیب دیده بود مربی نمی توانست او را تعویض کند. به نظر من شانس هم در این موضوع دخیل است. حالا عده ای به آن اعتقاد ندارند اما من می گویم شانس هم نقش دارد. مثلاً تیم ملی آرژانتین در جام جهانی 1990 گلر اصلی اش در همان اوایل بازی ها آسیب دید، گلر بعدی که آمد تا بازی فینال چندین ضربه پنالتی برای این تیم گرفت و از آنجا به بعد شد گلر یک دنیا...

 و این همان شانس است که شما به آن معتقد هستید...

بله، می خواهم بگویم بعضی ها از این فرصت ها عالی استفاده می کنند. نمونه اش خود من؛ ولی بعضی ها نه. این به همان هدف گذاری برمی گردد که اگر درست نباشد به سرانجام نمی رسد. من همیشه هروقت با جوان ها صحبت می کنم به آنها می گویم هدفتان را مشخص کنید. ببینید می خواهید به کجا برسید. اگر قرار است همیشه ذخیره بمانید و قانع باشید که مثلاً یک میلیارد دریافت کنید بدون اینکه بازی کنید، پیشرفت نخواهید کرد. این یک مبارزه است که پول، شهرت و افزایش روحیه در آن نهفته است؛ اما هرکسی می خواهد همه اینها را به دست بیاورد باید زحمت بکشد.

 آقای کربکندی! من آخر جواب سئوالم را نگرفتم.

دیگر کدام سئوال؟ (با خنده)

 همان که چه شد ما با رکود گلرهای قدر مواجه شدیم؟ آیا این به سیستم بازی های لیگ برمی گردد؟

نه ربطی به سیستم ندارد. ببینید! هر دورانی یکسری بازیکن خوب ظهور می کند. در دنیا هم همینطور است. مثلاً بارسلونا یک زمانی قدرت اول فوتبال دنیاست و چهارسال بعد تیم دیگری این شرایط را پیدا می کند. گلرها هم همینطورند. ضمن اینکه دروازه بانی پست پرمسئولیتی است؛ اگر فوروارد باشی و پنج تا گل خراب کنی اما یک گل بزنی که تیم ببرد، روی شانه ها قرار می گیری اما در مقابل کافی است گلر باشی آن وقت 20 تا توپ هم بگیری اما یکی از توپ ها برود توی گل چه  می شود؟ دروازه بانی پست پرمسئولیتی است...

 یعنی می خواهید بگویید کمتر فوتبالیستی این مسئولیت را می پذیرد؟

 بله. اما از آنطرف دروازه بان ها زودتر معروف می شوند و شهرت بیشتری هم پیدا می کنند. بچه های کوچک هم بخاطر حرکات متفاوت دروازه بان است که دوست دارند در این پست باشند و شیرجه بزنند اما پست پرمسئولیتی است و کمتر کسی در ادامه می پذیرد که در این پست بازی کند.

 دختر خود شما هم دروازه بان بود.

بله، دخترم دروازه بان تیم ملی نوجوانان وجوانان بود...

 خیلی خوب شروع کرد اما بعداً محو شد.

 برای اینکه هر دوتا پای او رباط صلیبی پاره کرد. در سفر با تیم ملی نوجوانان به تایلند در یک بازی زانوی پایش آسیب دید و متأسفانه مربی ها فکر کرده بودند ترسیده و از روی ترس می گوید آسیب دیده است. از بازی بیرون می آید و ایران 4 گل می خورد و برای همین مربی ها حتی با او قهر هم می کنند. آنجا متوجه آسیب دیدگی او نمی شوند. اما به ایران که برگشت او را پیش یکی از دوستانم که ارتوپد بود بردم و مشخص شد رباط پاره کرده است. جراحی کرد و پس از درمان دوباره در تیم ملی جوانان بازی کرد. بعد عضو تیم ذوب آهن شد و دربازی با تیمی از نجف آباد...

 آینده سازان؟

بله آینده سازان. از روز قبل از بازی با این تیم به گوشش رسانده بودند که آنها قصد دارند اگر موفق نشدند تا دقیقه 70 گل بزنند، گلر رقیب را بزنند. این موضوع تأثیر بدی روی روحیه اش گذاشته بود. در نهایت هم در همان بازی روی یک ضربه کرنر وقتی می پرد روی هوا که توپ را بگیرد بازیکن حریف به او تنه می زند و وقتی می آید روی زمین دوباره زانوی پای دیگرش صدمه می بیند. وقتی آن یکی پایش هم رباط پاره کرد من گفتم خیر ببینی بابا! دیگر تا همینجا بس است( خنده). بعد دیگر فوتبال را کنار گذاشت. جالب است همان روز که آسیب دید نامش در لیست دعوت شدگان به تیم ملی بود... 

 شما اینجا در نقش پدرتان برای دخترتان ظاهر شدید با این تفاوت که دخترتان برعکس شما تسلیم شد.

دخترها فرق دارند. نه به آنها توجه می شود نه امکاناتشان در حد آقایان است. (مکث می کند) تقدیر هرکسی یک جوری است دیگر. با این حال، خانواده من کلاً ورزشی هستند. دختر بزرگم لیبروی تیم والیبال ذوب آهن بود. پسرم تا نوجوانان بازی کرد و بعد دیگر بازی نکرد...

 پسرتان دوست نداشت دروازه بان شود و راه پدرش را ادامه بدهد؟

نه، او در پست دفاع بازی می کرد.

 چرا پسر گلرها به خصوص در ایران تمایلی به دروازه بانی از خودشان نشان نمی دهند؟ به غیر از عابدزاده ما گلری نداشتیم که...

اصلاً فرزندان بازیکنان بزرگ هیچ وقت موفق نمی شوند.

 چرا؟

برای اینکه همیشه زیر سایه پدرشان هستند. مثل خود ناصر حجازی. پسر او در تیم استقلال هم بازی می کرد اما دوران فوتبالش کوتاه بود، یا پسر علی پروین با اینکه بازیکن بدی هم نبود ولی اینها زیر سایه پدرانشان از بین می روند.

 

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو