کد خبر: ۴۰۳۸۱
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۰۳

زمستان سال 92 بود که مردی با نگرانی خودش را به پلیس رساند و ادعا کرد همسرش از خانه خارج شده و به طرز مرموزی گمشده است.

این مرد که «ناصر» نام دارد وقتی با دستور بازپرس پیش روی افسر تحقیق نشست گفت: «همسرم "آذر" وقتی من سرکار بودم به من زنگ زد و گفت می خواهد به خانه دوستش "فریبا" برود و شب بر می گردد

وی افزود: «ساعت 9 شب بود که به خانه رفتم، نیامده بود، به موبایلش زنگ زدم، خاموش بود، تا اینکه نیمه شب شد و به خانواده اش اطلاع دادم. دوستش فریبا را از طریق خواهرزنم پیدا کردیم و فهمیدیم او صبح با هواپیما به تهران رفته است. نمی دانم چرا آذر به ما دروغ گفته بود خیلی داغونم و نگران زندگی ام هستم

مأموران با توجه به دروغ پردازی آذر در رفتن به خانه دوستش به بررسی موبایل این زن پرداختند و ردپایی از یک پسر به نام «محسن» به دست آوردند که در همسایگی آنها زندگی می کرد.

پیامک ها نشان می داد که آذر و محسن ارتباط پنهانی دارند اما وقتی مأموران به درِ خانه این همسایه رفتند شنیدند که محسن همزمان با آذر گم شده است و آنها تصور می کردند با دوستانش به مسافرت رفته است.

در قوی ترین فرضیه به نظر رسید که آذر و محسن برای زندگی پنهانی از شهرشان فرار کرده اند. از این رو، تجسس های تخصصی برای ردیابی آنها در دستور کار قرار گرفت.

همزمان با این اقدامات پلیسی یک روز وقتی مردی با کامیونش وارد جاده خاکی معدن شد و به دل بیابان زد هنوز به پشت تپه اصلی آن منطقه نرسیده بود که در 20 متری جاده صحنه ای عجیب دید؛ دو جسم شبیه به انسان روی زمین افتاده بودند. راننده کامیون که احتمال داد اشتباه می کند و خواست بی اعتنا عبور کند ناگهان دید که یکی از جسم های مرموز تکانی خورد و دست انسانی بلند شد و علامت کمک خواهی داد.

راننده کامیون خیلی زود ماشین را متوقف کرد و در حالی که یک چماق با خودش برداشته بود به سمت دو جسم مرموز رفت و خود را در برابر صحنه دلخراشی دید. جسد یک زن با لباس بیرون که خیلی فجیع کشته شده بود در چند قدمی پسری جوان که با وجود خون آلود بودن و زخم های عمیق هنوز زنده بود در برابرش قرار داشت. راننده کامیون بلافاصله با پلیس 110 و اورژانس تماس گرفت و ماجرا را به آنها اطلاع داد.

با توجه به زنده بودن پسر جوان، پیکر نیمه جان او بلافاصله به نزدیک ترین بیمارستان انتقال داده شد و از سویی دیگر بازپرس جنایی دستور داد تا جسد زن ناشناس به پزشکی قانونی انتقال یابد تا با شناسایی صاحب آن، پلیس بتواند عاملان جنایت را ردیابی کند.

کارآگاهان در نخستین اقدام به بررسی پرونده گمشدگان پرداختند تا ببینند همزمان با پیدا شدن جسد زن ناشناس و پیکر نیمه جان پسر جوان چه افرادی با این مشخصات گم شده اند.

خیلی زود مشخص شدکه این زن و مرد همان آذر و محسن هستند که پلیس از 24 ساعت قبل در جستجویشان بود.

وقتی جسد آذر توسط شوهرش شناسایی شد و خانواده محسن نیز در اتاق مراقبت های ویژه پسرشان را شناسایی کردند، کارآگاهان منتظر ماندند تا محسن به هوش بیاید.

هنوز 12 ساعت نگذشته بود که محسن چشم باز کرد و در حالی که خیلی سخت حرف می زد کوتاه گفت که شوهر آذر آنها را به این روز انداخته است.

کارآگاهان بلافاصله برای دستگیری ناصر، شبانه به در خانه اش رفتند و فهمیدند این مرد وقتی باخبرشده که محسن زنده مانده است خانه اش را ترک کرده و گریخته است.

از فردای آن روز، بررسی های تخصصی برای ردیابی قاتل فراری آغاز شد و 33 روز بعد، درحالی که پلیس پی برده بود ناصر با ترک شهر به تهران رفته است این مرد با پای خود، نزد پلیس رفت و تسلیم شد.

ناصر که به شدت گریه می کرد در بازجویی ها گفت: «من آذر را دوست داشتم اما او کاملاً سرد بود تا اینکه دو ماه پیش اتفاقی پیامکی در موبایلش دیدم که عاطفی بود از آن روز به بعد رفتارهای همسرم را زیر نظر گرفتم و دیدم با پسر همسایه رابطه دارد و مدام با هم در خانه من خلوت می کنند

وی افزود: «ابتدا می خواستم شکایت کنم اما خون جلوی چشمانم را گرفته بود و تصمیم به قتل هر دو گرفتم و چون می دانستم آنها چه زمان هایی در خانه من خلوت می کنند به کمین نشستم و هردو را غافلگیر کردم و با تپانچه ای که خریده بودم مجبورشان کردم لباس بیرون بپوشند و بعد سوار بر خودرویم و در حالی که دست و پایشان را بسته بودم هردو را از شهر بیرون بردم و در آنجا باضربات چاقو هر دو را کشتم. تصورم این بود که محسن هم کشته شده است. بعد طناب ها را باز کردم و به خانه برگشتم و برای گمشدن همسرم داستانسرایی کردم و این در حالی بود که از موبایل آنها به یکدیگر پیامک فرستادم که باید با هم فرار کنیم تا پلیس را گمراه کنم

محسن وقتی بهبودی نسبی پیدا کرد پی برد که برای همیشه فلج شده است و دیگر نمی تواند روی پاهایش راه برود این پسر در بازجویی ها گفت: «اشتباه بزرگی کردم و تاوان سختی می دهم

وی افزود:«من و آذر بخاطر دوستی او با خواهرم آشنا شدیم و هردو به هم ابراز علاقه کردیم. قرار بود او از شوهرش طلاق بگیرد اما نمی دانم چرا این کار را نمی کرد. ما هیچ رابطه ای با هم نداشتیم تا اینکه شب حادثه شوهرش من و آذر را که می خواستیم با هم حرف بزنیم در خانه اش غافلگیر کرد. او کلت کمری در دست داشت که واقعی بود هرچه گفت، گوش کردیم و ناصر ما را به بیابان برد. فکر می کردم با گلوله ما را بکشد اما او با چاقو به جانمان افتاد و من بی هوش شدم وقتی با گرمای آفتاب چشم بازکردم، یک کامیون را دیدم. به سختی دستم را بالا بردم و نجات پیدا کردم«.

ناصر پس از صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری، محاکمه و به قصاص نفس و پرداخت دیه به محسن محکوم شد و این حکم پس از بررسی در دیوانعالی کشور تأیید شد و مرد همسرکش در لیست اعدام قرار گرفت.


برچسب ها: همسرکشی ، رابطه ، پلیس ،
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار