«مردم دوست دارند همه روحانیون را مانند گذشته در کوچه و خیابان و در حال خرید و رفت و آمد مشاهده کنند. دوست دارند مقامات پس از دوران مسؤولیت به همان حرفهها و اشتغالات قبلی بازگردند. همین حالا خیلیها دوست دارند بدانند شهردار تهران پس از ۱۲ سال در کجا مشغول میشود؟ برخی از قبلیها به خاطر توفیق اجباری ناچار از ترک دولت و بخش عمومی شدند اما به انتخاب و اختیار لطف دیگری دارد.»
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «این روزها در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی خصوصا گروههای تلگرامی تصویری از فرانسوا اولاند، رییسجمهوری پیشین فرانسه مورد استقبال و حاشیهنویسی کاربران قرار گرفته است. علت این است که این تصویر آقای اولاند را با لباس عادی و غیر رسمی و با کیسههای خریددر حال عبور از عرض خیابانی - قاعدتا در پاریس- نشان میدهد.
کاربران درباره این عکس با حسرت نظر میدهند که فردی که تا همین سه ماه قبل رییسجمهوری فرانسه - یکی از قدرتهای برتر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی جهان - و ساکن کاخ الیزه بوده، حالا این قدر بیشایبه و بیتشریفات مثل هر شهروند عادی دیگر رفتوآمد میکند، به خرید میرود و مایحتاج زندگی را شخصا تهیه میکند نه این که باز در حکومت بماند و اگر هم بخواهد فعالیت سیاسی انجام دهد در چارچوب حزب متبوع خواهد بود. تازه به اینها باید این نکته را اضافه کرد که برای دوره دوم کاندیدای ریاستجمهوری فرانسه نامزد نشد و داوطلبانه صحنه را ترک کرد.
هر چند با نگاه بدبینانه میتوان گفت این عکس شاید تبلیغاتی باشد یا از دور هوایش را دارند یا در دنیای سرمایهداری سیاستمداران ظاهری کارهای نیستند و قدرت در دست شرکتهای بزرگ است اما همه اینها هم که باشد باز او تا همین سه ماه پیش رییسجمهوری فرانسه بوده است. حتی اگر این عکس مربوط به قبل باشد باز موضوع بحث تفاوت نمیکند، چون بحث بر سر حسرت است و عکس بهانه است.
درست است که فرانسه در روزگار ما ابهت و اقتدار گذشته را ندارد ولی یادمان باشد ناصرالدین شاه قاجار از بانکهای خارجی استقراض میکرد تا به فرنگ سفر کند و فرنگ بیشتر به همین فرانسه اطلاق میشد.
این همه شگفتی یا ستایش و در واقع حسرت به خاطر تصویر رییسجمهوری سابق فرانسه که مثل هر فرد دیگری به زندگی خود مشغول شده، به این سبب است که سالهاست در ایران مردم احساس میکنند مقامات در پایان دوره سراغ کار و زندگی خود نمیروند و تنها از یک حالت به حالت دیگر و از یک موقعیت به موقعیت دیگر درمیآیند. مثلا شخص ۴ سال نماینده مجلس بوده از فلان شهرستان و دور بعد دوباره یا انتخاب نشده یا نامزد نشده یا شده ولی مشمول لطف شورای نگهبان نشده و دیگر در مجلس نیست و طبعا باید برگردد به ولایت و همان کار و کسب سابق یا هر اشتغالی که داشته را ادامه دهد اما در تهران میماند و در فلان اداره با رتبه بالا مدیر کل میشود.
دیگری سالها صاحب سمتی بوده در حوزهای اما تمام که میشود به عرصهای دیگر میکوچد و بعد دوباره به صحنهای دیگر وارد میشود. کمتر به جامعه برمیگردند و این پرسش را پدید میآورند مگر شما از جامعه برنخاستید؟ چرا به جامعه برنمیگردید؟ به حقوق بالا و مزایا و راننده و عنوان خو کردهاید؟ آیا از انقلابیگری تظاهرات آن کافی است و شامل نوع زندگی شما نمیشود؟
البته این حکم کلی نیست. کمااینکه شماری از روحانیون به قم بازمیگردند و به مرجعیت یا تحقیق یا تدریس میپردازند اما باز هم در اینجا هم وجه غالب با این افراد نیست و جامعه احساس میکند به اختیار خودشان نیست و بعضا از سر ناگزیری بوده است.
بخش قابل توجهی از محبوبیت چهرههای سیاسی به خاطر نوع زندگی آنها پس از مسؤولیت است.
زندهیاد احمد بورقانی در نظامآباد زندگی میکرد. به نیویورک رفت و چند سال در دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی بود. برگشت و پس از چندی معاون وزیر ارشاد و ۴ سال هم نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد اما محل زندگی و نوع زیست او تغییر نکرد. اگر اتومبیل خود را این اواخر تغییر داد به این خاطر بود که رنو ۵ دیگر برای او تنگ شده بود و به خرج افتاده و قابل استفاده نبود و تازه چه تغییری؟ اتومبیلی به جای آن خرید که مورد استفاده اکثریت جامعه است. از این رو وقتی در ۴۹ سالگی درگذشت آن تجلیل با شکوه را شاهد بود.
مردم از مشاهده مقامات فعلی و سابق در صف خرید یا در تاکسی و اتوبوس و همراه خود لذت میبرند. نه الزاما از خودشان که از صف ایستادن شان. اما دریغا که پرشمار نیست و انگار تافتههای جدا بافته شدهاند. در حالی که با مردم زیستن و در بطن و متن جامعه بودن ارمغان و دستاوردی درخشان هم دارد که همانا حُریت است.
اگر سیدمحمود دعایی سادهزیست نبود و با پیکان جابهجا نمیشد و در صف خرید میدان میوه و ترهبار نمیایستاد، چه بسا به این درجه از آزادگی هم نمیرسید و در مراسم تشییع جنازه اهل فرهنگ و هنر که کمتر در آنها روحانیون شرکت میکنند، حاضر نمیشد؛ در حالی که گاه نماز میت را هم او به جا میآورد.
اما چرا این گونه شد؟ چرا غالب مسؤولانی که از مردمیترین انقلاب تاریخ برآمدهاند، این گونه شدهاند؟
انصاف این است که اوایل جمهوری اسلامی چنین نبود. مهندس بازرگان، نخستوزیر دولت موقت صبحها در همان پارکی که قبلا ورزش میکرد، حاضر میشد و همراه مردم ورزش صبحگاهی را انجام میداد.
نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی که چند ماه پیاپی دست در کار تدوین مهمترین سند کشور بودند، حقوقی نگرفتند و اگر از شهرستان آمده بودند در خانه دوست و آشنا سکنا گزیدند.
انصاف این است که گفته شود ترورهای فرقان از اردیبهشت ۵۸ تا تیر ماه ۶۰ و بعد ترورهای مجاهدین خلق (منافقین) فضا را تغییر داد و فاصله انداخت و وقتی در محراب نماز جمعه، امام جمعه را منفجر کردند، ناگزیر از جداسازی شدند اما رعایت امنیت مقامات به معنی مجوز زندگی تشریفاتی نیست. ثانیا مقامات اصلی در این دایره قرار میگیرند و شامل هر فرماندار و بخشدار و نماینده سابق نمیشود. اگر هم رعایت مسایل امنیتی توجیه جداسازی باشد، ماندگاری دایمی در ساختار قدرت را چگونه میتوان توصیف کرد؟
دوره ۸ ساله احمدینژاد با همه تباهیها و سیاهیها که بر کشور تحمیل کرد، فوایدی هم داشت و یکی این بود که برخی مدیران را به خود آورد و واداشت در بخش خصوصی کار کنند و وابستگی آنان به مناصب را کاست اما این هم از سر اجبار بود نه اختیار.
نکته اما این است که چرا مردم از مشاهده این افراد تعجب کنند. سال ۹۰ وقتی در لابی بیمارستان لاله برادر رییسجمهور اسبق را دیدم و احوالپرسی کردم، خانمی پرسید چقدر چهرهشان آشنا بود! پاسخ دادم: دکتر محمدرضا خاتمی است. پزشک و جراح بخش اورولوژی همین بیمارستان. با تعجب گفت: وا! یعنی واقعا دکترند؟ پرسیدم: بله. مگر عجیب است؟ پاسخ داد: فکر میکردم دکتر سر اسمشان همین جوری است و باور نمیکردم برادر رییسجمهور سابق هم کار کند، چه رسد به این که پزشک باشد! به آن خانم گفتم: بیمارستان مهر تشریف بردهآید؟ پرسید بله. چطور مگر؟ گفتم کسی که وزیر بهداری مملکت و رییس تیم پزشکان امام خمینی بوده در آن بیمارستان شاغل است و شاید خیلی از پرستاران و کارکنان جوان آن ندانند دکتر هادی منافی در گذشته وزیر و پزشک امام بوده و او را تنها به عنوان پزشکی که در این سن هم بازنشسته نشده، میشناسند. این مثالها را میآورم تا گمان نشود خدای ناکرده حکم کلی صادر میکنیم اما واقعیت این است که از این دست مثالها زیاد نیست و چون کم است جلب توجه میکند و اگر زیاد بود که این عکس حسرتزا و بلکه حسرتافزا نمیشد!
مردم دوست دارند همه روحانیون را مانند گذشته در کوچه و خیابان و در حال خرید و رفت و آمد مشاهده کنند. دوست دارند مقامات پس از دوران مسؤولیت به همان حرفهها و اشتغالات قبلی بازگردند. همین حالا خیلیها دوست دارند بدانند شهردار تهران پس از ۱۲ سال در کجا مشغول میشود؟ برخی از قبلیها به خاطر توفیق اجباری ناچار از ترک دولت و بخش عمومی شدند اما به انتخاب و اختیار لطف دیگری دارد.
نمیدانیم عکس فرانسوا اولاند دقیقا مربوط به چه زمانی است. بهانه این نوشته اما استقبال مخاطبان و حسرت است. چرا این حسرت فراگیر شده است؟ چون خیلیها آن قدر میمانند تا رانده شوند. یا اگر به جامعه بازمیگردند با کاراکتری دیگر است.
ریشه مشکل اما از کجاست؟ به جز مسایل امنیتی از اینجاست که افراد با سیستم درس میخوانند و هویت میگیرند و رشد میکنند و به پول و رفاه میرسند و هویت خود را با منصب و جاه عجین میبینند و نمیتوانند دل بکنند. در حالی که اگر در بیرون به هویت و اعتبار دست یافته باشند مشکلی با بازگشت ندارند. مهمترین دلیل نایاب بودن استعفا در ایران نیز همین است. چون نمیخواهند به جای قبل بازگردند.
دکتر ایرج فاضل جراح حاذقی است. به اصرار و خواست رییسجمهور وقت - هاشمی رفسنجانی فقید - وزیر بهداشت شد و وقتی با استیضاح مجلس از وزارت افتاد، از نمایندگان تشکر کرد چون دوباره میتوانست به حرفه اصلی خود بازگردد و بیش از دوران وزارت جراحی کند. با این که بر سر شمارش آرای استیضاح او تردید وجود داشت و امکان بازنگری هم بود اما صبح روز بعد که رییسجمهور تماس گرفت تا این خبر را به او بدهد دکتر فاضل در اتاق عمل بود و نتوانست به تلفن پاسخ دهد!
یادمان باشد یکی از معیارهای مردم درباره سلامت افراد نوع زندگی آنان پس از دوران زمام و مقامداری است و این که بیرون از لابیرنت قدرت هم میتوانند جایی در مدیریت داشته باشند یا تمام هنر آنها در هزینهکرد اموال عمومی بوده است؟»
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰