بازخواني پرونده‌ جنجالي قتل همسر «ناصر محمد خاني» پس از 7 سال
کد خبر: ۶۰۰۵۰
تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۶

دهم آذرماه سالروز قصاص «شهلا جاهد» است، زني که متهم به قتل «لاله سحرخيزان»، همسر «ناصر محمدخاني» بود و پس از کش و قوسهاي فراوان و جنجال رسانهاي طي هشت سال، سرانجام در محوطه زندان اوين، صندلي زير پايش کشيده شد.

با آمدن فرزندان از مدرسه به خانه، جسد غرق به خون لاله، همسر ناصر محمدخاني از ستارگان دهه 60 فوتبال ايران در خانه شماره 46 خيابان گل نبي ميدان کتابي مشاهده شد و پليس در جريان حادثه قرار گرفت؛ قتل ساعت 10 صبح هفدهم خردادماه سال 81 اتفاق افتاده بود.

بررسيهايي که به دستور قاضي اين پرونده انجام شد، نشان داد که مقتول با 27 ضربه چاقو به قتل رسيده است. احتمال داده شد ضاربان دو نفر و يکي از آنها زن و ديگري مرد بوده است. ضربات به دو شکل مختلف به بدن قرباني وارد شده و ضرباتي که تعداد آنها بيشتر بوده، به دو پاي وي و ضربات کمتر و عميقي هم به سينه او وارد شده است.

در محل حادثه ته سيگارهايي هم پيدا شد که اثر رژ لب روي آنها ديده ميشد و احتمال در ميان بودن پاي يک متهم زن در اين پرونده را قوت ميبخشيد.

هفدهم تيرماه سال 81، شهلا جاهد که بعدها مشخص شد همسر صيغهاي ناصرمحمدخاني است، به عنوان تنها متهم پرونده بازداشت شد و راز چهار سال زندگي پنهاني با اين مرد را برملا کرد. شهلا، قتل را انکار کرد و براي تحقيقات بيشتر تا اسفند 81 در دايره ويژه در اختيار پليس آگاهي قرار گرفت.

در اين ميان، هم موضوع تعدد ضربات وارده و هم وجود ته سيگارهاي برجاي مانده در صحنه جنايت مواردي بودند که شهلا جاهد بارها عنوان کرد که يک زن از نظر رواني نميتواند اين تعداد ضربه را وارد کند، چون به هم ميريزد و همه ميدانند که من سيگاري نيستم؛ ادعايي که خواهرش پس از اجراي حکم قصاص، مهر تأييد بر آن زد و تأکيد کرد که حتي بوي سيگار هم شهلا را آزار ميداد!

بهمنماه همان سال، بازپرس پرونده دستور ملاقات متهمه با همسرش يعني ناصر را در حياط اداره آگاهي تهران را صادر کرد. ملاقاتي که پرونده را وارد فاز جديدي کرد. درست يك ساعت بعد از اين ملاقات، شهلا سرانجام قفل سكوت را شكست و گفت: «من لاله را كشتم!»

شهلا در بهار 82 در دادگاه گفت: «ناصر به من گفت يک ماه ديگر سالمرگ لاله است. اگر قتل را گردن نگيري آنها مرا بازداشت ميکنند. ناصر به من گفت براي گرفتن رضايت از اولياي دم يعني دو پسرش و پدر و مادر لاله تمام سعي خود را خواهد کرد. فقط براي اينکه ناصر بيشتر از اين اذيت نشود، به قتل اعتراف کردم.»

شهلا همان روز به خبرنگاران گفت: «همان روزي كه بازداشت شدم و سئوال پيچم كردند اعتراف كردم و گفتم جرم من عشق من است، اما هيچكدامتان نفهميديد. من ميخواستم ناصر فقط مال من باشد. وقتي عكس ناصر را با چشم بند و دستبند و صورتي شكسته در روزنامهها ديدم سه روز تمام در بازداشتگاه گريه ميكردم. وقتي ناصر خواست مرا ببيند و با من حرف بزند، نميدانيد چه حالي داشتم و بالاخره قدرت عشق مرا وادار كرد اعتراف كنم! وقتي فهميدم مرگ و زندگي ناصر به اعتراف من بستگي دارد از خودم گذشتم. گفتم من قاتل لاله هستم.»

تنها حلقه مفقوده ماجرا اين بود که شهلا چگونه وارد منزل مقتول شده است! که اظهارات ناصر، اين معما را حل کرد؛ او گفت: «شهلا با استفاده از كليدي كه داشت، مخفيانه به خانه ما ميآمد و از پنجره داخل اتاق را نگاه ميكرد و صبح روز بعد، او تمام جزئيات آن شب را برايم تعريف ميكرد و زماني كه با "تعجب ميپرسيدم اين چيزها را از كجا ميداني، ميگفت:به من الهام ميشود، من در خواب اين چيزها را ديدهام!" اما يك شب به او شك كردم و به طرف پنجره بهارخواب كه هميشه بسته بود، رفتم. در كمال تعجب ديدم كه پنجره باز است، فهميدم كار شهلاست و شبها مخفيانه از آنجا ناظر اعمال و گفتار من و همسرم
بوده است!»

اما ماجرا به اينجا ختم نشد و در سال 83، شهلا دست به انکار اعترافات زد و گفت: «من عاشقم، نه قاتل! روز حادثه يکي از دوستان ناصر با من تماس گرفت و گفت در خانه ناصر اتفاقاتي افتاده است. به خانه ناصر رفتم. زنگ زدم کسي در را باز نکرد، بالا رفتم، در آپارتمان باز بود، واردکه شدم ديدم جسد لاله غرق در خون روي زمين افتاده است. فقط يک پتو روي او کشيدم و از خانه خارج شدم. از من نپرسيد قاتل کيست، چون نميدانم!»

طي سالهاي 84 تا 86، بررسيهاي مکرر روي اين پرونده سه هزار و 500 صفحهاي صورت گرفت و از مجموع 27 قاضي رسيدگي کننده به پرونده، 20 تن از آنان شهلا را گناهکار دانسته و فقط هفت نفر به برائت اين زن رأي داده بودند.

23 بهمنماه 86 بود که رئيس وقت قوه قضائيه، آيتا... هاشمي شاهرودي طي حکمي کم سابقه از حق قانوني خود براي نقض احکام قصاص استفاده کرد و رأي صادره درباره شهلا را خلاف شرع و قانون دانست و لغو و دستور رسيدگي پرونده در شعبه هم عرض را صادر کرد و به اين ترتيب حکم قصاص لغو شد!

سرانجام طي سالهاي 87 و 88، رأي آخرين دادگاههاي کيفري و ديوان عالي کشور به محکوميت شهلا و اعدام با طناب دار صادر و پرونده جهت استيذان به دفتر رئيس قوه قضائيه ارسال شد. بيست و سوم شهريورماه 89 بود که شهلا در نامهاي به رئيس قوه قضائيه از وي خواست تکليفش را روشن کند و به 9 سال حبس او با قصاص يا تبرئه پايان دهد. 16 آبان 89 حکم اعدام تأييد شد و پس از آنکه هشتم آذرماه به صورت غيررسمي اعلام شد، دو روز بعد يعني دهم آذرماه، ساعت 4 بامداد در زندان اوين به اجرا در
آمد!

شهلايک قرباني بود

اکنون در آستانه هفتمين سالگرد اعدام «شهلا جاهد» که در نهايت با اصرار زياد انجام شد، انصاف نيوز اين پرونده را در گفتگو با «عبدالصمد خرمشاهي»، وکيل او، بازخواني کرده است که در پي ميآيد:

چه اتفاقي افتاد که منجر به صدور حکم قصاص شد؟

از آنجاييکه اعتبار امر مختومه پيدا کرده و حکم اجرا و قاضي فارغ شده است، اگر من بگويم حکم اشتباه بوده الان کار من اشتباه است. ديگر نميتوانيم بگوييم او معاون يا مباشر بوده، چون از نظر قضائي تمام شده است. اما يک موضوع، نظر شخصي من است که آن زمان پيگيري کردم و ادامه دادم؛ هر شعبهاي که ما ميرفتيم ميگفتند: «ول کن ديگر چقدر دفاع ميکني!» حتي سعيد مرتضوي، دادستان وقت تهران يک روز در جمع خبرنگاران گفته بود: خرمشاهي هرکاري کند «جاهد» را تا سال 83 بالاي دار ميبريم. پس لابد و حتماً اين پرونده مسائلي داشته که بارها حکم آن نقض ميشده، چندين بار به ديوان رفت و نقض شد و دوباره بازگشت و چندين قاضي نظرشان بر برائت شهلا بود. مادرلاله بارها به من زنگ زد و گفت: «آقاي خرمشاهي چقدر از اين دفاع ميکني»، گفتم مادامي که قانون به من اين اجازه را بدهد. زماني، خود شهلا نامه به قوه قضائيه نوشت که «من را اعدام کنيد!»، اما آنها قبول نکردند و گفتند وکيلت بايد بنويسد.

تا الان چنين پروندهاي داشتهايم؟

نه! اتفاقاً خود قوه قضائيه هم هيچ تمايلي نداشت، اما وقتي خود متهم درخواست ميکند، وکيل ديگر سمتي ندارد. شهلا گفت: «من از اين وضعيت خسته شدم. اگر به آنجا بروم شايد بتوانم رضايت بگيرم.»

شهلا چه چيزي ديده بود که اميدوار بود اگر براي قصاص برود شايد بتواند رضايت بگيرد؟

او ميگفت که ناصر به او گفته پاي اجراي حکم بيا، من برايت رضايت ميگيرم. من گفتم بعيد ميدانم، چراکه ناصر سمتي ندارد و جزو اولياي دم محسوب نميشود و ديگر به خودت مربوط است. شهلا گفت:«اگر 5 درصد هم اين احتمال به يقين بپيوندد[راضيام] من ديگر از زندان خسته شدم.»

شهلا جاهد قاتل بود؟

اين اعتبار امر مختومه است، اما نه! از نظر من، شهلا قاتل نبود، حداکثر اتهامي که ميتوانست تحت پيگرد قرار دهد، معاونت در قتل بود، نه مباشر!

پاي خود آقاي محمدخاني وسط نبود؟

نه! او نقشي نداشت، اما بيتفاوت هم بود. در پرونده که ميخواندم، پس از آنکه به محمدخاني اطلاع داده ميشود که زودتر بايد به تهران برگردي، چون همسرت تصادف کرده است، او ناگزير به ترک تيم پرسپوليس در اردوي آلمان و راهي تهران ميشود! در هوايپما وحيد قليچ که او را همراهي ميکرده، با خبر قتل لاله در روزنامه مواجه مي شود و مي گويد: «ناصر زنت را کشتند!»، اما گويا ناصر با بيتفاوتي ميگويد: «عه کشتنش؟!». يعني شايد يک چيزهايي ميدانسته! چون هرکس ديگر بود، با شنيدن اين خبر، قاعدتاً شوکه ميشد و خود را به زمين و هوا ميزد! طبق ادعاهاي که در اين باره مطرح شد اين موضوع براي ناصر گويا مهم نبوده، به طوري که به يک نفر ميگويد: «مارکهاي من رو چه کار کردي و من فلانقدر مارک از تو طلبکارم!» و در ادامه هم که وارد فرودگاه ميشوند باز بحث بر سر مارک بوده، اما در ميان جمعيت که ميآيد ناراحت ديده ميشود! به هر حال تمام شد و ناصر هم مقصر بود؛ هميشه ميگويم شهلا، يک قرباني بود.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار