پ
کد خبر: ۶۸۷۷۲
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۲

درست است که براي ديده شدن تلاش هاي بسياري کرده و راه طولاني را آمده اما امکان ندارد در مصاحبه هايش از اعتمادي که مهران مديري به او کرده صحبتي نکند و خودش را مديون او نداند. سروش جمشيدي يا «قيمت» شيرين دورهمي با سريال «در حاشيه» مهران مديري شناخته شد؛ اما اوج محبوبيت را با همين کاراکتر «قيمت» پيدا کرد. با گذشت سه فصل از دورهمي حالا «قيمت» چه مدرن و امروزي باشد چه يک دوره گرد، خوب توانسته است نبض خنده مردم را پيدا کند و آنها را با خود همراه کند. اين روزها که شاهد پخش دور سوم از دورهمي هستيم، اين کاراکتر بامزه را با ظاهري متفاوت مي بينيم، به همين بهانه مصاحبه اي با او ترتيب داديم تا در دور سوم اين تاک شوي جذاب هم همراه او باشيم.

چهره تان وقتي با گريم قيمت بازي مي کنيد خيلي متفاوت است نسبت به حالت عادي تان که خيلي جدي است، آيا مردم شما را با چهره طبيعي تان مي شناسند؟ واکنش شان چگونه است؟

بله مي شناسند. هر کسي واکنش خاصي دارد. بعضي ها به نوعي مي خواهند نشان بدهند که من را نشناخته اند. بعضي ديگر با لبخند، تکيه کلام هاي خودم و ... محبت شان را ابراز مي کنند. البته بعضا توقع بامزگي را در آن لحظه از من دارند که البته زمين تا آسمان با شخصيت خودم متفاوت است.

آيا اعتقاد داريد که زندگي هنري تان به دو قسمت شامل قبل و بعد از برنامه دورهمي و حقيقت کار با آقاي مديري تقسيم مي شود؟

بله، در واقع ديده شدن و معروفيت و محبوبيت من مربوط به کار دورهمي بوده است اما اتفاق خوب درباره حرفه بازيگري من مربوط مي شود به سريال در حاشيه که قبل از دورهمي کار کردم.

قبل از آن دوره مشغول به چه کاري بوديد؟

من چندين سال کار دستيار کارگرداني تلويزيوني انجام مي دادم و در سال 92 دستياري فيلم سينمايي فردا که کار مشترک آقاي پاکدل و آقاي افشاريان بود را داشتم که به دليل فوت پدرم نتوانستم همکاري ام را کامل کنم. البته بايد بگويم که اولويت من از همان اول هم بازيگري بود ولي به دليل اين که علاقه داشتم در فضاي کار قرار بگيرم، کار دستياري را انجام مي دادم.

تحصيلات شما در چه زمينه اي است؟

رشته تحصيلي من مهندسي برق بوده است.

از چه زماني به هنر علاقه مند شديد؟

من قبل از دانشگاه تئاتر کار مي کردم و تقريبا به همه زمينه هاي هنري علاقه مند بودم.

بازيگر مورد علاقه تان از ابتدا چه کسي بوده است؟

من از ابتدا دغدغه کار کمدي داشتم و از همان اوايل به خنداندن مردم علاقه داشتم اما جنس کارم مشخص نبود. در کل کارهاي آن زمان آقاي مديري و آقاي عطاران برايم دوست داشتني بودند و هدفم اين بود که يک روزي رضا عطاران شوم و با اين نگاه زندگي مي کردم. البته با ايشان در چند سکانس از فيلم متهم گريخت همکاري کردم.


از ته دلم دوست شان دارم

در مصاحبه هاي تان گفته ايد که آقاي مديري يکي از شخصيت هاي محبوب تان است، هميشه از ايشان تعريف کرديد و خودتان را مديون ايشان دانستيد. مي خواستم بدانم در تمام مدت همکاري تان از ايشان دلگير هم شديد؟ چه در حين کار و چه در مسائل شخصي؟

نه، اصلا نه، اگر واقعا در کار اتفاقي افتاده بود که دلگيرم کرده بودند حتما مي گفتم. بايد در اينجا اضافه کنم که من هميشه صادقانه و از ته دلم همه جا صحبت کردم، چون فکر مي کنم وقتي با دل صحبت مي شود به دل مخاطب هم مي نشيند و بيشتر پذيرفته مي شود. بايد بگويم آقاي مديري در اين مدت به من لطف داشتند و هيچ وقت از دست شان دلگير نشدم. شايد کساني که دنياي کوچکي دارند، زماني که من در صحبت هايم از آقاي مديري تشکر مي کنم يا ابراز ديني به ايشان مين کنم، برداشت شان اين باشد که دارم پاچه خواري مي کنم يا جايگاهي که الان دارم را وابسته به تعريف ها مي دانند ولي بايد بگويم که اصلا اين طور نيست و حتي آشنايي من با آقاي مديري طوري بود که نه ايشان من را مي شناختند و نه حتي کاري از من ديده بودند و نه برخوردي با هم داشتيم و نه سفارشي بابت من به ايشان شده بود.

خدا را شکر مي کنم که هيچ کدام از اينها نبود و من به واسطه تصوير ضبط شده اي که موضوعش گپي با دستياران ايشان بود، تقريبا به ايشان معرفي شدم. به اين صورت که اين ويدئو را ديده بودند و ابراز تمايل کرده بودند که مرا ببينند و ماحصل اين ديدار، سريال در حاشيه شد و اتفاقي که بايد مي افتاد، افتاد. بايد بگويم زماني که کسي به من اعتماد نمي کرد و با توجه به نوع آشنايي ما و مدر همچين فضاي کاري اين روزها که کسي به من ميدان نمي داد و همه هم اعتقاد داشتند که کارم خوب است ولي هيچ اتفاق خاصي را رقم نمي زدند، آقاي مديري به من اعتماد کردند و بهترين اتفاق براي من افتاد.

فکر مي کنيد اگر به واسطه آقاي مديري ديده نمي شديد، مي توانستيد در جاي ديگري و کار ديگري با کارگردان ديگري به اين ميزان از محبوبيت برسيد؟

در حال حاضر شايد با جوابي که مي دهم همه بگويند که حالا ديگر آن اتفاق برايش افتاده و پاسخم جنبه شعاري داشته باشد ولي در حقيقت اين طور نيست و من در حال حاضر به اين نتيجه رسيدم که براي هر کسي اتفاقي که منتظرش هست در زمان خاصي بايد بيفتد و از آن سهمي داشته باشد. فقط بايد زمانش برسد. در زمان ساخت سريال مرد دو هزار چهره آقاي مديري، يکي از دستياراني که از قبل من را مي شناختند و مي دانستند که دغدغه انجام کار کمدي دارم، من را براي يک سکانس به دستيار ايشان معرفي کردند که وقتي آن سکانس را بعد از ساخت مجموعه ديدم خدا را شکر کردم که نشدن آن را بازي کنم چون نه آن سکانس، سکانس خوبي بود و نه آن نقش، نقش خوبي بود. دقيقا به خاطر ندارم که چرا نشد براي آن کار بروم و احتمالا در کار ديگري در آن زمان مشغول بودم اما اگر رفته بودم قطعا اين اتفاق خوبي که برايم رقم خورد ديگر نمي افتاد.

شايد آن زمان براي مني که دغدغه کمدي داشتم و منتظر اين بودم که بالاخره اتفاقي برايم بيفتد تماس گرفتن و پيشنهاد بازي در يک سکانس از کار آقاي مديري را داد، اتفاق مهمي تلقي مي شد که البته به دلايلي نتوانستم در آن کار حضور پيدا کنم و واقعا هم از فرصتي که از دست رفته بود ناراحت بودم اما مي خواهم بگويم که آن زمان، زمانش نبود و حتي آقاي مديري بايد بعد از ساخت آن سريال کارهاي ديگري مانند شب هاي برره و قهوه تلخ را مي ساختند و پنج شش سال فاصله مي افتادت و من در هيچ کدام از اين کارها سهمي نداشتم، تا بالاخره به چيزي که مي خواستم مي رسيدم. الان با ذهنيتي که بعد از آن اتفاق ها برايم ايجاد شد و به آن ايمان آوردم، حتي اگر کار خوبي پيشنهاد مي شود که نمي توانم انجام دهم، مي گويم حتما زمانش نيست و آن اتفاق در زمان مناسبش خواهد افتاد.


من هم اسفندماهي هستم

اسفندماهي هستيد. از همين الان که در بهمن ماه هستيم، تولدتان مبارک، چندم اسفند بوديد؟

20 اسفند.

به طالع بيني ماه ها اعتقاد داريد؟

بله، تقريبا ويژگي هايي که براي اسفندي ها گفته مي شود را در خودم مي بينم. مثلا حساس بودن، نداشتن حد وسط در روابط، يعني اين که ما اسفندي ها يا خيلي خوب هستيم يا خيلي بد، البته بايد بگويم اين موضوع فقط جنبه تفريحي برايم دارد و خيلي پيگير اينجور مسائل نيستم.

تا حالا اتفاق افتاده که تصميم بگيريد کاري را در سال آينده شروع کنيد؟ و واقعا هم انجامش داده باشيد؟

از اين دست برنامه ريزي ها زياد داشتم که يکسري از آنها عملي شدند و قابل اجرا بودند و در کل تلاش من اين است که بتوانم با پشتکار برنامه هايم را پيش ببرم. براي مثال پارسال همين موقع ها، به دليل اين که فضاي مجازي براي من خيلي آزار دهنده شده بود، تصميم گرفتم گوشي همراهم را از خودم کمي دور نگاه دارم، به طوري که استفاده در جهت مکالمه و پيام باشد، نه نرم افزارهاي شبکه اجتماعي و در اين راستا بعضي برنامه ها مانند اينستاگرام را از گوشي ام پاک کردم و مديريتش را به يکي از آشنايان واگذار کردم. البته از همان موقع گاها پست ها را مي بينم و کامنت ها را مي خوانم. در کل اين برنامه را به دليل دور شدن آدم ها از همديگر و قضاوت هاي غرض ورزانه بعضي افراد در فضاي مجازي پيگيري مي کنم که البته سعي دارم در سال آينده کمتر درگير گوشي همراه و فضاي مجازي باشم.

يک ماه ديگر عيد مي شود و شايد بد نباشد که از همين الان سوالاتي در مورد عيد از شما بپرسيم. بعيد است که با اين همه مشغله اون موقع بتوانيم شما را پيدا کنيم. بهترين عيدي که گرفتيد يادتان هست؟

آن زمان که مادربزرگم اسکناس هاي 500 توماني، 1000 توماني و بعدها 2000 توماني را بين قرآن مي گذاشتند و به ما عيدي مي دادند خيلي برايم ارزشمند بودند، حتي خيلي بيشتر از عيدي هاي گران قيمتي که الان رد و بدل مي شود و به آن اندازه خوشحال کننده نيستند.


با سيامک انصاري در اروپا

ديالوگ برقرار کردن با سيامک انصاري سخت تر است يا مديري؟

با هر دو، اما با خود آقاي مديري قاعدتا کار خيلي سخت تر است به اين دليل که ايشان به دليل شخصيت کاري شان و موقعيت و جايگاهي که دارند، با بازيگران حريم خاصي را دارند تو هميشه حصاري بين عوامل و شخصه آقاي مديري بوده است. چه در کار و چه بيرون کار. مطمئنم حسي که من دارم را بقيه دوستاني هم که در اين سال ها چه در نقش پارتنر و چه غيره با ايشان همکاري داشتند هم تجربه کرده اند، هميشه ترس از اين که تخطي نکنند و پايشان را فراتر نگذارند، بوده است. که حتي وقتي بداهه مي زنند در جهت تخريب شخصيتي ايشان نباشد اما خدا را شکر که ايشان به من اعتماد کردند و هيچ وقت گاردي نسبت به بداهه ها و فضاسازي هاي من نداشته اند، مخصوصا وقتي فيدبک هايي که از مخاطبين مي گرفتيم در اين زمينه مثبت بود، کم کم اعتمادها هم بيشتر شد. در رابطه با برقراي ديالوگ بايد بگويم که من با سيامک خيلي راحت تر بودم چون هم از لحاظ اخلاقي انسان بسيار موجهي هست و هم به واسطه ايده هايي که مي دهد و فضايي که با بازيگر نقش مقابلش براي ايفاي نقشش مي دهد، پارتنر خوبي به حساب مي آيد.

سيامک مانند برادرم است. وقتي کسي وارد يک گروه جديد مي شود تا او را بشناسند، شايد نسبت به او گاردي داشته باشند ولي سيامک هميشه حامي من بود، مخصوصا در «در حاشيه 2» درست زماني که فقط من و او مانده بوديم خيلي حمايتم کرد. پيشنهاد کار با رضا حداد هم سيامک به من داد و اين کار با توافق آقاي حداد و گروه شان انجام شد. مخاطبان اين نمايش قرار است ايراني هاي ساکن اروپا باشند، يک کار مدرن و کمدي است و اميدوارم اجراي خوبي در اين تور اروپا داشته باشيم.


استاد نصيريان و مشايخي

بازيگران مورد علاقه تان؟

خوب و بد زياد داريم. از قديمي ها آقاي نصيريان که به دور از کار، اخلاق و مرام حرفه اي ايشان برايم تحسين برانگيز است.

با ايشان همکاري داشته ايد؟

با ايشان افتخار همکاري نداشتم ولي با استاد مشايخي همکاري کرده ام و معتقدم اگر در سينماي ايران به جايگاه بالايي رسيدند، درست کار و رفتار کرده اند ولي درگير حرفه اي شدن نبودند و ناخودآگاه حرفه اي برخورد کردند و به واسطه منشي که داشتند بزرگ شده اند.


سحر ولدبيگي به دورهمي اضافه شد

بعد از پايان سري قبلي دورهمي، اعلام شده بود که اين برنامه تمام شده و قرار نبود که سري سوم آن ساخته شود و از آنجايي که خانم مه لقا باقری از همکاران تئاتري ما هستند، قرار شد تئاتري را روي صحنه ببرند، بنابراين نتوانستند در سري جديد ما را همراهي کنند و خانم سحر ولدبيگي به جاي ايشان به کار اضافه شدند.


ريسک پذيري مهران مديري

از آنجايي که آقاي مديري بسيار اهل ريسک کردن هستند تصميم گرفتند که قيمت در سري جديد با سري هاي قبل تفاوت داشته باشد. البته اين يکي از مشخصه هاي آقاي مديري است که غيرقابل پيش بيني و ريسک پذير هستند. همان طور که شاهد بوديد در سري دوم دورهمي هم تغييرات زيادي را نسبت به سري اول داشتيم. در اين سري هم اين تغييرات بيشتر به چشم مي خورند. آقاي مديري يک وقت هايي کارهايي مي کنند که اصلا فکرش را نمي کني و خوشبختانه جواب هم مي گيرند. در اين سري هم از من خواستند که من هم اين ريسک را بپذيرم و قيمت قبل نباشم.


حالا «قيمت» مدرن شده

فضا و دکور و رويکرد برنامه در اين سري از دورهمي دچار تغييراتي شده است. دکور قبلي خانه اي بود که به فضاي نمايش نزديک تر بود اما الان فضاي دکور فضاي يک تاک شو است، يک فضاي شيک که براي استندآپ هاي آقاي مديري طراحي شده است، بنابراين قيمت هم بايد تغيير مي کرد. به قيمت ديگر نبايد نگاه نمايشي داشته باشيم. در واقع چيزي که الان دارد اتفاق مي افتد ديگر نمايش نيست و هنوز هم اسم آن را پيدا نکرده ام. نه تلويزيوني است نه تئاتر است و نه تله تئاتر و نه هيچ چيز شبيه آنها. بچه هايي که درگير آن مي شوند آن را مين فهمند. خود سحر ولدبيگي هم به اين نتيجه رسيده که اين کار شبيه هيچ کدام از کارهايي که تا به حال کرده نيست.


از صفر شروع کرديم

همسرم از فاميل هاي دور ما بودند که اولين بار ايشان را در يک ميهماني خانوادگي ديدم. ازدواج مان در يزد و در اواخر دوران دانشجويي ام و قبل از اين که به تهران بيايم اتفاق افتاد. همسرم هم مانند خودم اصالتا يزدي هستند. در دوران بيکاري و زماني که اتفاق خوبي برايم رقم نمي خورد هميشه به من دلگرمي و اميدواري مي دادند. ما با هم همه چيز را از صفر شروع کرديم. همسرم هم کارمند هست و با هم کار کرديم و زندگي را ساختيم.


با پسرم رفيقم

بايد بگويم که هيچ وقت حس پدر بودن نداشتم و هميشه دوست داشتم که با پسرم رفيق باشم و الان هم خيلي با هم رفيقيم. به خاطر همين حس بوده که تا حالا خودم را به لحاظ سني خيلي بزرگ تر نديدم. وقت هايي که سياوش سر به سرم مي گذارد و اداي احترام نظامي را در مي آورد و مي گويد بله قربان! به او مي گويم که عزيزم من قربان نيستم و ما با هم رفيقيم. و در آخر اميدوارم بتوانم کاري کنم که با حالي خوش زندگي کند و هيچ وقت به کاري که دوست ندارد مجبورش نخواهم کرد./ آذين آموزگار


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰