کد خبر: ۹۷۱۱۹
تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۹

روزنامه قانون: چندي پيش دختر جواني با مراجعه به يکي از دادسراها از جواني به دليل آزار و اذيت شکايت کرد.

اين دختر که چهرهاش نشان ميداد بسيار ناراحت است و در حالي که در ادامه صحبتهايش با بازپرس گريه ميکرد، گفت: «چند روز پيش در کلاس زبان انگليسي ثبت نام کرده بودم و عصرها به کلاس ميرفتم و در اين رفت و آمدها با جواني که خود را «بابک» معرفي ميکرد، آشنا شدم. او پس از پايان کلاس به مقابل آموزشگاه زبان ميآمد و يک ساعتي با او در شهر گشت ميزديم و وي مرا به نزديکي محل زندگيمان ميرساند.»

وي در ادامه افزود: «رفتار و تيپ بابک نشان ميداد از خانواده خوبي برخوردار است و البته ميگفت پدرش تاجر بزرگي است و خودش نيز درس ميخواند. چند روز از آشناييمان نگذشته بود که او از من خواستگاري کرد و من با شنيدن اين درخواست در پوست خودم نميگنجيدم. به نظرم او پسر لايق و خانواده دوستي بود و ميتوانست مرا خوشبختکند.»

دختر جوان گفت: «روز چهارم آشنايي بابک به مقابل آموزشگاه آمد و گفت ميخواهد مرا به خواهرانش نشان بدهد تا با کمک آنان بتواند رضايت پدرش را براي ازدواج جلب کند. وي آنقدر اصرار کرد که قبول کردم و در مسير خانهشان پيش خودم احساس کردم که خوشبختترين دختر روزگارم. وقتي به خانهشان رسيديم، به طبقه پايين رفتيم و او برايم چاي آورد و سپس به طبقه بالا رفت تا به گفته خودش خواهرهايش را صدا کند. در حالي که دل توي دلم نبود. بابک پايين آمد و گفت تا دقايقي ديگر خواهرهايش پايين ميآيند و باهم آشنا ميشويم. منتظر بودم که آنها بيايند ولي خبري نشد. از بابک پرسيدم که چرا خواهرهايش نميآيند که ناگهان به سوي من هجوم آورد و مرا مورد آزار و اذيت قرار داد.»

وي افزود: «پس از اينکه از خانه بابک بيرون آمدم به خانه رفتم و تا صبح از اتاقم بيرون نيامدم. از شدت ناراحتي گريه ميکردم و از طرفي نميخواستم خانوادهام از اين ماجرا بويي ببرند. روز بعد بابک زنگ زد ولي من جوابش را ندادم. او تا ظهر پشت سرهم زنگ ميزد. سر ظهر پيامکي فرستاد که از آزار و اذيتهايش فيلم گرفته و اگر سر قرار نروم، آبرويم را خواهد برد و فيلم را براي دوستان و فاميلم ميفرستد.»

وي ادامه داد: «نميتوانستم به خانوادهام چيزي بگويم زيرا آنها از موقعيت اجتماعي بالايي برخوردارند و اين اتفاق آبروي آنها به ويژه پدرم را خواهد برد و من نيز به اين دليل به اينجا آمده ام که کمکم کنيد تا اين جوان دست از سر من و خانوادهام بردارد.»

با اظهارات دختر فريب خورده، بازپرس به تيمي از پليس خواست تا جوان تبهکار را دستگير کنند. در ادامه مأموران از دختر جوان خواستند با قرار صوري بابک را به محل قرار بکشاند که براين اساس پس از مراجعه وي دستگير را کنند. ساعتي بعد که اين جوان با ماشين سرقرار آمد بيآنکه بداند پليس او را تحت نظر گرفته وقتي از ماشينش پياده شد، دستبند مأمور لباس شخصي دور مچ دستش حلقه خورد. او که از شدت ترس زبانش به لکنت افتاده بود، ادعا کرد اشتباهي دستگير شده است.

مأموران پليس در ابتداي تحقيقات و با رديابي از سوابق جوان فريبکار دريافتند اسم اصلي وي «سيروس» است و دو سال پيش نيز به دليل آزار و اذيت دختر ديگري بازداشت و روانه زندان شده است.

سيروس در بازجوييها با ادعاي بيگناهي قصد داشت که کارآگاهان را از مسير تحقيقات گمراه کند ولي هنگامي که طعمهاش را در مقابلش ديد، لب به اعتراف گشود و گفت: «من قصد آزار و اذيت اين دختر را نداشتم و عاشقش شده بود. وقتي خانهمان آمد وسوسه شدم و کنترلم را از دست دادم. عذاب وجدان گرفته بودم و مدام به «مريم» زنگ ميزدم تا از او عذرخواهي کنم و حتي با او ازدواج کنم ولي وقتي ديدم او تلفنهايم را جواب نميدهد برايش پيامک تهديدآميز فرستادم.»


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو
آخرین اخبار