با حرفه عجیب «سیلورمن»ها آشنا شوید؛
مجسمههای زنده با صورتهای خاکستری که انگار حمام رنگ گرفتهاند. این اولین تصویری است که از سیلورمنها یا «مردهای نقرهای» به ذهن ما خطور میکند. آدمهایی که احتمالاً آنها را در حاشیه نمایشگاهها و جشنوارهها زیاد دیدهاید و زیاد آنها را با مجسمه اشتباه و شاید یکیدو باری هم با آنها عکس گرفته باشیم. هنری که نه سالی است وارد ایران شده و حالا حسابی شناخته شده است. اما داستان این مردهای رنگی صامت چیست؟ دنیای سیلورمنها چه شکلی است و به چه قیمتی حاضر میشوند سراپا رنگی بشوند و بدون هیچ کلامی مثل یک مجسمه ساعتها بیحرکت در جای خود بایستند؟
شاید سختترین قسمت کار مردهای نقرهای گریم سنگین آن باشد؛ گریمی که از بازیگران دستکم یک ساعت وقت میگیرد. «حسن منصوریفرد» ۲۶ ساله و متولد بندر امام خمینی خوزستان است. دیپلم ریاضی دارد و هشت سال است که به قول خودش تئاتر کار میکند. او می گوید: «آماده شدن ما تقریباً یک ساعت طول میکشد. اوایل گریمور داشتیم؛ اما الان مجبوریم خودکفا باشیم. (با خنده) اوایل گریم ما را خیلی اذیت میکرد و خارش پوست داشتیم اما کمکم بهجایی میرسد که دیگر حسش نمیکنیم.» درباره دلیل معروف شدنشان به سیلورمن و انتخاب رنگ نقرهای هم میگوید: «رنگ نقرهای اول به خاطر جذاب بودن آن است و دلیل دیگر هم به دلیل خنثی و بیطرف بودن آن است و اینکه به رنگ هیچ پرچم و کشور و عقیدهای نیست.»
حسن معتقد است پشت کار سیلورمن ها فکر و ایده وجود دارد و آنها آمدهاند تا به آدمها تلنگر بزند برای بیشتر فکر کردن. منصوری فرد میگوید که این کار در ایران موقت است و امنیت شغلی ندارد: «کار ما در ایران فصلی است و برای همین نمیشود بهعنوان یک کار دائمی به آن نگاه کرد. درآمد ما هم بستگی به نوع قرارداد دارد. روزمزد، پروژهای یا حتی ماهانه. درآمد ما بهصورت پروژهای مناسب است؛ اما این درآمد در صورتی راضیکننده است که مستمر باشد. برای همین در کنار آن، تدوین و بازیگری انجام میدهم و در حال حاضر هم در سریالی در شبکه سوم سیما بازی میکنم.»
بیشتر خاطرات عجیب او از این کار به واکنشهای مردم برمیگردد؛ وقتی هیچ تصوری از این آدمهای سرتاپا رنگی نداشته و گاهی آنها را با مجسمه اشتباه گرفتهاند: «واکنش مردم اوایل خیلی عجیب بود و شک داشتند که این آدم است یا مجسمه؟ و از هر راهی مانند دست زدن به چشم ما یا قلقلک دادن دنبال این بودند که بفهمند ما آدم هستیم یا نه؟ پنج سال اول خیلی سختی کشیدیم. از فحش و بدوبیراه گرفته تا دعوا و زدوخورد. معمولاً در برخورد اول فکر میکردند ما مجسمه هستیم و وقتی متوجه میشدند که نه ما زنده هستیم، میترسیدند و گاهی فحش میدادند. مثلاً یکبار پیرزنی سالها پیش قشنگ با من چهره به چهره شد تا ببیند من واقعی هستم یا نه؟ پسرش هم از آن سمت میگفت: مادر بیا این مجسمه است! در این لحظه من ناخودآگاه شروع کردم به پلک زدن و این خانم که فکرش را نمیکرد، از ترس تا مرز سکته قلبی رفت و من هم نمیتوانستم طرف او بروم و بگویم ببخشید. اینجور مواقع از قالب مجسمه بیرون میآییم؛ اما باز حرف هم نمیزنیم.»
واکنش مردم اوایل خیلی عجیب بود و شک داشتند که این آدم است یا مجسمه؟ و از هر راهی مانند دست زدن به چشم ما یا قلقلک دادن دنبال این بودند که بفهمند ما آدم هستیم یا نه؟ ما چون همیشه ساکت هستیم، یک علامت سؤال بزرگ برای مردم ایجاد میکنیم.
مرد نقرهای حتماً نقرهای نیست
بااینکه در برخورد با مردم، خاطرات خیلی خوبی ندارد؛ اما خاطرات بانمک او هم کم نیستند: «واکنش بانمکی که از اکثر مردم میبینیم این است که بااینکه میبینند ما به حالت مجسمه درمیآییم، باز احساس میکنند ما مجسمهایم و هیچگاه نمیخواهند باور کنند ما هم آدم هستیم. یکبار در برج میلاد بودیم و یک بنده خدایی حدود ۳۰ الی ۴۵ دقیقه تلاش کرد که مرا بخنداند. من آن موقع عینک آفتابی به چشم داشتم و من فقط ده دقیقه اول به او نگاه میکردم و از آن موقع به بعد به درودیوار نگاه میکردم. حتی موقع استراحت من شده بود؛ اما به خاطر این آقا در حالت مجسمهای خود باقی ماندم. تا اینکه بعد از مدتی دوستانش از راه رسیدند و دیدند که هنوز در حال تلاش برای خنداندن من است. یکی از دوستانش گفت من خودم میخندانمش! بعد از کلی تلاش، من با دوست سومشان که هیچ تلاشی نمیکرد، دست دادم و شروع به خندیدن کردم. هر سه نفر از این حرکت من شوکه شده بودند.»
منصوریفرد میگوید تا روزی سیلورمن میداند که این کار وجه هنری بودن خود را حفظ کند: «من از روز اولی که وارد هنر شدم، کارگردانی را دوست داشتم و این شغل را هم دوست دارم؛ چون برای هنر آن را انجام میدهم و روزی اگر از حیطه هنر خارج شود، دیگر انجامش نمیدهم.»
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰