محمد برزمهري! تو شايسته بهترين ستايش ها هستي
کد خبر: ۵۱۴۰۱
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۱

نصف جهان: چند ماه پيش در روزنامه نصف جهان در گزارشي به بررسي زندگي و افتخارات محمد برزمهري، گلر اسطوره اي باشگاه سپاهان قبل از انقلاب و جام تخت جمشيد پرداختيم. گزارش آن روز نصف جهان مورد استقبال قرار گرفت و خود برزمهري و خانواده اش در تماس با روزنامه از توجه نصف جهان به پيشکسوتان قدرداني کردند. حالا به همت يکي از همکاران مان که با ورزشي نويسان قديمي ايران که در مجلاتي همچون کيهان ورزشي و دنياي ورزش همکاري مي کردند در ارتباط است، متن صميمانه ديگري در وصف اين گلر رؤيايي فوتبال اصفهان نگاشته شده است. مردي که ناصر حجازي از او به عنوان يکي از دلايل علاقه مندي خود به پست دروازه باني نام مي برد قطعاً شايسته بهترين ستايش هاست و بايد بيش از اينها مورد توجه قرار بگيرد. اين مطلب در وصف «لئو ياشينِ» فوتبال ايران را از دست ندهيد.

هميشه جزو سئوالات اساسي من از دهه چهلي ها بود که بپرسم شما چطور در ايرون از تيم آرارات پنج گل خورديد و در آخر بازي، گلرتان ستاره زمين شد؟ اين هميشه در مغزم بوده چگونه ممکن است در بازيِ 5 بر صفر باخته، خبرنگاران روسي سرگلر تيم بازنده را به سر شير تشبيه کنند؟ مثل همان کاري که در همان سال 1344 کردند و گلر تيم شاهين، محمدآقا برزمهري از اصفهان را از آن روز ملقب به «ياشين» کردند که اسطوره اي ترين دروازه بان تاريخ فوتبال جهان بود. مجسم کن پنج گل خورده تازه، اگر اينها را نمي خورد چي؟ اما بعد از بازگشت تيم به کشور، حسين کلاني براي خبرنگاران ايراني تعريف کرد که «در آن روز خوفناک که از قضا باران شرشر مي باريد و بازي در حضور 12 هزار نفر تماشاچي زير نور چراغ هم برگزار مي شد، ممدآقا اگر نبود ما 20 تا گل مي خورديم بي حرف پيش». اما برزمهري چنان درخشيد و راه به راه فرصت هاي طلايي آنها را سوزاند که با وجود پنج گل خورده لقب ياشين افسانه اي را از آن خود کرد. يک ياشين ايراني که حداقل 15 فرصت مسلّم گل را يک تنه از حريف گرفت و درخشيد. آن روزها از خودم مي پرسيدم مگر اين چه جور بازي بوده که حريف 20 تا موقعيت مسلّم داشته. پس ده بازيکن ديگر ما در آن بازي چه مي کرده اند؟ ميهماني رفته بودند آيا؟

اين همان بازي معروف سال 1344 است که تيم شاهين تهران از سوي فدراسيون فوتبال کشور شوروي دعوت به برگزاري بازي دوستانه شد و چون تيم اصلي شاهين مشغول برگزاري مسابقات داخلي باشگاهي تهران بود، تيم منتخبي از شاهيني هاي سراسر کشور به شوروي رفتند و از قضا محمدخان برزمهري نيز گلر فيکس آن تيم شد. تيمي متشکل از جوانان تازه به دوران رسيده اي مثل حسين کلاني و جعفرآقا ديپلمات (کاشان) و اصغر آقاي شرفي که روانه روسيه شدند و در بازي دوم به مصاف تيم آرارات ارمنستان رفتند . تازه از آنجا بود که شانس اش زد و پنج گل خورد و تبديل شد به ياشين آسيا!

گلري که شمايلي در حد رستم داشت و با آن پيراهن مشکي و کلاه کپي و چشم و ابروي مشکي، به درد فيلم هاي سينمايي نئورئاليسم ايتاليايي مي خورد که آدم تخمه بکشند و نگاهش کند.

برزمهري مثل خيلي از قهرمانان قديمي ما متولد «اولين روز فروردين» است. (سال 1319). حاضرم صد نفر را بشمرم که اول فروردين به دنيا نيامدند اما در سجل احوالشان تاريخ تولدشان را نوشته اند «1/1». اولين بار آقاي حريري بنيانگذار شريف کلوپ شاهين اصفهان و سپاهان بود که او را در 17 سالگي به تيم جوانان شاهين کشاند. آنها هميشه تيم اول اصفهان بودند. در سال 1342 استخوان بندي همين تيم شاهين بود که به عنوان منتخب اصفهان به قهرماني کشور رفت و در فينال با تيم منتخب تهران يک – يک کرد و جام را آورد اصفهان. برزمهري آن روز هم با آن کلاه و پيراهن معروف خود در دل هواداران جاي خاصي را براي خود ساخته و پرداخته کرد. او تمام توپ ها را گرفت و موي دماغ حريف شد و نگذاشت دسته نور چشمي هاي تهران که مرکب از تمام ملي پوشان شاهين و تاج و دارايي بودند قهرمان شوند. بالاخره فدراسيون تصميم گرفت که بدون احتساب امتياز تيم پايتخت، اصفهان را قهرمان معرفي کند و آن روز که تيم با در دست داشتن جام فيروزي به اصفهان برگشت زير سي و سه پل قيامت بود. بلافاصله دعوتنامه اي از دکتر اکرامي دريافت کرد که چون بازي هاي درخشان برزمهري را در قهرماني کشور ديده، بيايد تهران و به عضويت شاهين درآيد. انگار که دنيا را دادند به محمدآقا برزمهري، کارمند ارشد گمرکات . آن روزها شاهين آنقدر بزرگ بود که حضور در آن آرزوي هر ستاره اي بود. مخصوصاً شهرستاني ها. سر همين بود که اندکي بعد وقتي محمد برزمهري را آقاي فکري که تيم ملي را آماده حضور در المپيک توکيو مي کرد، دعوت کرد تيم ملي، هماي اقبال بر دوش اش نشسته بود. اما مسئله اين بود که چه کسي مي توانست از روي جسد عزيز «اصل کاري» بگذرد و چنگ بياندازد به قباله دروازه تيم ملي و از آن محافظت کند؟ کي مي توانست؟

سال 44 بعد از بازگشت تيم شاهين از سفر معروف شوروي و آن درخشش برزمهري و ملقب شدندش به ياشين، تازه شاهيني ها داشتند در آنها پرواز مي کردند که خبر شوم رسيد: «کلوپ شاهين منحل شد». دل تمام شاهيني هاي سراسر ايران شکست و خون شد. نااميد و يأس چنان در اردوي شاهيني ها سايه گسترده بود که خيلي هايشان از فوتبال دلزده شدند. محمدآقا نيز چندسالي از فوتبال دور ماند، خوشبختانه استاد حريري (بنيانگذار شاهين اصفهان) به فکر انتخاب جايگزيني بر حق براي شاهين افتاد و سپاهان متولد شد. همان سپاهاني که يکسال بعد به کاپيتاني برزمهري قهرمان اصفهان شد. تيم پيشرو و پيشگام از اوايل دهه 50 بود که جمع اصفهاني هاي مخوف تشکيل شد و بازي هاي داغشان در دل مسابقات شهري، جمعيت را کشاند به باغ همايون. مربعي که به ويژه دربي اش ميان ذوب آهن و سپاهان کلي تماشاچي به ميدان مي کشاند و بازار کل کل رندها را تکميل مي کرد.

سال 52 بود که برزمهري و رفقا سپاهان را آوردند تخت جمشيد. بازي صعود را سپاهاني ها در جهنم اهواز به مصاف گمرک اهواز رفتند و در حالي که نتيجه 2-2 بود بازي به پنالتي کشيده شد و به لطف رفلکس هاي محمدآقا سپاهان صعود کرد. از عجايب روزگار در اين ديدار حيثيتي، يکي از پنالتي زن ها هم خود برزمهري بود که نامش را رسانه ها گذاشتند «اولين گلر پنالتي زن». او در دوره هاي دوم و سوم جام تخت جمشيد نيز پشتوانه تيمش سپاهان بود. آن سال ها ستاره هاي جوان در حال پرورش بودند مثل دوکچي، يزدخواستي، مختار، تابش، کبيريان و همينطور عليرضا خان رحيمي. شايد تنها عکسي که حاکي از اعتراض اين گلر هميشه شاهيني به داور در طول عمر بازيگري اش باشد همان عکس کذايي کيهان ورزشي بود در آبان سال 53 که سپاهان در زمين پاسارگاد (ورزشگاه اختصاصي پرسپوليس) به مصاف سرخپوشان رفت و داور انگليسي صداي کاپيتان برزمهري را درآورد. او در آن تصوير سياه سفيد رسماً دارد از دست داور گريه مي کند و محمود ياوري دست هايش را گرفته که دعوت به آرامشش کند. اگرچه آن بازي را به پرسپوليسي ها باختند اما در عوض ياران محمدآقا در ورزشگاه باغ همايون تيم تاج را در هفته نوزدهم جام دوم و هفته يازدهم جام سوم تخت جمشيد از پا درآورند. روزنامه هاي بريده آن سال ها هنوز هست که با تک گل حميد نديميان، تاج را سر بريدند و جالب آنکه آن موقع «رايکوف» مربي تاج بود. همان رايکوفي که دو فصل بعد، با آن قرارداد سنگين و رنگين به سپاهان رفت و وقتي اين تيم را در ميانه هاي فصل ترک کرد و سپاهان در آستانه فروپاشي قرار گرفت، اين تنها محمدآقا برزمهري بود که توانست تيم از هم پاشيده را جمع کند.

سال ها بعد، وقتي پرويز دهداري سکان هدايت تيم ملي را به عهده گرفت، برزمهري را مربي دروازه بان هايش کرد و اين نشان مي داد که شاهيني ها هواي هم را دارند. برزمهري در آن تيم روي احمد عابدزاده تأثير بسياري گذاشت. ببين روزگاري ما چه
دروازه بان هايي داشتيم . فقط در همين اصفهان، سلسله اي متشکل از برزمهري، کربکندي، عليرضا رياضات و احمد عابدزاده از دروازه هاي تيم ملي دفاع کردند. انگار که از حريم سرزمين مادي محافظت کنند. نگذاشتند احدي به تورشان به چشم خيانت نگاه 
کند. ديگر اين خط توليد کور شد و اصفهان نگهبان بومي براي قفس توري اش ندارد. مگر چه اتفاقي افتاده که اين قحطي آمده؟ ياشين ما کجا رفت؟ چرا اصفهان ديگر گلرهاي بزرگ تربيت نمي کند؟


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰
پربیننده ترین
ویدئو